مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

هبوط در قرآن و انجیل

بنام خدا


هبوط در قرآن و انجیل


اعظم پویا
از دریچه انجیل

مسأله خلقت آدم(ع)، فریب او از ابلیس، درخت ممنوع،‌ گناه آدم و سرانجام هبوط او از بهشت، دستمایه اصلی مسأله «فداء» است. گویی آدم و مسیح دو بازیگر اصلی نظام خلقت‌اند: یکی ا زخاک و دیگر از افلاک. هر دو فرزند خدا هستند، اما یکی فرزندی اسیر و اسیر کننده ذریه خویش و دیگری فرزندی حبیب و ناجی آن ذریه2. یکی منادی مرگ و دیگری منادی اسیر حیات؛ اما روح مسیح ناظر بر آدم است، چرا که روح او ازلی است و خلقتش مقدم بر خلقت آدم.
روزگاری دراز است که این ذریه به انتظار نشستنِ آن روح در کالبد آدم، آسمان را می‌نگرد تا از آن پس جسم آدم با روح نجات‌بخش مسیح به حیات خویش ادامه دهد و انسان خسته از اسارت و تلخکام و شرمسار از گناه پدر خویش، برای بقیت تاریخ سربلند کند. اما این همه، تاوانی بس بزرگ می‌طلبد و آن «فداء مسیح» است. 
با مرگ عیسی همه شاخ و برگ حیات‌سوز گناه آدم به خاکستر بدل می‌شود و با نفحه حیات‌بخش رستاخیز او، حیات دیگر برپا می‌گردد.
این مقال کوششی اجمالی و تطبیقی درجهت برجسته کردن وجوه وفاق و افتراق دو اندیشه دینی اسلام و مسیحیت در باب مسایلی چون خلقت آدم، درخت ممنوع، فریب آدم،‌ گناه و هبوط او،‌ و نیز مسأله فداء است.
نگاهی به متون آن دو دین و نیز پنجره شارحان توشه را‌همان خواهد بود. اما از میان شارحان کتاب مقدس اگوستین قدیس را برگزیده است و نظر از شارحان دیگر برگرفته، به دیگر پژوهش‌ها سپرده‌ایم.

  خلقت آدم

میان قرآن و عهد عتیق که منبع دینی مسیحیان در باب آفرینش است، درباره مبدأ خلقت آدم اختلافی دیده نمی‌شود، هر دو این مبدأ را«خاک» می‌دانند. نقش اعلام این مبدأ در صحنه قرآن بر عهده ابلیس است:«‌قال ما منعک الا تسحد إذ أمرتک قال انا خیر منه خلقنی من نار و خلقته من طین»(اعراف/7/12).
در سوره حجر به جای «طین»‌ ، «صلصال» آمده است که بازگشت آن نیز به همان «خاک»‌ است. در تورات دوبار از آفرینش آدم سخن رفته است‌: یک بار در باب اول سفر پیدایش پس از تکوین عالم هستی در 6 روز و بار دیگر در باب‌های دوم تا پنجم آن. یک جا مبدأ خلقت او را «زمین» و در جای دیگر «خاک زمین» معرفی کرده‌اند. 
خداوند به زمین گفت‌: آدم را به شکل و شبیه خودمان درست کنیم.(باب اول) خداوند آدم را از خاک زمین به وجود آورد.(باب دوم) 
در مرحله بعدی خلقت که دمیدن روح در آدم است، باز این دو کتاب آسمانی را همسو می‌بینیم. میان« نفخت فیه من روحی»( حجر/15/29) و « در بینی او روح زندگی دمید و آدم جاندار شد»8 تفاوتی در اصل دمیدن روح دیده نمی‌شود. اما در تورات به تصریح آمده است که«خدا انسان را به صورت خویش آفرید»9 این مطلب هرچند برای پیروان اسلام سخن آشنایی است،‌ اما در قرآن نیامده است و این آشنایی از طریق منابع روایی حاصل شده که البته صحت و سقم اسناد آنها محل اختلاف است. اگر از کنار این اختلافات بتوان گذشت،‌ مشکلی در متن نخواهد بود و مسأله به خوبی قابل تأویل خواهد شد. شارحان تورات نیز به تأویل این متن همت گماشته‌اند و در ترجمه‌های کنونی تورات، از جمله ترجمه «انتشارات انجمن فرهنگی اوتصرهتورا» نیز واژه « از نظر معنوی» را در کنار «صورت خدا» می‌بینیم. شارحان هر دو کتاب به تفسیر روحی که در آدم دمیده شد پرداخته‌اند و عموماً آن را به حیات تعبیر کرده‌اند،‌ اما اگوستین میان « روح زنده»‌ و « روح حیات‌بخش»‌ تمیزی قایل است. او روحی را که پس از خلق آدم از خاک در او دمیده شد « روح زنده»‌ می‌داند و معتقد است آدمی با اطاعت، شایسته کسب «روح حیات‌بخش» می‌شود.
وجه افتراق دیگری که میان قرآن و تورات در دایره آفرینش آدم دیده می‌شود، مسأله خلیفگی آدم برای خداست. این مطلب به تصریح در قرآن آمده است اما تورات بدان اشاره‌ای ندارد. البته شارحان و متکلمان عهد عتیق به تفصیل در این باره سخن گفته‌اند و میان پیروان اگوستین و توماس اکویناس بحث‌های درازی در گرفته است که ظاهراً ریشه در استنباط آنان از کتاب مقدس و منابع روایی‌ آن‌ها دارد.

ماجرای فریب آدم

پس از آن که خداوند از خلقت آدم پرداخت،‌ وی و همسرش را در بهشت ساکن کرد و به آنها اجازه خوردن همه خوراکی‌ها جز یک درخت را داد. نیز آنان را از نتیجه خوردن از آن درخت آگاه کرد.
وجوه تشابه و تفاوت دو متن قرآن و تورات را در این باب در 5 مورد می‌توان ذکر کرد.
1. خلقت حوا در قرآن مسکوت گذارده شده، اما در تورات آمده است که «‌خداوند هنگام خواب یکی از دنده‌های آدم را برداشت و جای آن را از گوشت پر کرد و از آن دنده زنی ساخت».
اشاراتی در قرآن،‌ موهم این معناست که خدا حوا را از آدم خلق کرد، «... من نفس واحدة و خلق منها زوجها...»(نساء/4/1)، « ثم جعل منها زوجها...»(زمر/39/6)، «... و جعل منها زوجها...» (اعراف/7/189). البته مفسران از تفسیر این آیات به نحوی که با دیدگاه تورات هماهنگ باشد می‌پرهیزند.
2.قرآن و تورات هر دو تصریح نکرده اند که آیا بهشتی که خداوند آدم وحوا را در آن ساکن کرد در این جهان بوده یا در جهان دیگر. منابع روایی هر دو دین اشاراتی به این مطلب دارند. از امام صادق(ع) نقل شده که این بهشت، بهشتی از بهشت‌های دنیا است12. و علامه طباطبایی منظور از دنیوی بودن آن بهشت را برزخی بودنش در مقابل بهشت جاویدان بیان کرده‌اند13. در «تلمود» اختلاف نظرهایی که در این باره هست،‌ بیان شده است. 
3.نهی از خوردن میوه یک درخت در هر دو کتاب آسمانی آمده است، اما در این جا دو تفاوت دیده می‌شود: 
الف ـ با این نکته که در هر دو کتاب نهی متوجه یک درخت است، اما در تورات، بعد از آنکه آدم از درخت ممنوع خورد، گویی خدا نگران شد که مبادا از درخت جاودانگی نیز بخورد،‌پس ظاهراً‌ یا باید از خوردن میوه دو درخت نهی شده باشد یا نتیجه خوردن از درخت معرفت،‌ آگاهی به وجود درخت جاودانگی باشد.
در قرآن این تعارض به چشم نمی‌خورد و همه جا از یک درخت نهی می‌شود که یا دو صفت دارد و یا بنا به تأویل بعضی از مفسران یک صفت. 
ب ـ تفاوت دوم به تنیجه خوردن از آن درخت برمی‌گردد که در قسمت کیفر گناه آدم خواهد آمد. 
4.عامل فریب آدم در قرآن «ابلیس»‌ و در تورات «مار» است. البته روایاتی که در «هکاد»‌ آمده مار را «ابزار کارشیطان»‌ معرفی کرده14 و نقش اصلی را به شیطان داده است. 
5.در قرآن تعلیم اسماء به آدم از طرف خداست اما در تورات بدین قرار است که همه حیوانات و پرندگان نزد آدم آورده شدند تا او نامی بر آنها بگذارد و آدم برای انواع مختلف، نام‌هایی چون پرندگان و چارپایان می‌گذارد. قرآن مسأله‌ نامگذاری را به ابهام برگزار کرده است.

