بخشی دیگر از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
در محضر حکیم عمر خیام نیشابوری
فرامرز ملاحسین تهرانی
وقت ملاقات شد، خنده کنان می روم
تن به چه کار آیدم، با دل و جان می روم
می روم و می روم، بی سروپا می روم
در حرم قدسی اش، رقص کنان می روم
قامت خشکیده ام در خس و خاشاک و خاک
بار دگر سبز شد، سرو چمان می روم
ریشه ام از فقر سوخت، بال و پرم باز شد
گوهر خود یافتم، همچو شهان می روم
ناله ام از خاکدان رفت به گوش فلک
از بغل خاکیان، نعره زنان می روم
نیست کسی یاورم، جز دل خوش باورم
بار زمین می نهم، جامه دران می روم
در دل دشت و کویر، در هوس گُلشنم
فصل بهارم شده، غنچه کنان می روم
رحمتِ «ناجی» روان گشته ز هفت آسمان
در یکی از شبهای گرم تیرماه، حال خوشی به من دست داد. تصمیم گرفتم یک پیاده روی شبانه در خیابانهای نزدیک خانه ام داشته باشم. ساعت 10 شب بود و من قدم زنان راهی بیرون از منزل شدم. کوچه ها تقریبا خلوت شده بود و زن و مرد و کوچک و بزرگ همگی در خانه هایشان بودند. خانه هایی که هر کدام حکایتگر سرگذشتی از ارواحی بود که در کالبد جسمانی و بنابر ضرورت و جبر آفرینش چند صباحی به شکل قراردادی با نسبت خانوادگی در زیر یک سقف مشغول ادامه حیات تکاملی خویش بودند.
ادامه مطلب ...بخش هایی از کتاب الکترونیکی خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی
هنر در هنر
فرامرز ملاحسین تهرانی
از باغ خارج شده و در فضای شهر قدم زنان به یک ساختمان عظیم و مدرنی رسیدیم که مکان
یک موزه هنری با مجموعه فراوانی از آثار هنری متعلق به ارواحی بود که در حوزه های
گوناگون رشته هنر ازجمله نقاشی، مینیاتور، خطاطی و طراحی، گچ بری، مقرنس کاری، مجسمه
سازی، حکاکی روی فلز، دواتگری، ساخت زیورآلات، طلاکوبی روی فولاد، قلم زنی، ملیله
کاری، حصیربافی، خاتم کاری و دیگر هنرها و صنایع دستی به خلق آثار هنری حقیقتا بی همتایی فعالیت
داشتند. من از این همه اثر فاخر که هرکدام سبک و سیاق خاص هنری خود را داشت در
حیرت فرو رفتم و انگار برق وجلا و نورانیت این موزه بزرگ و معظم بود که فضای
گسترده این نمایشگاه مدرن و زیبا را درخشان و نورانی کرده بود. پایین هر اثری
امضای روح صاحب اثر حک شده بود همراه با توضیحاتی که صاحبان این آثار برای تکمیل
اثرشان برای بازدیدکنندگان نوشته بودند. لازم است در اینجا توضیح دهم که من با
آنکه الان به یاد ندارم با چه زبان و حروف الفبای کشوری این توضیحات نگاشته شده
بود، اما خوب می توانستم آن نوشته ها را بخوانم. فقط این را میدانم که آن توضیحات
به زبان فارسی یا انگلیسی یا زبان خاص یک جغرافیا و منطقه ای از سیاره زمین نبود،
بلکه یک نوع حروف الفبای القایی بود که به محض اینکه شما آن سطور را نگاه می کردی
می توانستی از فحوا و پیام و معنای آن آگاه گردی.
در بخشی دیگر از آن موزه، سالنی بود که بهترین و جدیدترین آثار هنرمندان سیارات خاکی را به معرض نمایش گذاشته بودند. وقتی وارد آن سالن شدیم و به آثار هنرمندان دنیا توجه کردم، معدودی از آنها را البته نه در حد آثار هنرمندان بهشتی، بلکه نزدیک به آن یافتم و حتی نام هنرمندان دنیایی آنها را زیر هر اثر هنری مشاهده نمودم. هنرمندانی که خودشان هم نمی دانند که آثارشان علاوه بر گالری های دنیا در موزه های اقالیم بهشتی نیز به نمایش گذاشته شده است.
ادامه مطلب ...