رازهای آن سو ی مرگ
دولورس کنن
پاسخ به سوالات
قسمت هشتم
سوال اول از: ناشناس
از شما تقاضایی داشتم که اگر اجابت کنید و از آن نتیجه بگیرم تا زمان حیاتم در این دنیا دعاگوی شما خواهم بود. گرچه صحبت از زندگی شخصی ام برای من دردناک است اما از آنجا که در پاسخ به پرسش خانم سالومه گفته بودید "سوالی اگر دارید حتما پاسخ خواهم داد" تصمیم گرفتم مشکلم را با شما در میان بگذارم ولی قبل از آن می خواهم از یک طرف، از موافقت شما برای کمک به حل این مسئله اطمینان حاصل کنم و در وهله بعد بدانم که آیا شما می توانید درمورد وضعیت آتی یک مورد بغرنج و راه حل قطعی آن در زندگی یک شخص از ارواح پرسش کرده و کمک بگیرید. ضمناً، لطفاً از انتشار علنی این نامه و احیاناً نامه های دیگر در سایت جلوگیری کنید تا ملعبه ای نباشد در دست نااهلان.
ادامه مطلب ...بخشی از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
در معیت رسولان مرگ
فرامرز ملاحسین تهرانی
باز هم احساسی شبیه به کشش به سمت عقب و دور شدن از آگاهی محیطی به من دست داد و متوجه شدم که انگار در محیطی به وسعت بزرگترین دشت و صحرای خلقت، یکه و تنها درحال گذر هستم. اما صداهای فراوانی که پیرامونم بود نشانه ای از حضور هزاران و شاید صدهاهزار روحی بود که در حال گذر از این منطقه اثیری یا ذهنی بودند. همینکه به فکر روح همراه خویش افتادم، ایشان را در کنار خود دیدم. با حضور ایشان دیگر خودم را در فضای بیکران کائنات و طبقات روح تنها نمی دیدم. ایشان تکیه گاهی مطمئن برای من بود. دوشادوش یکدیگر در فضای نیمه تاریک و نیمه روشن آن جهان یا طبقه ای که هیچ چیزی در آن دیده نمی شد و همه جا را خلائی به وسعت تمامی هستی پر کرده بود، پرواز کرده و در خیال و تصورات خویش، خود را قادر به خلق صحنه ها و پدیده هایی می دیدیم که فعلا لزومی برای عملی کردن آنها نبود. زیرا همین حال و همین پرواز برایمان الهام بخش و نیروزا بود.
ادامه مطلب ...بنام خدا
خاطرات مدیومها (1)
تشنگی یک روح
فرامرز ملاحسین تهرانی
تصمیم دارم به مرور، خاطرات جالبی را که برخی از مدیومها و خوانندگان عزیز برایم ارسال می کنند را تحت عنوان خاطرات مدیومها انتشار دهم. البته اگر مدیومی خواستار عدم درج نامش باشد ما نیز نام ایشان را درج نخواهیم کرد. پس منتظر ارسال خاطرات شما عزیزان هستیم.
در میان پیامهایی که مدتی قبل برایم ارسال شده بود یکی از پیامها اختصاص به خانمی داشت که ادعا میکرد یک مدیوم شنوا است. (یعنی این که گهگاه صداهایی از عالم غیب و ازجمله ارواح را می شنود) ایشان برایم نوشته بود که مدتی است قبل از آنکه به خواب کامل برود (حالتی شبیه خواب و بیداری) صدای کودکی خردسال را می شنود که پیوسته تقاضای آب می کند و مدام میگوید «مادر من تشنه ام». ایشان در ادامه نوشته بودند که من خیلی کنجکاو شدم که بدانم این کودک کیست و اصلا این صداها واقعیت دارد یا آنکه محصول فکر و خیالات وی است. وی ادامه داده که: تا آنکه در یک بعدازظهری که من قصد داشتم کمی استراحت کنم باز هم صدای این کودک را مثلا از فاصله سه چهار متری شنیدم که تقاضای آب می کرد. این خانم از من پرسیده بود که آیا می توانم منشا این صدا را پیدا کنم.