درخت ممنوع

در قرآن درخت ممنوع به ابهام برگزار شده،‌اما در تورات نوع درخت مشخص شده است. به نظر متفکران مسیحی،‌خداوند میان خود و آدم دو تفاوت گذاشت: 1. خودش به همه چیز عالم بود اما انسان عالم نبود. 2. خودش خالد بود ولی انسان خالد نبود. پس به انسان گفت: از این دو درخت نخور، چون اگر می‌خورد انسان، چون او هم عالم و هم خالد می‌شد، لیکن آدم و حوا از درخت معرفت خوردن و چشمان‌شان باز شد. خدا ترسید مبادا از درخت خلود هم بخورند. پس آنها را از بهشت بیرون کرد. بنابراین، ما آدمیان عالم شدیم اما خلود از دست‌مان رفت15! البته دو آیه در قرآن هست که تصویر درخت ممنوع را به تصویر تورات نزدیک می‌کند:«الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین»(اعراف/7/20)، و «هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لایبلی»(طه/20/120)
در آیه اول گویی یک درخت است که دو صفت دارد و خوردن از آن یکی از آن دو صفت را ایجاد می‌کند ولی گویی در آیه دوم درخت است. علامه طباطبایی با تحلیلی اِعرابی در نهایت، درخت ممنوع را درخت جاودانگی می‌دانند16 که در تورات نیز به آن اشارت رفته است و اگر به روایاتی که این درخت را درخت معرفت دانسته‌اند نیز توجه گردد، تفاوت عمده‌ای میان دیدگاه اسلام و مسیحیت در این باب وجود نخواهد داشت.

کیفر گناه آدم

پس از آن که آدم وحوا فریب شیطان را خوردند به شرمگاه‌های خویش پی‌بردند و شروع به چسباندن برگ درختان به خود کردند.
در تورات تصریح شده است و از قرآن استنباط می‌شود که قبل از ظهور«سوءات»، آدم و حوا از آن آگاه نبودند و خوردن از درخت ممنوع موجب این آگاهی شد. ارتباط میان خوردن از درخت ممنوع و گشوده شدن چشمان آدم و حوا آگاهی به «سوآت»‌ را اولین کیفر گناه آنان معرفی می‌کند:
این سوآت قبلاً هم بود اما شرمگین بودن آن را احساس نمی‌کردند،‌ بدین سان آنان اضطراب تازه‌ای را درجسم خود احساس کردند و این کیفری مطابق با عصیان آنها بود.

گناه اولیه

گناه اولیه که یکی ازمهم‌ترین ابواب کلام مسیحیت را تشکیل می‌دهد،‌ همین گناه آدم و حواست. این نظریه از زمان اگوستین در نظام اعتقادی کلیسا به صورت قطعی و رسمی درآمد. علت این که گناه، گناه اولیه نام نهاده شده، آن است که از طریق رابطه زناشویی،‌ از پدر به فرزند منتقل می‌شود و گویی همه فرزندان آدم مرتکب آن شده‌اند.

