مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

مرگ و جهان ارواح

بنام خدا


مرگ و جهان ارواح


نتیجه تصویری برای بهشت

منبع: www.cloob.com



وضعیت اولیه انسان پس از وقوع مرگ:
مانند وضع او در همین جهان مادی است زیرا او هنوز از ظواهر دنیوی خود برخوردار است از این رو با این مطلب شناخت ندارد که ممکن است در وضعیتی مغایر با شرایط حیات مادی قرار گرفته باشد. در نتیجه از جویا شدن از مالکیت یک جسم و کالبد به هر معنی و مفهومی که در جهان ماده از آن برخوردار بوده

روح چه مراحلی را بعد از فنای جسم طی می کند:
میدانیم روح از عالم خاک به مرگ جسم از آن خارج شده وبدنیای روح منتقل میشود نیروی شعور انسان با از هم پاشیدگی اعضا ء بدن و مغز از کار می افتد ولی در مقابل احساس انسان بی اندازه قوی میشود و روح رنج و ناراحتی را بیش از عالم جسمانی احساس می کند در هنگام مرگ چنانکه گفتیم عقل وادراک از کار می افتد شخص متوجه نیست که چه بر او می گذرد و از اینکه روح از بدنش جدا می شود بی اطلاع می باشد ء حالات روحی انسان در لحظات مرگ و پس از مرگ شباهت زیادی به خواب و رؤیا دارد زیرا در هنگام خواب هم قوای عاقله موقتا از فعالیت می افتد و آنچه را انسان در خواب میبیند حقیقت پنداشته و خیال می کند واقعیت دارد.  


لازم به توضیح است عوالم روحی محدود نبوده و تا بی نهایت یکی پس از دیگری وجود دارد می توان عوالم مختلف روحی را در سه موضوع خلاصه کرد
1-عالم برزخ یا عالم تصفیه
2-عالم احساس
3-عالم عقلانی
آری وقتی روح از بدن جدا می گردد و عالم جسمانی را ترک می گوید وارد عالم برزخ می شود نوعی رنج و الم و سرگردانی حتی گیجی به روح دست می دهد و در این عالم تصفیه بر حسب اعمال شخصی که زمان توقفروح در حالت برزخی است با تحمل ریج وعذاب آلودگی و صفات زدیله از بین می روند نوع تصفیه در مورد ارواح پست یا متوسط خوب فرق می کند و بستگی به نوع رفتارشخص در جهان مادی دارد مدت اقامت روح در عالم برزخ برای ارواح پست طولانی خواهد بود پس از آزادی روح از عالم تصفیه وارد عالم احساسات می شود در عالم احساسات هم روح از مرگ خود خبر ندارد و نمی داند از عالم جسمانی به عالم روح انتقال یافته است . و تماسهائی که با این نوع ارواح وسیله میز گردو مد یوم گرفته شده حاکی از اینست که شخصی می گوید نمرده ام و خیال می کند هنوز در عالم جسمانی قرار دارد. فرد درحال احتضار با ارواح دیگری که طی دوران حیاتش با آنها اشنایی یا قرابتی داشته برخورد می کند.این ارواح در آن نقطه حضور می یابند تا در کار انتقال دوح فردی که به تازگی در گذشته است به عوالم مارواء حیات مارن کمک و یاری می نمایند.روح فردی که به تازگی از جهان مادی رحل عزیمت گزیده
است مورد شناسائی دوستان و کسانی قرار می گیرد که طی دوران حیات پس
از مرگ با وی آشنایی داشته اند ... و در این نقطه افراد مذ کور اطلاعاتی در خصوص اوضاع و احوال حیات جاودانه روح در اختیار وی قرار میدهند.

مدیوم کیست؟ مدیوم یا وسیط یا واسطه گر شخصی است که در جسم او مقدار زیادی از ماده اکتوپلاسم یا تلپلاسم وجود دارد. بیشتر مردم واجد صفت مدیومی هستند البته به درجات گوناگون زیرا اختلاف آنها به واسطه کمی و زیادی همان ماده اکتوپلاسم در بدن آنهاست. مدیوم چه زن باشد و چه مرد تفاوتش با دیگران در این است که در وجود او ماده اکتوپلاسم زیادتر از بقیه افراد است به حدی که روح تماس گیرنده می تواند به طور موقت مقداری از آن را به عاریه بگیرد و به وسیله آن ظاهر گردد. ارتباط به صورت صدای مستقیم ممکن است در تاریکی به بهترین نتیجه مطلوب برسد زیرا ارتعاشات امواجنوری مانع از این می شود که آن ماده اکتوپلاسم که اصلا سفت است به حالتی در آید که بتواند در جو حرکت کند.
ولی چیزی که از صحبتهای ارواح دستگیرمان شده است که همان گونه که در این جهان تولد و مرگ وجود دارد در جهان ارواح هم تولد و مرگ وجود دارد ولی نه به شکل تولد و مرگ در کره زمین بلکه مرگ درآن عالم را ورود به طبقه ای جدید می گویند و مرگ نیز حالت انتقال روح از طبقه پایین به طبقه بالاتر خود است .
با توصیفات غلط از جهان پس از مرگ چنان محدوده جهان ارواح را در نظر افراد تنگ و حقیر جلوه می دهند و داده اند که بعضی ها گمان می کنند که خداوند در ورای این آسمان دو مکان بیشتر ندارد که یکی بهشت و دیگری دوزخ است که بهشت آن مکانی خلوت آرام و بی سرو صداست با باغها و اشجار و رودهای فراوان که مخصوص عده بسیار اندکی است و دوزخ محلی است شلوغ و داغ و متراکم و خوفناک که عده ای که بر اثر یک غفلت در دنیا از راه خدا و صراط مستقیم مقداری کج رفته اند در درون آن دوزخ می سوزند و همجوار و همسایه عقربها و مارها و پرندگان گوشت خوارند و جهان بی انتهای بالای سر ما ودر واقع اطراف ما که انتهایی برای ان تصور نمی شود کرد همین جور بی هدف آفریده شده است.
در حالی که اولا: خداوند قدرتش بر هنچ بنی بشری کاملا معلوم و مشخص نگردیده ونیرو و قدرت و توانی که در اراده ذات بی زوال الهی است از چهارچوب مغز کوچک و خرد ناقص ما آن قدر فاصله دارد که تصور این فاصله هم در مغز ما نمی گنجد.
ثانیا: به تناسب اینکه شناخت قدرت خداوند در حد کشش مغز ما نیست از دریافت و درک عظمت خلقتش نیز صد چندان عاجزیم و فقط می توانیم این عظمت را با واژه هایی مثل ( ابد ) و ( ازل ) و ( جاویدان ) و غیره برای خودمان چند صباحی توجیه کنیم تا پس از مرگ و طی کردن مراحل مختلف و رسیدن به طبقات بالای روحی و نزدیک شدن به منبع فیاض روحی جهان شاید بتوانیم اندکی از این عظمت را درک کنیم.
مثال روح آدمی مثل اسفنجی است که به ما بدهند و بگویند این اسفنج سفید را تا مدتی نگهداری کن و از چرک و کثافت و آ لودگی حفظ نما و در صورتی که آلوده نمایی پیش از همه خودت دچار زحمت و رنج خواهی شد تا آن را تمیز و پاک کنی و از الودگیها مبرا سازی . حال گروهی مانند معصومین ( علیه السلام و الصلاه ) این اسفنج را که امانت الهی است آن قدر پاک و نظیف و خوب نگهداری می کنند که نه تنها موقع تحویل دادن آلوده نیست بلکه از روز اولش هم شفاف تر و لطیف تر و تمیز تر است.