ادامه مطلب ...بخش کوتاهی از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
دوستان ما در منزلگاه آسمانی
فرامرز ملاحسین تهرانی
من گویی که می شنیدم و نمی شنیدم و بهتر است بگویم که آگاه از جریان سیال انرژی ای بودم که از من و روح های اطراف من تا هرکجای این آفرینشی که انتها نداشت در پیوند و اتحاد برای رسیدن به مرزهای کامروایی و خوشبختی دارای یک مسیر و هدف مشترک بودیم. پس از این سیاحت بهجت بخش به سرعت به عقب کشیده شدم و خودم را بار دیگر در قصر باشکوه آن بانوی سعادتمند یعنی خواهر روح همراهم دیدم. منتها دراین مرحله از حضور، کالبدی کاملا نورانی اما نامرئی داشتم و گویی که دیگر روح همراه و خواهرش مرا در میان جمع خود نمی دیدند و من فقط آگاه از ماجراهایی بودم که در آن محیط می گذشت. آنها از روی کرسی که بر آن جلوس کرده بودند، برخاستند و به سوی بخش راست سالن رفته و وارد تراس بزرگی شدند که مشرف به دشتی وسیع و پوشیده شده از گلهای صحرایی بود. تا هرکجای چپ و راست این صحرای بزرگ را که می نگریستی فرشی پهناور از گلهای رنگارنگ میدیدی که با هر نسیمی که می وزید، عطر خوشایند و مست کننده ای از صحرا را به فضای پیرامون خود پخش می کرد که لطافت و طراوت این موج عظیم و معطر وصف ناپذیر بود. هوا نه روشن بود و نه تاریک. بلکه شبیه به یک غروب دلپذیر رویایی بود که گهگاه ریزش نرم باران اثیری بر طراوت آن می افزود. قدری که غروب آسمان زیبای بهشتی تیره تر شد نقطه های نورانی و شناوری را در فضای آن دشت می دیدیم که تا ارتفاع بالکن و تراسی که ما نشسته بودیم بالا می آمدند و گهگاه در هیبت یک روح ظاهر و ناگهان غیب می شدند. در این لحظه متوجه شدم که گویی آن دو روح بزرگوار یعنی روح همراهم و خواهرش مرا می بینند. پس من نیز در کنار آنان بر روی یک مبل راحتی نشستم و با تعارف آنها از میوه هایی که بر روی سکویی از جنس بهترین سنگها و جواهرات درمقابلمان بود، بهره مند گشتم.
ادامه مطلب ...پاسخ به سوالات
قسمت هشتم
سوال اول از خانم فرزانه
با سلام. درمورد رفتن به قبرستان ....جدیدا صوتی شنیدم از استاد الهی قمشه ای..که نیازی نیست سر مزار بروید.من توجیه شدم. ولی مادرم مدام میگه بریم پنج شنبه ها...واقعا رفتن ما بر سر قبور مفید است یا خواندن قران و دادن خیرات کفایت میکند؟!چون واقعا بعضی مواقع ....فرصت نیست که به قبرستان برویم.از طرفی مادرم میگه بهزاد ناراحت میشه ما نریم این هفته ......منم مجبور میشم برم ....دوست دارم راهنمایی بفرمایید....وتشکر و سپاس ویژه که با حوصله جواب سوالات ما را میدهید.
پاسخ: اگرچه روح عزیزانمان پس از مرگ به جهانهای روحی رحلت می کنند اما کالبد جسمانی آنان در مزارشان می تواند الهام بخش کسانی باشد که برای دقایق و ساعاتی قصد چشم پوشی از زخارف و دغدغه های دنیایی را داشته و متوجه عوالم معنا و روح گردند. بعضی اشخاص در اماکنی مثل قبرستان یا امامزاده ها، قادر به تمرکز بهتر فکر و تمدد اعصاب هستندد و این بهترین فرصتی است که می باید در اختیار آنان قرار داد. بله حضور چنین اشخاصی که اعتقاد و ایمان به فضای روحانی قبرستان ها و امامزاده ها را دارند، برایشان واقعا مفید بوده و باید اجازه داد تا آنان در این مکانها که راحتتر می توانند با روح عزیزانشان در ارتباط بوده و با آنها تماس داشته باشند، حضور یابند. اما شما بنابر اعتقاد و آگاهی تان هرجا که مایلید و راحت تر هستید می توانید با عزیزانتان ارتباط برقرار کنید. درواقع آنها همه جا هستند هم در خانه و هم بر سر مزار خویش. هرکجا که ذهنی درگیر احساس ارتباط با ارواح باشد، روح نیز همانجا حاضر خواهد بود.
بنام خدا
نامرئی چیست؟
جان لوید
سوال اینه، نامرئی چیست؟در واقع، نامرئی بیشتر از آن چیزیست که شما فکرش را میکنید.من میگم همه چیز. هر چیزی که اهمیت داردبجز همه چیز و بجز اهمیت.
ما میتوانیم ماده را ببینیم. ولی نمیتوانیم بفهمیم اشکالِ کار کجاست.مثل این جملهی رمزیست که من در [روزنامه] گاردین پیدا کردم:"پیوند زناشویی وقتی که مرد توسط زن به قتل رسید متوقف شد.""پیوند زناشویی وقتی که مرد توسط زن به قتل رسید متوقف شد."(خنده حاضرین)یک دنیای نامریی در آنجا وجود دارد؟ اینطور نیست؟(خنده حاضرین)
ما میتوانیم ستارهها و سیارهها را ببینیم٬ولی نمیتوانیم ببینیم که چه چیزی آنها را از هم جدا نگه میداردیا چه چیزی آنها را به سمت هم میکشاند.درمورد ماده٬ مثل مردمان٬ ما فقط لایهی بیرونی چیزها را میبینیم.ما نمیتوانیم داخل اتاق را ببینیم.ما نمیتوانیم انگیزههای اصلی افراد را ببینیم٬ حداقل بدون مشکل نمیتوانیم اینکار را بکنیم.و هرچه از فاصلهی نزدیک تری به چیزی نگاه کنیم٬ بیشتر ناپدید میشود.در واقع٬ اگر از فاصلهی خیلی نزدیک به چیزی نگاه کنید٬اگر به زیرساختِ بنیادیِ یک ماده نگاه کنید٬هیچ چیزی آنجا نیست.الکترونها به شکلی مهآلود ناپدید میشوند٬و فقط انرژی در آنجا موجود است. و نمیتوان انرژی را دید.
بنام خدا
پاسخ به سوالات
قسمت هفتم
سوال اول: از خانم رضائیان
سلام من ٢٧سالمه حدودا یک سال پیش من برای چند دقیقه روحم از بدن جدا شد و این اتفاق وقتی افتاد که من صبح توی رخت خواب بودم من احساس خیلی خوبی داشتم و احساس سبکی میکردم میخوام بدونم من میتونم مدیوم باشم یا نه. من بغضی اوقات حس میکنم کسی کنارمه و نگاهم میکنه اما فقط حسش میکنم.
پاسخ: همه انسانها به سبب آنکه اصالتا روح هستند پس دارای قدرت مدیومی میباشند پس شما میتوانید با بهره مندی از دانش و علوم روحی قدرت مدیومی خویش را افزایش دهید و تجاربی از این دست مانند خروج روح از کالبد جسمانی را به دفعات و کاملا ارادی و اختیاری داشته باشد.
ادامه مطلب ...بنام خدا
امدادگران الهی
فرامرز ملاحسین تهرانی
حتما تاکنون کلمه یا لغت امدادگران و ماموران الهی را بارها و بارها شنیده اید. یعنی نیروهایی که در سربزنگاه به کمک انسان آمده و شرایط مطلوب ادامه حیات و زندگی را به وی نشان میدهند. حالا ممکن است این کمک، راهنمایی و امداد آنها از خطر و بحران ها بوده و یا آنکه کمک در حل یک مشکل و یا معمایی علمی و غیره و ذالک باشد. نه تنها انسانها بلکه همه مخلوقات این عالم به نوعی از امدادها و راهنمایی های نیروهای غیبی بهره مند می باشند. به راستی این ماموران الهی چه کسانی هستند و قدرت و توانایی های آنها در چه حد بوده و در چه شرایطی کمک حال انسانهای دیگر میشوند.
ادامه مطلب ...