ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
خاطرات مدیوم ها/قسمت نهم
رویای صادقه
خاطره خانم ضیایی
چند روز قبل یک خانمی برایم این خاطره را فرستادند که مناسب دانستم تا آن را در این صفحه انتشار دهم. البته درج خاطرات شما عزیزان به معنی آن نیست که تمام مطالب آن مورد تایید من می باشد، لذا نکاتی آموزنده در این خاطره وجود داشت که حیفم آمد آن را نشر ندهم. پس با هم خاطره خانم ضیایی را می خوانیم.
چند روز قبل با دخترم حرفم شد و به او برای صدمین بار گوشزد کردم که با سر و وضعی بهتر بیرون برود، اما او گوشش بدهکار نیست. با آنکه دختری تحصیلکرده و سر به راه و من از هر لحاظی به او اطمینان دارم اما متاسفانه نوع پوشش و آرایشی که دارد، مرا آزار می دهد. بارها به او گفته ام که مردم از ظاهر هر انسانی نسبت به درونیات وی قضاوت می کنند، و شرایط امروزی جامعه ما طوری نیست که یک زن یا دختر با اعتقاداتی که مردم ما دارند، با این سر و وضع و آرایش به خیابانها برود. اما متاسفانه او گوشش بدهکار نیست و کار خودش را می کند و می گوید که نسبت به این نوع پوشش و آرایش علاقه دارد و نمی تواند به یکباره ظاهر خودش را تغییر دهد. چند روز قبل نشستم به گذشته ها فکر کردم و خوب می دانستم که این سرنوشتی که دچارش شده ام از کجا نشات گرفته است. با آنکه می دانم طاهره دختر بسیار خوب و پاکی است اما نوع حرکات و رفتار او درست شبیه یکی از زنان همسایه ماست که 20 سال قبل در محله قبلی ما زندگی می کرد که بهتر است داستانش را برایتان بگویم.
ادامه مطلب ...