هبوط

خداوند در قرآن خطاب به آدم می‌گوید‌: اگر شیطان شما را فریب داد دچار مشقت می‌شوید «فتشقی» و پس از عصیان، به آنان می‌گوید «اهبطوا». پس کیفر گناه آدم هبوط و خروج از بهشت است.
بعضی از مفسران معتقدند از آن جایی که زندگی در غیر بهشت آمیخته با رنج و تعب است و این رنج به دنبال رفع نیازهای مادی حاصل می‌شود. پس شقاوت نتیجه هبوط است. بعضی دیگر از مفسران که از داستان آدم تفسیر تمثیلی ارائه می‌دهند هبوط از بهشت را کنایه از خروج او از اعتدال فطری و در نتیجه دچار درد و رنج شدن می‌دانند. در هر حال کیفر گناه انسان همان دچار «درد و رنج» زندگی زمینی شدن است که یکی از آن رنج‌ها مرگ است،‌ اما مسیحیان مرگ را کیفر اصلی گناه آدم می‌دانند و همه بحث‌های خود را روی آن متمرکز می‌کنند.
در منابع اسلامی کیفرمرگ در مقابل گناه آدم یا مطرح نشده ویا به صورت ضمنی و به عنوان یکی از لوازم کیفر اصلی بیان شده است. در تورات «درد و رنج» به عنوان کیفر گناه آدم و حوا آمده است و از ظاهر آن همان درد و رنج زندگی زمینی استنباط می‌شود. خداوند خطاب به حوا می‌گوید:« درد و رنج بارداری تو را زیاد خواهم کرد» و به آدم می‌گوید:«‌زمین به خاطر تو ملعون است. تمام عمرت را با رنج از(محصول) آن خواهی خورد».
می‌بینیم که تصویر کلی کیفر آدم وحوا و هبوط آنها بسیار به یکدیگر نزدیک است و اختلافی بسیار جزیی هست که در بیان و عدم بیان مصادیق دردو رنج زندگی زمینی است.

کیفر مرگ

در تورات به این کیفر اشارت رفته است:«...زمانی که از آن (درخت) بخوری خواهی مرد» در تفاسیر مسیحیان این کیفر ارتباط وثیقی با ظهور عیسی(ع)، رستاخیز او و نجات دارد، چنان که بدون شناخت آن سه رویداد امکان‌پذیر نیست. ما این مساله را از دیدگاه اگوستین بررسی می‌کنیم. اگوستین در تبیین مرگ، ابتدا به مقایسه وضعیت خلقت فرشتگان و آدم می‌پردازد و می‌گوید:
موقعیت خلقت آدم و فرشتگان یکسان نبود. آدم چونان فرشتگان به نحوی خلق نشد که قابلیت مرگ را نداشته باشد، بلکه اگر به اطاعت کامل خود ادامه می‌داد همان جاودانگی فرشتگان و سعادت ابدی را دریافت و پای مرگ به میان کشیده نمی‌شد اما اگر عصیان می‌ورزید به کیفر مرگ محکوم می‌شد.
سپس اگوستین به پاسخ این سؤال می‌پردازد که اگر آدم اطاعت کامل نمی‌کرد دچار چه نوع مرگی می‌شد؟ مرگ روح یا جسم یا هر دو؟ و یا چیزی که می‌توان آن را مرگ دوم نامید؟ آنگاه می‌گوید: منظور از مرگ در کتاب مقدس «همه مرگ‌ها»‌ست، زیرا دو مرگ اخیر، منطوی در مرگ اول است و مرگ کامل شامل همه آن مرگ‌هاست.
اگوستین قایل به دو مرگ است: مرگ اول که متضمن مرگ جسم و روح است؛ و روح در حالیکه بدون خدا و بدون جسم است متحمل کیفر می‌شود؛ و مرگ دوم زمانی‌ است که روح بدون خداست اما دارای جسم؛ و کیفر را با جسم تحمل می‌کند. 
سپس اگوستین مراد خدا از مرگ را که در تورات آمده، بیان می‌کند:
تهدید «از هرچیزی که امروز شما بخورید مطمئنآً خواهید مرد» فقط شامل اولین بخش از مرگ اول نمی‌شود،‌یعنی زمان محرومیت روح ا زخدا و تنها شامل بخش دوم نیز نمی‌شود یعنی زمانی که جسم از روح محروم است. بلکه شامل همه انواع مرگ، حتی مرگ دوم که مرگ دیگری را در پی ندارد، می‌شود.
مراد اگوستین این است که خدا با این عبارت‌ تهدیدآمیز می‌گوید: تو ای انسان با ادبار خود،‌اقبال خدا را از دست‌خواهی داد که این همان مرگ روح است و محکوم به فناپذیری نیزخواهی شده که همان مرگ جسم است. اگوستین در فصل دیگری از «شهر خدا» ،‌ تحت عنوان «اولین مرگ روح که در آن آدم خدا را ترک کرد و از این رو از جانب خدا ترک شد» تفسیر دیگری از این آیه تورات: « تو مطمئناً خواهی مرد» می‌آورد که در آن هم به عدالت خداوند در کیفر آدم اشاره می‌کند و هم بیان می‌کند که اگر این تهدید فقط به یک مرگ هم اشاره داشته باشد، عبارات دیگر تورات بر دیگر انواع مرگ دلالت دارد.

ماهیت انسان قبل و بعد از هبوط

این مسأله فقط در مسیحیت مطرح است و در متن قرآن و نیز تفاسیر آن دیده نمی‌شود. در انجیل اشاراتی به تغییر ماهیت انسان بعد از هبوط هست. در «نامه‌های رسولان » آمده است: 
... قبلاً انسان مجبور به گناه بود ولی حال در گناه کردن مختار است. پس ای برادران عزیز شما دیگر به هیچ وجه مجبور نیستید از خواهش‌های طبیعت گناه‌آلود سابق خود پیروی کنید که اگر بکنید گمراه و هلاک می‌شوید.
اگوستین این مطلب را گسترش داده و در بندهای متعددی از «شهر خدا» به آن اشاره کرده است. او معتقد است انسان بعد از هبوط تغییر ماهیت داد. انسان مختار، مجبور شد و این یک تحول ماهوی است. بعدها متفکرانی چون «توماس اکویناس» با نظر او مخالفت کردند.

فداء

فداء نجات، شفاعت و وساطت همگی الفاظی برای بیان یکی از اصول ایمان مسیحیان است. این اصل با اصل گناه اولیه ارتباط وثیقی دارد و این دو خطوط اصلی جهان‌بینی مسیحیت را ترسیم می‌کنند.
آوردیم که از نظر مسیحیان انسان پس از هبوط در چنبره گناه آدم گرفتار گشت. دچار مرگ جسم و روح شد و جاودانگی و سعادت پیشین خود را از دست داد. اختیار خود را به نسل آدم منتقل شد و این نسل همیشه در انتظار نجات بود و خدا با تجسّد خود به صورت مسیح به این انتظار پاسخ گفت.
اگوستین بر اساس عبارات کتاب مقدس انجیل جوانب این مسأله را کاویده، به تبیین آن پرداخته است. وی ابتدا میان انسان زمینی و انسان آسمانی تفکیک قایل می‌شود و با تمایز میان روح زنده و روح حیات‌بخش به تمهید مقدمات بحث می‌پردازد. اگوستین درباره معنای این عبارت کتاب مقدس«اولین انسان با یک روح زنده ساخته شد» می‌گوید:
انسان در یک جسم حیوانی اما با یک روح زنده ساخته شد و منظور از این عبارت کتاب «و آخرین آدم با یک روح‌بخش ساخته شد» مسیح است که قبلاً از مرگ رها شده است.
اگوستین آدم را دارای روح زنده و مسیح را دارای روح حیات‌بخش می‌داند و می‌گوید:
رسول اضافه می‌کند که اولین انسان از خاک است، از زمین،‌ دومین انسان از آسمان، آنهایی که زمینی‌اند شبیه انسان خاکی‌اند و آنهایی شبیه انسان آسمانی‌اند.
از سخنان اگوستین استفاده می‌شود که آدم و ذریه‌اش تا زمان مسیح(ع) دارای روح زنده‌اند،‌ یعنی موجوداتی دارای حیات‌اند، اما با ظهور مسیح که تجلی آن در غسل تعمید است، دارای روح حیات‌بخش می‌شوند و حتی جسم‌ آنها نیز روحانی می‌شود، زیرا به نجات از گناه اولیه دست‌ یافته‌اند.
همه شما که در مسیح تعمید داده شده‌اید، [جامعه] مسیح را برتن کرده‌اید، هرچند در واقع این فرآیند تا زمانی که آن چه به دلیل تولد ما در ما حیوانی است، به دلیل رستاخیز ما روحانی شود، تکمیل می‌گردد.
اگوستین به لزوم یک شفیع اشاره می‌کند و می‌گوید: آدمیان چون فانی هستند لزوماً نگون‌بخت نیز هستند. پس واسطه‌ای لازم است تا این انسان را نجات دهد. او معتقد است این واسطه‌ باید الهی باشد. باید خود جاودانه باشد، ولی فرشتگان نیک‌خواه نمی‌توانند این نقش را بازی کنند،‌زیرا این واسطه باید بتواند فانی شود اما فانی نماند. پس باید هم بشر باشد و هم الهی، یعنی هم توانایی فناپذیری داشته باشد وهم غیر فانی باشد و نیز سعادتمند. اما فرشتگان نیک‌خواه از آن جایی که جاودانه‌اند، اما سعادتمند نیستند،‌نمی‌توانند شفیع باشند. شیاطین نیز هرچند جاودانه‌اند، اما چون نگون‌بخت هستند نمی‌توانند شفیع باشند. پس شفیع فقط مسیح است زیرا: 
او درحقیقت موجودی فانی است اما فنای او به دلیل ضعف الوهیت کلمه نیست، بلکه به دلیل‌پذیرش ضعف جسم است، اما در آن جسم فانی نمی‌ماند. 
اگوستین در فصل دیگری از کتاب خود می‌گوید:‌
ما با شباهت یافتن به خدا آزاد می‌شویم،‌ روح انسان هرچه قدر بیش‌تر به خدانزدیک شود،‌ روح او از موجود جاودانه و غیر قابل تغییر وغیر مادی بیزار می‌شود و به همین میزان مشتاق چیزهای تغییرپذیر وفانی می‌شود. برای معالجه این حالت، ما نیاز به یک شفیع داریم، زیرا میان پاکی جاودانه در عالم لاهوت و موجودات فانی و ناپاک در عالم ناسوت، ملاقات مستقیمی نمی‌تواند وجود داشته باشد.
پس از بیان نظرات اگوستین در این باب، به مقایسه اجمالی میان شفاعت در اسلام و مسیحیت می‌پردازیم.
برای پیشگیری از اطاله کلام، آگاهی خوانندگان نسبت به شفاعت در اسلام را مفروض می‌گیریم و تنها به اشاراتی تطبیقی بسنده می‌کنیم. نیاز به یک ناجی برای نجات آدمی از ظلمت؛ و هدایت او به سوی حیات، درهمه ادیان دیده می‌شود. اما تصویر این ادیان از ناجی با اصول و مبانی، مخصوصاً با انسان‌شناسی آنان متناسب است. دینی که انسان را مجبور می‌داند ودینی که مختار، مسلماً دو تلقی از نجات و دو تصویر از ناجی خواهد داشت. دینی که داغ گناه اولیه را بر جبین انسان می‌بیند با دینی که گناه اولیه را برجبین انسان می‌بیند با دینی که گناه اولیه را بخشوده می‌داند دو نوع ناجی خواهد داشت. بر طبق دیدگاه اگوستینی مسیحی که انسان بعد از هبوط را ماهیتاً مجبور به گناه می‌داند، بیش از هرچیز نیاز چنین انسانی به یک ناجی است که بتواند ماهیت آدمی را منقلب کند تا بیش از آن قادر به انتخاب اوامر و نواهی خداوند باشد. پس شفاعت در مسیحیت نقش ماهوی ونیز معرفتی دارد، یعنی هم ماهیت مجبور به گناه آدمی را متحول می‌کند وهم چشم واقیعت‌بین او را که پس از گناه تیره‌ شده بود به او بازمی‌گرداند تا امکان کسب معرفت واقعی را بیابد. ویژگی دیگر شفاعت در مسیحیت، گستردگی دامنه آن است که عمل آدمی را درشفاعت مسیح شرط این شفاعت می‌داند و این یک عمل است، یعنی ایجاد یک تحول اعتقادی در خویشتن. واما شفاعت در اسلام دامنه تنگ‌تری دارد. نیز ماهیت انسان از زمان هبوط آدم تا ظهور خاتم(ص) تغییری پیدا نکرده است، از این‌رو آدمی در اسارت گناه پدرخویش مجبور به گناه نیست ونقش شفیع آزاد ساختن از چنین گناهی نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد