بازتاب نشر کتاب الکترونیکی
خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا ...
بعد از پنج روز از نشر کتاب الکترونیکی خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی ایمیلهای محبت آمیزی به دستم رسیده که مناسب دانستم در اینجا بخشی از آنها را به نظر شما برسانم. زیرا ممکن است پاسخ هایی به این عزیزان داده باشم که مورد استفاده شما نیز قرار بگیرد.
خانم ش.م.ت
با سلام و درود خدا بر آن مدیوم بزرگوار که حامل این الهامات و کشف و شهود روحانی بودند و همینطور به شما که اینقدر زیبا آن همه اوراق را تصحیح و دوباره نویسی کرده اید. شاید باورتان نشود اما در این چند روزه سه بار این کتاب الکترونیکی را خوانده ام و هربار همان طراوت و تازگی و شور و حال به من دست می دهد. من تا به حال چنین کتابی درباره موضوعات ماورالطبیعه و عالم ارواح نخوانده بودم و مرتبه این نوشته های درج شده در کتاب شما فکر نمی کنم در حد این جهان فیزیکی باشد. این کتاب دنیایی برای من می ارزد. دستتان درد نکند.
پاسخ: ممنون از شما خانم بزرگوار که این همه مرا مورد لطف و مرحمت قرار دادید. همانگونه که گفتید این کتاب ازآنجا که تماما منبعث از الهامات و کشف و شهود یکی از مدیومها و اولیاالله است، دارای موج و خاصیت بهجت آوری است که با هر بار خواندن آن دریچه ای از معارف ربانی به روی خواننده باز می گردد و درنهایت منجر به تقویت قدرتهای مدیومی در شخص میگردد. انشاالله که شما نیز در این زمینه موفق باشید.
ادامه مطلب ...
خاطرات مدیومها / قسمت ششم
درباره کتاب خاطرات یک روح از
لحظه قبض جان تا...
فرامرز ملاحسین تهرانی
دو سال پیش نزدیک سحر خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم که در دشت سرسبزی که از یک سو به سلسله کوههای بلند منتهی می شد و از سوی دیگر تا چشم کار می کرد دشت و زمین همواری بود که هیچ انتها و پایانی نداشت، خود را در آن محیط رویایی یکه و تنها دیدم. طبق تجارب قبلی، دانستم که دارم خواب می بینم، پس ابتدا نگاهی به دوروبرم انداختم و از رایحه معطر گلهای صحرایی و پاکی که در فضا موج می زد، نفس عمیقی کشیدم. سبکبال و رها به سوی دامنه کوه پرواز کردم و در کمرکش کوهساران خانه کوچک و زیبایی را در زمینی مسطح مشاهده کردم. آن خانه تنها خانه آن سرزمین پهناور با کوهستانهایش بود. در ابتدای محوطه بیرونی خانه مزاری ساده با سنگی از جنس مرمر وجود داشت که نام و مشخصات و زمان وفات صاحب قبر بر روی آن حک شده بود، وقتی نام صاحب قبر را خواندم دیدم این شخص دردنیا اصلا معروف و شناخته شده نیست و پیش خودم حدس زدم که صاحب این قبر باید شخص مهمی در دستگاه الهی و عوالم روحی باشد.فاتحه ای برایش خواندم و نگاهی به خانه انداختم تا ببینم نشانه هایی از حضور کسی یا کسانی در آن می بینم یا نه. اما به قدری محیط ساکت و آرام بود که صدای نفس های خودم را و حتی محیط پیرامون تختخوابم را در دنیا می شنیدم. باز هم نگاهی به قبر انداختم و از صاحب قبر خواستم تا مرا راهنمایی کند. ناگهان در خانه باز شد و مردی بلندقامت با پیراهنی سفید و ردایی قهوه ای از آن خارج گردید. ایشان ریش کوتاهی بر صورت و چهره ای باوقار و جدی داشتند. به او سلام کردم و ایشان مرا دعوت به خانه اش کرد.
ادامه مطلب ...بخشی دیگر از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
در محضر حکیم عمر خیام نیشابوری
فرامرز ملاحسین تهرانی
وقت ملاقات شد، خنده کنان می روم
تن به چه کار آیدم، با دل و جان می روم
می روم و می روم، بی سروپا می روم
در حرم قدسی اش، رقص کنان می روم
قامت خشکیده ام در خس و خاشاک و خاک
بار دگر سبز شد، سرو چمان می روم
ریشه ام از فقر سوخت، بال و پرم باز شد
گوهر خود یافتم، همچو شهان می روم
ناله ام از خاکدان رفت به گوش فلک
از بغل خاکیان، نعره زنان می روم
نیست کسی یاورم، جز دل خوش باورم
بار زمین می نهم، جامه دران می روم
در دل دشت و کویر، در هوس گُلشنم
فصل بهارم شده، غنچه کنان می روم
رحمتِ «ناجی» روان گشته ز هفت آسمان
در یکی از شبهای گرم تیرماه، حال خوشی به من دست داد. تصمیم گرفتم یک پیاده روی شبانه در خیابانهای نزدیک خانه ام داشته باشم. ساعت 10 شب بود و من قدم زنان راهی بیرون از منزل شدم. کوچه ها تقریبا خلوت شده بود و زن و مرد و کوچک و بزرگ همگی در خانه هایشان بودند. خانه هایی که هر کدام حکایتگر سرگذشتی از ارواحی بود که در کالبد جسمانی و بنابر ضرورت و جبر آفرینش چند صباحی به شکل قراردادی با نسبت خانوادگی در زیر یک سقف مشغول ادامه حیات تکاملی خویش بودند.
