بنام خدا
عکاسی از ارواح
بنام خدا
ارواح سرگردان
فرامرز ملاحسین تهرانی
منظور از ارواح سرگردان ارواحی هستند که هنوز مرگ خویش را باور نداشته و سعی دارند خود را درمیان زندگان، زنده نشان دهند. این دسته از ارواح در اوایل مرگشان شاید بخاطر عدم آگاهی از اتفاقی که برایشان رخ داده حق داشته باشند چنین سرگردان و پریشان باشند اما با گذشت زمان و آگاهی از حقیقت و واقعی بودن مرگشان اگر باز هم به سرگردانی و بطالت بگذرانند دیگر جزو ارواح لجوج و بی ایمان تلقی می گردند.
بنام خدا
مسأله خلقت آدم(ع)، فریب او از ابلیس، درخت ممنوع، گناه آدم و سرانجام هبوط او از بهشت، دستمایه اصلی مسأله «فداء» است. گویی آدم و مسیح دو بازیگر اصلی نظام خلقتاند: یکی ا زخاک و دیگر از افلاک. هر دو فرزند خدا هستند، اما یکی فرزندی اسیر و اسیر کننده ذریه خویش و دیگری فرزندی حبیب و ناجی آن ذریه2. یکی منادی مرگ و دیگری منادی اسیر حیات؛ اما روح مسیح ناظر بر آدم است، چرا که روح او ازلی است و خلقتش مقدم بر خلقت آدم.
روزگاری دراز است که این ذریه به انتظار نشستنِ آن روح در کالبد آدم، آسمان را مینگرد تا از آن پس جسم آدم با روح نجاتبخش مسیح به حیات خویش ادامه دهد و انسان خسته از اسارت و تلخکام و شرمسار از گناه پدر خویش، برای بقیت تاریخ سربلند کند. اما این همه، تاوانی بس بزرگ میطلبد و آن «فداء مسیح» است.
با مرگ عیسی همه شاخ و برگ حیاتسوز گناه آدم به خاکستر بدل میشود و با نفحه حیاتبخش رستاخیز او، حیات دیگر برپا میگردد.
این مقال کوششی اجمالی و تطبیقی درجهت برجسته کردن وجوه وفاق و افتراق دو اندیشه دینی اسلام و مسیحیت در باب مسایلی چون خلقت آدم، درخت ممنوع، فریب آدم، گناه و هبوط او، و نیز مسأله فداء است.
نگاهی به متون آن دو دین و نیز پنجره شارحان توشه راهمان خواهد بود. اما از میان شارحان کتاب مقدس اگوستین قدیس را برگزیده است و نظر از شارحان دیگر برگرفته، به دیگر پژوهشها سپردهایم.
بنام خدا
روح از دیدگاه انسانهای اولیه
منبع: .semankafinet.ir
روح از دیدگاه انسان های اولیه
1- انسان از همان مراحل بدویت متوجه شد که گردا شده و نگهدارنده ی بدن چیزی است غیر مادی و از همان جا بود که برای آن تعبیرات و تشبیهاتی آورد.
2- به این کشف قانع نشد و به هر نسبت که در فکرش پیشرفت حاصل آمد و فهمیده تر و متفکرتر شد به یک مسئله دیگر اندیشید و آن اینکه گرداننده بدن هر اسمی که داشته باشد و هر مشخصاتی که دارا باشد، ابدی است و این فکر به طور خیلی ساده در ذهنش حلول کرد و بیدار شد. اما طول این مسأله فکر انسان به خاطر خوابها و رویاهایی بود که می دید و در بیداری آنها را نمی دید و این امر آدمی را به اندیشه فرو می برد که علت و منشأ چنین امری را دریابد. گاهی به خاطرش می رسید که این خواب و عوالم آن، مربوط به روح است که در جسدش دمیده و مستقل از بدن است. بر اثر این طرز فکر، بین جدا شدن روح از جسم در دو حالت مقارنه و پیوستگی می دید، ژیکی خواب و دیگری مرگ. به عبارت دیگر بر او ثابت می شد که روح بدن مرده را ترک می کند. همان طور که از بدن شخص در حالت خواب به بدن بازمی گردد. ولی پس از مرگ بازگشتی نیست. از همین جا انسان ابتدایی با عقل و خردی که خداوند به او داده بود، کم کم به یک مسأله پی برد و آن عبارت بود از: بقای روح؛ با پی بردن انسان به بقای روح متوجه شدند که بین روح و جسم هر کسی حتی پس از مرگ او رابطه ای است و ارواح در همان حفره ای که اموات به خاک سپرده شدند در کنار اجساد به سر می برند و حتی عقیده پیدا کردند که گاهی روح هر کسی به محل هایی مانند خانه او رفت و آمد می کند و از این رو بستگان هر کس بعد از مرگ او وظیفه داشتند در خانه را تا مدتی بعد از مردنش بار بگذارند که مانع ورود روح به خانه اش نشوند. بدین طریق بود که انسان های اولیه نه تنها برار هر موجود زنده ای روح می شناختند و کارشان به عبادت روح رسیده بود، بلکه کم کم معتقد شدند که در دنیا هر چیزی که حرکت می کند و جنبشی دارد، دارای روح است و نیز عامل حرکت اشیاء بیجان روح می باشد. مثلا می گفتند درخت ها بعد از خشک شدن، باز سبز می شوند و این دلیل برداشتن روح است. حتی حرکاتی که ب برگها و شاخه ها به هر علتی وارد می شود. اگرچه از راه باد می باشد باز علتش روح است. رودخانه ها که بین صخره ها به حرکت می آیند.
ادامه مطلب ...
بنام خدا
شفای بیماری
فرامرز ملاحسین تهرانی
بیماری و گرفتاریهای جسمی و روحی از جمله آزمایشات و امتحانات الهی برای پالایش روح و پاک شدن از گناهانی است که احیانا در گذشته ای دور و یا نزدیک شخص به آنها مبادرت ورزیده است. ایام بیماری زمانی است مناسب و ایده آل برای اینکه شخص بیمار با خویش و خدای خویش خلوت گزیده و به دور از هیاهوهای زندگی پرتنش دنیایی و دوستان و اطرافیانی که در هنگام سلامتی و برخورداری انسان از نعمات به گرد وی می چرخند، به تفکر و تعمق در علت و چیستی و سبب گرفتاری هایی که بدان دچار گشته است، بنشیند. به غیر از ایام بیماری و گرفتاریهایی از این دست که انسان مجبور به گوشه نشینی و عزلت و دوری گزیدن از اجتماعات، میگردد، در هیچ زمانی غیر از این زمان، فرصت مناسبی برای یادآوری آنچه که در گذشته، انسان در انجام اعمال و گفتار و اندیشه های خویش چگونه بوده است، دست نمی د هد.
ادامه مطلب ...
بنام خدا
گیجی مرگ
فرامرز ملاحسین تهرانی
مرگ واقعه ای است مبارک و فرخنده که همه انسانها و حتی موجودات ذی روح آن را بالاخره تجربه خواهند کرد. درست مانند تولد که همگی ما روزی به دنیا آمده ایم و اصلا آن را به یاد نداریم، مرگ نیز برای تک تک ما انسانها رخ خواهد داد و این امری است حتمی که همه ما آن را به خوبی می دانیم. با اینکه همگی ما صددرصد به این موضوع مطمئن هستیم که روزی خواهیم مرد و رخت سفر به جهانی دیگر خواهیم بست اما اکثریت مردمان حاضر نیستند در طول 24 ساعت زندگی عادی اشان و درگیر بودن با مسائل گوناگون زندگی لحظه ای بنشینند و با خود خلوت کرده و نسبت به این موضوع مهم یعنی سفر مرگ قدری تامل و تفکر نمایند. به محض اینکه فکر مرگ به ذهن خطور می کند، سریعا این فکر را از ذهن خویش پاک می کنیم و خود را سرگرم موضوعات دیگر زندگی می کنیم تا مبادا لحظه ای از خوشی های زودگذر دنیایی غافل بمانیم.
بنام خدا
اختلالات روانی و درمان آن
فرامرز ملاحسین تهرانی
به تازگی به یکی از بیمارستانهای تهران بخش بیماران اعصاب و روان رفته بودم. در این بخش که مخصوص نوجوانان دختر و پسر بود، بیمارانی را دیدم که هر کدامشان به نوعی بیماری و ناراحتی اعصاب و روان دچار بوده و حالات و رفتارهای تقریبا غیرعادی از آنها مشاهده می شد، که مصرف داروهای خواب آور و داروهای مختص اعصاب و روان هم آنها را تاحدودی خموده و بی قرار می ساخت. برخی از آنها مثلا زیاد حرف می زدند و یا اصلا حرف نمی زدند، برخی خیلی عادی بودند اما وقتی به حرفهایشان گوش می دادی، متوجه می شدی که حرفهایشان خارج از عرف و خارج از تناسب سن و سال آنهاست. برخی زیاد سوال می کردند و برخی هم بی قرار برای مرخص شدن بودند و والدینشان را پیوسته تهدید به اعتصاب غذا و دارو می کردند.
ادامه مطلب ...
بنام خدا
تاثیر امواج محیط در زندگی
استاد حسن رهبرزاده
بنام خدا
عقل برتر
فرامرز تهرانی
انسان و همه موجوداتی که دارای روح هستند، دارای اندامی برای رویت و مشاهده دنیای بیرونی هستند. انسان به عنوان کامل ترین مخلوق خداوند نیز از همین اندام به نام چشم بهره مند می باشد. فرق بین انسان و حیوانات در این است که انسان قادر به تجزیه و تحلیل دقیق تر مشاهدات خود با برخورداری از عقل تکامل یافته تر از موجودات دیگر می باشد. پس آن چیزی که باعث می شود انسان به عنوان اشرف مخلوقات درک کامل تر و بهتری نسبت به خویشتن و جهانی که در آن زندگی می کند داشته باشد عقل برتر وی نسبت به سایر موجودات می باشد نه فقط داشتن اندامی به نام چشم. چراکه اگر غیر از این بود بسیاری از حیوانات از قوه بینایی خیلی قوی تر و تکامل یافته تر از انسان برخوردارند. با این همه میبینیم که در مشاهدات پدیده های فیزیکی و مادی این انسان است که توانسته جهان و سایر موجودات را با قدرت عقلانی خود به سیطره خویش درآورده و از مزایای آنها درجهت گذران یک زندگی بهتر و رفاه بیشتر بهره برداری نماید. آنچه که باعث عمق دید و مشاهدات انسان نسبت به سایر حیوانات گردیده است تمرکز و توجه و بهره مندی انسان از چشم درونی خویش برای مشاهدات جهانی نهانی و غیرملموس است که برای سایر موجودات قابل درک نیست. درواقع قوه اندیشه و تخیل انسان که بازیاب تفکر لطیف وی از دنیای غیب است وی را به ساخت نماها و جهانهایی غیرواقعی و ذهنی یاری رسانده و با این طرح و الگوی ذهنی است که انسان اقدام به بازسازی محیط فیزیکی و واقعی پیرامون خویش می نماید. درواقع برتری و تسلط روح بر ماده باعث خلق و ایجاد جهانی همانند آنچه که زمانی در قوه تخیل و ذهن وی بوده است می شود.
اگر می شد به گذشته های دور با حرکت و دور تند بازگشت این سیر تحول و پیشرفت محیطی را می شد به خوبی مشاهده کرد که از دنیایی خالی از هرگونه اندیشه و المان های ساختاری و از کویری خشک و برهوت تا به این مرحله از رشد و آگاهی که به صورتی ملموس در ساخته های دست بشری مبین قوه تفکر و نوع نگاه اندیشه ورزانه انسان به محیط و جهان بیرونی خویش است را مشاهده نمود. انسان هرچه به جلو می رود و در سیر تکاملی خویش و جامعه خویش گام برمی دارد با تطبیق بیشتر مشاهدات درونی و بیرونی خویش به حقایق ژرفتری از تسلط و قدرت عقل بر ماده پی برده و آن را در جهت خلق دنیایی با پدیده هایی منطبق با عقل و قوه تفکر خویش همگام می سازد.
دلبستگی ها و وابستگی ها
اینکه ما به چیزی دلبستگی یا وابستگی داشته باشیم، فی نفسه امر بدی نیست. زیرا انسان در طول زندگی با برخورداری از غرایز و احساسات درونی، نیاز مبرمی به یکسری ارتباطات عاطفی و روانی با اشیا، پدیده های پیرامونی و اشخاصی که با آنها زندگی کرده و یا حشر و نشر دارد پیدا می کند. اما آن وابستگی و دلبستگی که به افراط کشیده شده و مانع سیر تکاملی روح برای ادامه حیات معنوی وی شود، ناخشنود و نکوهیده است، زیرا این نوع دلدادگی ها باعث هرج مرج ذهنی و بی ثیاتی شخصیتی در برخورد با پدیده های حیات معنوی خواهد شد.
یگی از گله ها و شکایات اکثر اشخاصی که با اتفاقات ناگواری مثل ازدست دادن یکی از عزیزان و یا از دست دادن مال و منال و ثروت های مادی مواجه می شوند، این است که چرا باید خداوند ما را دچار این خسران و ضررها کند. این اشخاص نمی دانند و یا درک نمی کنند که علت تمام ناراحتی ها و ناملایمات روحی و روانی که بر اثر هر ضرر و خسرانی بر او حادث می شود، ریشه در خود وی دارد. اگر از ابتدا انسان میزان دلبستگی و علاقه عاطفی اش را به هر چیزی که به او تعلق دارد و یا حتی ندارد را در حد منطقی و معقول قرار دهد در صورت از دست دادن آنها دیگر دچار ناراحتی ها و تالمات روحی و عاطفی نخواهد شد و یا آنکه شدت آن به حدی نخواهد بود که وی را از پای بیاندازد.
یکی از ویژگی های انسانهای مومن واقعی دراین است که از همان ابتدای برخورداری از نعمتی که خداوند به آنها می دهد ازقبیل زن و فرزند و ثروت و موقعیت های ممتاز علمی و اجتماعی و غیره، حد و اندازه روحی و روانی خویش را در نزدیکی و برخورداری از این نعمت ها حفظ کرده و این همه امکانات و امتیازات را امانتی از سوی خداوند بزرگ می دانند که بالاخره روزی از آنها پس گرفته می شود و تمام اینها بهانه و وسیله ای است برای امتحان و آزمونی الهی که باعث تکامل روح و مقام معنوی در آنها می گردد.
نمونه بارز ومثالی که دراین ارتباط می توان زد، داستان ذبح حضرت اسماعیل به دست پدرش حضرت ابراهیم است. ابراهیم با همه علاقه ای که به یگانه فرزندش داشت به امر خداوند و با دست خودش فرزندش را به قربانگاه می برد. این سخت ترین و دشوارترین امتحانی است که ممکن است از یک انسان برای آزمایش میزان محبت و علاقه اش به معشوق رخ دهد و همگان مستحضرند که چه زیبا ابراهیم از این آزمون سخت و دشوار سربلند بیرون آمد. در طول تاریخ انسانهای زیادی وجود داشته و دارند که در راه نیل به خشنودی معبود و معشوق حقیقی خویش یعنی خداوند مهربان از همه چیز و حتی جان شیرین خود گذشته و شاهد پیروزی را در آغوش کشیده اند. نمونه ای دیگر از این دسته از انسانها حضرت یعقوب علیه السلام می باشد که خداوند در آزمونی سخت تمام دارایی و ثروت و شهرت و سلامتی و خاندان او را به مرور زمان از وی گرفت اما این پیامبر الهی در هر مرحله از این آزمونهای کمرشکن باز هم شکر خدا را می گفت. ما باید این موضوع را همواره مدنظر داشته باشیم که زندگی دنیایی بسیار کوتاه و گذراست و درواقع انسانهایی همچون پیامبران و یا انسانهای مومن بسیار باهوشتر از آن هستند که در مراحل سخت امتحانات الهی چشم به روی دنیای غیب و نعمتهای بهشتی که برای آنان تدارک دیده شده است ببندند و در مقابل سختی ها زبان به ناشکری بگشایند.
اگر مشکلات زندگی روزمره خود را با مصایب و مشکلاتی که گریبانگیر پیامبران واولیاالله بوده بسنجیم خواهیم دید که کاهی دربرابر کوه است. پس از همین اکنون بیاییم با سعه صدر و شکیبایی دربرابر مشکلات زندگی، کمتر زبان به گله و شکایت بگشاییم و از نعماتی که در زندگی داریم همواره شکرگزار خداوند بوده و حتی در رفع مشکلات دیگران نیز با تمام توان مان و با هر نوع امکانی که در دست داریم کوشا باشیم.