طریق اثبات وجود روح:
واقعیت وجود روح به دو طریق ثابت می شود یکی به طریق استدلال فلسفی و دیگری از راه تجربه مادی.
طریق فلسفی و الهی و فکری و نظری بنا به نیروی عقل خدا دادی وقوه ممیزه و استفاده از کلام الهی و کتب مذهبی و فلسفی و اخلاقی کاشف و وجود روح است.
راه دیگر شناخت روح از طریق آزمایش و تجربه و مشهودات علمی می باشد . مطالعات تجربی نشان داده است روح وجود داردو با مرگجسم از بین نمی رود زیرا از ماده اصطلاحی ما در کره زمین تشکیل نشده و ذات آن به ذات لایزال الهی پیوند دارد.
ارواح پس از متلاشی شدنبدن جسمانی زنده اند به یک شکل دیگرکه از قوه ادراک ما خارج است زندگی می کنند.
ارواح بر ما ظاهر نیستند زیرا محیط زندگانی آنها غیر از محیط حیات است اما در ذهن و فکر ما اثر نموده وجود خود را بر ما اثبات می نمایند و در شرایط خاص با چشم فیزیکی هم میتوان ازواح را مشاهده کرد.روح بعداز جدا شدن از بدن ماری به جسم لطیفی شبیه بدن مادی بنام( کالبد مثالی)یا روان پوش منتقل می شود و در عالم ارواح باقی می ماند.
روح در زمان حیات جسمانی خود چیری را بیاد ندارد وقتی از جسم به عالم روح منتقل شد .تمام اعمال و اندیشه های او در نظرش مجسم می گردند و تمام محفوظات او بمیدان می ایند . ارواح دارای همان استعدادهائی هستند که در زندگانی داشته اند . اما قوی تر چون پیکر جسمانی ندارند که قدرت ادراک آنها را محدود سازد و از دانش وسیعی برخوردارند.
بنا به عقیده عده ای از روانشناسان افرادی هستند قادر خواهند بود روح خود را از بدن جدا ساخته با فاصله هزاران کیلومتر از محل مسکن خود نزد دوستان و آشنایان حاضر شوند. این رویدادها معروف به سفر روح است .مسئله جدا شدن روح از جسم یک حقیقت محض است. اما غالبا دلائل کافی برای اثبات آن .وجود ندارد.

درباره روح:
رفلا ماریون روح شناس معروف درباره روح خلاصه تحقیقات خود را به شرح زیر بیان داشته است :
1- روح مانند موجود واقعی وجود دارد و مستقل از بدن است.
2- دارای قوائی است که هنوز علم آنرا نشناخته است روح می بیند می شنود فکر می کند و با دنیای خاکی در تماس است اگر فکر کنیم هیچ احساسی ندارد اشتباه است.
3- روح انسان دارای قدرت و اثرات فیزیکی است .
4- روح از فاصله دور و بدون مداخله از طریق تله پاتیک می تواند عمل کند.
5- در طبیعت یک عامل روانی فعال و عامل وجود دارد که ماهیت آن بر ما پوشیده است.
6- روح بعد از ارکانیزم فیزیکی باقی می ماند و می تواند بعد از مرگ دوباره ظاهر کرد و به عقیده فلا ماریون روح انسان از مواد نا مرئی غیر قابل لمس که چشمان ما نمی بیند و دستهای ما لمس نمی کند تشکیل می شود.
روح دارای نیروئی است که می تواند بوسیله امواج اثری روی اشیاء با فاصله اثربگذارد. روح یا ماده اصلی حیات موجب به وجود آمدن زندگی در کلیه موجودات عالم هستی می گردد. روح از عنصری بسیار نرم و لطیف تشکیل یافته است که این عنصر از عناصرتشکیل دهنده جسم اثیری بمراتب لطیف تر می باشد و در اصل باعث بوجود آمدن جوهر ذات در انسان می شود ودر موجودات بشراین تنها عنصری است که بدوا ازذات وجود الهی سر چشمه گرفته و موجب حیات در کلیه جانداران عالم هستی می گردد. پس از مرگ جسم مادی تبدیل به ماده نخواهد شد مرکز حیات و زندگانی دائم روح در تن پوش یا جسم اثیری بشر قرار دارد و تا آخر عمر جسمی افراد در آن باقی خواهد ماند و طی شرایطی به زندگانی مشترک خود با ماده ادامه میدهد. این زندگانی برای روح حالتی موقتی دارد و پس از خاتمه حیات مادی جسم به همراه تن پوش به عوالم روحی سفر خواهد کرد علم روح مقدم برعالم طبیعت است.

روح هرگز نمی میرد :
با اعتقاد باینکه روح از خداست و از عالم خاک نیست وچند روزی در عالم خاک و در قفس تن زیسته بالاخره به اصل خود راجع میشود
بنابراین فنا نمی پذیرد وجاودانه می ماند.انسان پس از وقوع مرگ زنده می ماند چون از جزء جسمی خود که به هنگام حیات مادی مورد استفاده اش بوده مجزا می گردد و به جهان دیگر عزیمت می نماید. یکی از محققان علم الا رواح بنام( اما نوئل سوئید نبورک ) که مطالعات او جنبه تجربی دارد و از روشن نمودن جهان پر راز ورمز روح قدمهای اساسی برداشتهو خود شخصا مورد آزمایش قرار گرفته چونمواجه با حقیقت انکار ناپذ یر وجود روح گردیده نوشته های اومی تواند مستند باشد من خلاصه ای از شاهدات او را در این مجموعه می آورم:
( اما نوئل ) که شخصا وقایع نخستین مراحل مرگ راتجربه کردومدتی خارج از بد نش بسر برده می گوید:
من وارد حالتی گشتم که فاقد هرنوع نیروی حسی اسمانی بود و تقریبا بحال تزع افتادم. تا وجود این حیات درونیم که متشکل از ذهن وافکارم بود دست نخورده باقی ماند.طوری که وقوع حوادث را که بر من روی داده و نیز بر کسانی که پس از وقوع مرگ حیات دوباره یافته اند رخ می دهد .در ذهنم ادراک نموده و محفوظ نگاهداشتم .گوئی این نیرو بشخص اعطا می گردید تا دریابد ذهن و در نتیجه روحش از جسمش دفع شده و مجددا بسیو آن کشیده شده و جذب می گردد.


سرور و نشاط پس از جدایی روح از جسم :
چیزی که معلوم شده و از گفته های ارواح و یا کسانی که به طور موقت برون فکنی نموده اند استنباط می گردد این است که کسانی که به طور طبیعی روح از جسم آنها خارج شده ( چه موقت و چه دائم ) در یک حالت آرام و لذتبخش و توام با سرور و شادی بوده اند و هرگز راضی به بازگشت دوباره به بدن خاکی نبوده اند، ولی یک نیروی قوی آنان را باز گردانده است و کسانی که بر اثر خودکشی قهرا روح را خارج نموده اند روح دچار رنج و مشقت فراوان میگردد که بعضی از ارواحی که با انتحار از این دنیا رفته اند در ارتباط با زمینی ها گفته که : در یک سراشیبی تند در حال سقوط کردن هستیم و از این بابت رنج عجیبی تحمل می نماییم از همه بدتر اینکه هیچ نمی دانیم این سقوط تا کی و تا کجا ادامه دارد و انتهای آن مشخص نیست .
روح دیگری اظهار داشته بود که : مثل جنین که در شکم مادر مچاله شده است مچاله شده ام و در یک ظلمت غیر قابل توصیفی فرو می روم . و انواع رنجهای مختلف که انتحار کنندگان متحمل می شوند چرا که خلاف ناموس طبیعت و قانون الهی نظم حاکم بر ارگانیزم بدنشان را که جزئی از طبیعت بوده به هم زده اند و روح رابا زور و خلاف قانون الهی از جسم و بدن خاکیشان خارج نموده اند.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد