بنام خدا
روح از دیدگاه انسانهای اولیه
منبع: .semankafinet.ir
روح از دیدگاه انسان های اولیه
1- انسان از همان مراحل بدویت متوجه شد که گردا شده و نگهدارنده ی بدن چیزی است غیر مادی و از همان جا بود که برای آن تعبیرات و تشبیهاتی آورد.
2- به این کشف قانع نشد و به هر نسبت که در فکرش پیشرفت حاصل آمد و فهمیده تر و متفکرتر شد به یک مسئله دیگر اندیشید و آن اینکه گرداننده بدن هر اسمی که داشته باشد و هر مشخصاتی که دارا باشد، ابدی است و این فکر به طور خیلی ساده در ذهنش حلول کرد و بیدار شد. اما طول این مسأله فکر انسان به خاطر خوابها و رویاهایی بود که می دید و در بیداری آنها را نمی دید و این امر آدمی را به اندیشه فرو می برد که علت و منشأ چنین امری را دریابد. گاهی به خاطرش می رسید که این خواب و عوالم آن، مربوط به روح است که در جسدش دمیده و مستقل از بدن است. بر اثر این طرز فکر، بین جدا شدن روح از جسم در دو حالت مقارنه و پیوستگی می دید، ژیکی خواب و دیگری مرگ. به عبارت دیگر بر او ثابت می شد که روح بدن مرده را ترک می کند. همان طور که از بدن شخص در حالت خواب به بدن بازمی گردد. ولی پس از مرگ بازگشتی نیست. از همین جا انسان ابتدایی با عقل و خردی که خداوند به او داده بود، کم کم به یک مسأله پی برد و آن عبارت بود از: بقای روح؛ با پی بردن انسان به بقای روح متوجه شدند که بین روح و جسم هر کسی حتی پس از مرگ او رابطه ای است و ارواح در همان حفره ای که اموات به خاک سپرده شدند در کنار اجساد به سر می برند و حتی عقیده پیدا کردند که گاهی روح هر کسی به محل هایی مانند خانه او رفت و آمد می کند و از این رو بستگان هر کس بعد از مرگ او وظیفه داشتند در خانه را تا مدتی بعد از مردنش بار بگذارند که مانع ورود روح به خانه اش نشوند. بدین طریق بود که انسان های اولیه نه تنها برار هر موجود زنده ای روح می شناختند و کارشان به عبادت روح رسیده بود، بلکه کم کم معتقد شدند که در دنیا هر چیزی که حرکت می کند و جنبشی دارد، دارای روح است و نیز عامل حرکت اشیاء بیجان روح می باشد. مثلا می گفتند درخت ها بعد از خشک شدن، باز سبز می شوند و این دلیل برداشتن روح است. حتی حرکاتی که ب برگها و شاخه ها به هر علتی وارد می شود. اگرچه از راه باد می باشد باز علتش روح است. رودخانه ها که بین صخره ها به حرکت می آیند.
صریح ترین جمله دربارة روح آیه ای است که متن آن این است . « یسالونک عن الروح ، قل الروح من امرربی » از ظاهر آیه چنین استنباط می شود که روح امری است که هیچ کس نمی تواند از حقیقت ونوع و چگونگی آن آگاه شود تنها خداست که ازآن اطلاع دارد. وآن را می شناسد .
ولی گفته اند : چنین استنباطی آن چنان درست هم نیست چون خداوند می فرماید : روح از امور خدایی است یعنی مربوط به خدای بزرگ است ولی در پایان یا در متن آیه تصریح نشده که انسان حق ندارد . ونباید ویا نمی تواند درباره روح به تحقیق بپردازد وکوشش کند آن را بشناسد ویا اینکه روح برای همیشه درنزد بشر یک امر مرموز ونشناخته وعجیب باقی خواهد ماند . در قرآن مجید ، همچنین از نفس که خود در معرفت از روح بحث مفصلی دارد. سخن ها گفته شده .
باز در مورد روح خداوند به هنگامی که سخن از آدم به میان می آورد ، می گوید : «ونفخت فیه من روحی» پس روح خدایی در میان آدمیان ومیده شده وروح خدا است که موجب زندگی افراد است . وهمچنین پیامبر اسلام ، بارها سخن از عدالتی روحانی وخارج از حدود چشم وگوش انسان به میان آورده وبه طور مثال فرموده است «لی مع الله لا یحتملها ملک مقرب ولا نبی مرسل » : وبنابراین چنین فهمیده می شود که پیامبر می گوید از عوالم مخصوصی که آدمیان از آن بی خبرند ، خبر وارد والبته منظور عالم غیب وشهود : وامثال اینها مسئله معراج یعنی صعود پیامبر به آسمان ولقاد ذات خداوند ودریافت عوالم معنوی وغیر مادی نیز چیزی است که باروحانیت وعوالم غیبی ومسائلی که از دید و قدرت ودریافت انسان خارج است ، ارتباط دارد.
به هر حال شاید : بیش از هر چیز در قرآن واحادیث پیامبر (ص) وائمه (ع) سخن از روح و نفس وقیامت وعالم دیگر به میان آمده باشد . در مقام دلیل بر اینکه جز آن چه می بینیم واحساس می کنیم عوالم وچیز های دیگری نیز وجود دارد سراسر قرآن واقوال پیامبر و امامان پراز دلایل متقن است که نمی توان همه رادر این جا نقل کرد ، تنها کافی است یک دلیل که خود با سه دلیل همراه است از یکی از پیشوایان دین ذکر شود . او میگوید : به سه دلیل عالم دیگر وجود دارد . ودنیا ومخلوقات آن منحصر به همین عناصر حس کردنی نیست . یکی از دلایل عالم روحانیت است که بسیار سابقه دارد به این معنی که اگر کسی از علائق مادی بگسلد ووارد عوالم روحانی شود . دلیل دوم بر وجود عالمی مارا خواب دانستند چنان که دراین نشاه آدمی به مسیر وحرکت می پردازد معاشرتها می کند چیزهای می بیند وبه عواملی وارد میشود که در بیداری مشاهده آن محال است .ولی دراین حال از جای خود حرکت نکرده ودر رختخواب بسر می برد . پس لابر عالمی جز عالم تن وجود دارد که شد حض می تواند به آن پا مینهد و وجود خود راازیاد می برد. وباز به عالم خود باز گردد. دلیل سوم دریافت علم ودانش است به این معنی که دریافتها واندیشه ها ، هیچ یک از امور مادی وزمینی مقصود نمی شود.
مثلاً غذا نیستند که شخص بخورد ویا چیزی لمس کردنی ودیدنی نمی باشد با این حال ، فردی که در ده آنها ست به همه می رسد . و بر معلومات خود می افزاید . بادی ، اسلام می گوید: (تن) چیز دیگری است و (روح) چیز دیگر ، این دو بهم وابسته اند ودر عین حال از هم جدا … روح در بدن جای دارد وبه هنگام رسیدن اجل محتوم از آن مفارقت می کند . واذا جاء اجلهم لا یستقدمون ساعه ولا یستاخرون . از نظر اسلام روح را عزرائیل یا ملک الموت به هنگام مردن قبض می کند یعنی این فرشته ماموراست که موقع مردن هر فرد ، جانش را بستاند واین سرنوشت از آغاز معین شده ومسافتی طی می کنندراهنما وبه حرکت در آورنده آنها روح است :
همین طور دریا با آن امواج خروشان ومتحرک روح دارد. وخلاصه حرکت در اشیاء پیا نمی شود مگر اینکه پای روح در میان باشد . حتی در این مورد کار را به افراط کشاندند وبطور مثال اگر سنگی از کوه رها می شود وبه زمین سقوط می کرد ، همین حرکت آن از بالا به پایین را دلیل برداشتن روح می دانستند ، یک دلیل از نظرآنها ، کوه آتش فشان بود که می دیدند گاهی طغیان می کند ، از آن دود به آسمان می رود واجسام مذاب را به اطراف پراکنده می سازد وبه هنگام آتش فشانی صداهایی از آن به گوش م یرسد . از نظر آنها ای ، دلیل بر آن بود که کوه روحی دارد.
حتی بیابان ها هم بعقیده آنها روح داشتند ودلیلشان ریگ های روان بود که «حرکت می کردند»وصدای باد که این ریگها را به حرکت در می آورد ، در واقع صدای ارواح بیابان ها بود.