ادامه مطلب ...بخشی از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
وقت ملاقات شد
فرامرز ملاحسین طهرانی
از روح حامی ام خواستم توضیح بیشتری درباره جهانی که در آن سکنی دارند بدهند. ایشان پاسخ دادند که؛ «همانگونه که خودت دیدی، من به عنوان یک روح آزاد و ساکن در یکی از بهترین طبقات بهشت، زندگی سعادتمندانهای را سپری میکنم. در آن جهان روحی که من ساکنم، قوانین الهی به بهترین وجه اجرا شده وهیچ نقصان و کمبودی در سازمان اداری آن طبقه عظیم الهی مشاهده نمیگردد. ما حقیقتا مردمانی سعادتمند هستیم و حضورمان در نزد افرادی که ساکن طبقات تحتاتی و فیزیکی هستند، فقط به خاطر راهنمایی درجهت کمک به آنها در مسیر زندگی سخت و دشوارشان در این مرحله از حیات تکامل روحی است. ما در جهانهای نورانی خودمان هیچ نیازی به دلیل و برهان برای اثبات وجود خداوند قادر متعال نداریم. زیرا همه چیز از شوکت و عظمت پروردگار برای ما واضح و مبرهن است. هیچ ناخالصی و عوامل ناراحتکننده و بیماریزا در سرزمینهای پاک بهشتی وجود ندارد. حتی خاک زیر پایمان هم مبرا از میکروب و ذرات آلوده است و همانگونه که خود مشاهده نمودی، خاک بهشت از ذرات ریز درخشندهای تشکیل یافته که مثل زمرد میدرخشد و از بس صیقلی و شفاف هستند، نور محیط را در خود منشور کرده و مجددا به فضای محیط بازمیگردانند که این باعث نورانیت صدچندان فضای بهشت میشود. حقیقت ذات مردمان بهشت برای یکدیگر مکشوف است و هیچ فکر و اندیشه باطلی در اذهان بهشتیان نقش نمیبندد. زیرا به مجرد شکلگیری اندیشهای ناصواب، سایرین قادر به درک و فهم آن گردیده و بنابراین مردمان بهشت در هر حال و لحظهای در حال مراقبه و تهذیب نفس بوده و به همین خاطر هرچه از زمان حضور ارواح در بهشت میگذرد، آنها به واسطه این مراقبه و تهذیب نفس، به جلای روح و روان بیشتر نائل میآیند.
خلاصه هرچه هست در اوج کمال و سلامت و عظمت و شکوه است و بهشتی که همگان از آن به نیکی یاد میکنند و در کتابهای مقدس شرح آن آمده است، تنها بخش کوچکی از محاسنی است که برای آن برشمردهاند.
ادامه مطلب ...بخشی از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا....»
تبدیل ماهیت اشیا
فرامرز ملاحسین تهرانی
ناگاه صدایی از اعماق آسمان آن دنیای نورانی، همه جا را پر کرد. با آنکه این صدای عظیم معلوم بود که از ماورای آسمانها انتشار می یابد، اما نشان از یک قدرت لایزال و شگفت از صاحب آن نفیر الهی داشت. من مبهوت این صدای آسمانی شدم و از درون لرزیدم. لرزشی نه از ترس و خوف، بلکه از شکوه وهیبتی که این صدا در ورای خود داشت. روح میزبانم را دیدم که چشمانش را بست و به تمرکز پرداخت. من با آنکه نشسته بودم اما حالتی مثل عروج و پرواز داشتم و با آن نفیر آسمانی به پالایش خویش از دلمشغولیهای بی فاده دنیایی پرداختم. آن صدای الهی انگار به درون آدمی چنگ می زد و یا مثل جارویی بود که کثافات درون آدمی را از وجود وی بیرون می ریخت. وقتی این نفیر آسمانی آرام آرام خاموش شد به دنبالش صدای بارش نرم و ریز باران را شنیدم. روح میزبانم مرا به محوطه باز و وسیعی شبیه تراس و بالکن که به عمارت کاخ گونه وی متصل بود برد و هر دو در آن محیط مصفا و مشرف به باغ سرسبز و باطراوت آن عمارت ایستاده و ازهوای پاک و معطری که بواسطه بارش ریزباران، صدچندان به خرمی و شکوه آن افزوده شده بود، نهایت لذت را بردیم. بی اختیار اشک میریختم و از این همه شکوه و زیبایی و طراوت کیف میکردم و به حال صاحب این دستگاه و عمارت عظیم غبطه می خوردم. در جای جای محوطه بیرونی و درونی عمارت گهگاه فرشتگان جوانی را در هیبت دختر و پسر میدیدم که از حرکاتشان معلوم بود که خدمتگزاران این خانه هستند، اما هیچکدامشان در تیررس نگاه مستقیم ما قرار نمی گرفتند و به کار خویش مشغول بودند. هرچه از زیبایی صورت و اندام آنان بگویم، بازهم نخواهم توانست حق مطلب را درباره ایشان ادا کنم. از روح همراه درباره این خدمتگزاران پرسیدم که ایشان جواب دادند: اینها فرشتگانی هستند که وظیفه خدمت به مرا دارند. من میتوانم هرگونه که بخواهم از خدمات آنها بهره مند گردم. آنها دوستان شفیق و هم صحبت های خوبی برای من هستند وهمچنین تمتعات عاطفی و روحی مرا به بهترین وجه پاسخگو می باشند. آیا تو کوچکترین ایراد و ضعفی در آنها می بینی. در پاسخ گفتم؛ حقیقتا من در طول عمرم جوانانی به این زیبایی ندیده ام و خوشا بحال شما که این چنین نعمات وبرکات پروردگار دراختیارتان قرار داده شده است.
بخشی دیگر از کتاب خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی
سفر به بهشت
فرامرز ملاحسین تهرانی
بعد از گذشتن از دروازه بهشتی، دیگر از آن تاریکیها ومناظر دهشتناک و ضجه های ارواح نادم و پشیمان خبری نبود و هرچه جلوتر می رفتیم به روشنایی و لطافت هوا و موج معطر لطیف و سیالی که در آن پرواز میکردیم، افزوده می گشت. با سرعتی وصف ناپذیر در عوالم الهی غوطه ور بودیم و من از شوق و هیجان می خواستم نعره بزنم. تاکنون این همه خوشی و رستگاری را با تمام وجود تجربه نکرده بودم. اصوات آسمانی رفته رفته واضح تر می گشت. یک نوع صدا و آهنگ خوشنوایی از اعماق آسمان انعکاس می یافت که آرام آرام وضوح آن را درک میکردیم و با موج احساس خوشی که ایجاد میکرد، حقیقتا مرا و دیگر ارواح را سرمست و مجذوب خود می نمود. این نوا و صدا، سرودی آسمانی بود که انگار جمعیتی بالغ برهزاران جوان و نوجوان با حنجره الهی شان به همراه یک موسیقی زیبایی که ازهارمونی بی نقص و منحصربفردی برخوردار بود، آن را اجرا می نمایند. همانطور که در افلاک پرواز میکردیم، ناگهان توده ای عظیم از ستارگان و نقطه های نورانی بر سر راهمان نمایان و شروع به درخشش کرد و ما از میان این توده نورانی عبور کردیم. این همه ستاره های ریز و کوچک، مانند ذره های بسیار ریز و نرمی به صورتمان برخورد میکرد و جریان سیال لطیف خون اثیری در زیر پوست صورت و انداممان را به نرمی حرکت میداد. هر چه پیش میرفتیم فضا نورانی تر و معطرتر میشد و ظواهر و هیاکل روحانی زیادی در گذر از آسمانهای بهشتی بر ما گذر کرده و با لبخند و سلام، گویی که ورود ما را به اقالیم الهی شادباش و تبریک می گفتند.
ادامه مطلب ...بخشی دیگر از کتاب الکترونیکی خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رجعت به منزلگاه ابدی
شرحی بر جهان دوم روحی
اعراف
فرامرز ملاحسین طهرانی
سوال: بازگردیم به لحظه رجعت شما به جهان های روحی. شما از خاطرات خود در عبور از جهان اول روحی فرمودید، نحوه اجرای قوانین الهی در این جهان سرد و تاریک به چه شکلی بود؟
جواب: نه تنها درجهان اول روحی، بلکه در تمامی هستی و کائنات اعم از دنیاهای فیزیکی ومادی و جهان های روحی، قوانین الهی حاکم و برقرار می باشد. در جهان های مادی و سیاراتی مثل سیاره زمین که به ظاهر درهر نقطه ای از آن فرمانروایان و پادشاهان و رییسان جمهور و دولتها و مجالس مردمی، به قانونگذاری و حکومت بر مردمان و جوامع مشغولند، همگی شان عوامل و کارگزارانی بیش در اداره امور معیشت و زندگی مردمان و تحت سیطره دستگاه الهی نیستند. این اراده خداوند برمبنای حکمت و مصلحت است که همچنان این دنیای بزرگ به حیات و استواری خویش پایبند بوده و اگر این اراده قطع گردد در کسری از ثانیه اثری از خلقت در پهنه گیتی باقی نخواهد ماند.
ادامه مطلب ...