مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

تجسد یک روح در جلسه ارتباط

کانال1

کانال2


خاطرات مدیوم ها


Image result for ‫تجسد ارواح‬‎


تجسد یک روح در جلسه ارتباط


دو سال قبل در یکی از جلسات دورهمی ارتباط با ارواح با یک آقای نسبتا جوانی حدود 40 ساله آشنا شدم. ایشان یکی از کسانی بود که بعد از ثبت نام به جلسه دورهمی ما تشریف آورده بود. ایشان بعد از جلسه نزد من آمد و گفت که هفت ماهی است که همسرش را به خاطر یک تصادف از دست داده است. او می گفت که آنها عاشقانه همدیگر را دوست می داشتند و مرگ همسرش برای او بسیار سخت و طاقت فرساست و اصلا تحمل این دوری و هجران را ندارد. او از من خواست اگر امکانش هست روح همسرش را  در یکی از جلسات دورهمی ارتباط، به صورت تجسد ظاهر نمایم. من به ایشان گفتم که اصلا چنین کاری امکان ندارد زیرا تجسد یک روح یکی از مراحل عالی ارتباط است که به همین سادگی امکانپذیر نمی باشد. زیرا وجود یک مدیوم اکتوپلاسمی در جلسه لازم است و مدیوم اکتوپلاسمی تعدادشان درجوامع بشری بسیار اندک است. درضمن شرایط فضا و جو جلسه هم باید مهیا باشد، یعنی اینکه کسانی که در جلسه تجسد حضور دارند باید لااقل چند ترم علوم روحی را گذرانده باشند و با علوم روحی تا حدی آشنایی داشته باشند. و در مرحله آخر می بایست اتاقی و یا مکانی مخصوص تجسد ارواح وجود داشته باشد. مکانی سالن مانند که در یکی از زوایای کنج سالن یک اتاقک کوچک با پرده های سیاه تعبیه شده باشد که مدیوم اکتوپلاسمی در آن اتاقک کوچک مستقر شده و به خواب روحی برود و آن وقت با خارج شدن اکتوپلاسم از مدیوم، روح حاضر در جلسه بتواند به خودش جسم مادی بگیرد. ایشان ظاهرا متقاعد شد و رفت .

  

در جلسات بعدی ما، ایشان باز هم تشریف می آورد و منتظر بود که شاید ازطریق گردونه دوار بتواند با روح همسرش تماس بگیرد، اما ارواحی که هر دفعه گردونه دوار را می چرخاندند، روح همسر ایشان نبودند و ارواح دیگری بودند. تا اینکه من  در یکی از جلساتمان، از روح حاضر در جلسه خواستم که روح همسر ایشان را در جلسه حاضر کند تا ازطریق گردونه دوار با ایشان تماس بگیریم که یک بار موفق به این کار شدیم و روح همسر ایشان بعد از نگارش کلمه سلام در گردونه دوار، به این جمله اکتفا کرد که: «به همسرم بگویید دوستش دارم.» با خواندن این مطلب که روی گردونه دوار برای ما نقش بست، آن آقا نتوانست خودش را کنترل کند و شروع به گریه کرد. او در جمع حاضرین زن و مرد در جلسه چنان گریه کرد که همگان را تحت تاثیر قرار داد و عده ای از آقایان در جلسه او را در آغوش گرفته و  با نوازش و دلجویی، ایشان را دلداری دادند.

در جلسه بعدی ارتباط با ارواح که دو ماه بعد تشکیل شد باز هم این آقا بعد از ثبت نام به جلسه ما تشریف آوردند. در این جلسه یک پسر جوانی حدود 22 ساله هم بود که کمی چاق و تپل و سیه چرده بود. او برای اولین بار در جلسه ما شرکت می کرد. او مدعی بود که یک مدیوم قوی است زیرا الهاماتی به وی می شود و در حالت نیمه هشیاری هم قادر به دیدن ارواح  و  یا به قول خودش اجنه است. بعد از آنکه صحبت های من هم به پایان رسید همین که خواستیم از طریق گردونه دوار با روح حاضر در جلسه ارتباط برقرار کنیم، دیدیم که این جوان به خواب رفت و بیهوش روی مبل یله افتاد. یکی از خانم ها که از این وضعیت ترسیده بود به من گفت که این جوان ناگهان بیهوش شد. به بالای سرش رفتم و دیدم که بیهوش نیست بلکه به خواب طبیعی سبک رفته است و حدس زدم که به واسطه قدرت بالای مدیومی که این جوان دارد به خواب روحی رفته است. گفتم کاری به کارش نداشته باشید، خودش آرام آرام بیدار میشود. پس به کارمان ادامه دادیم و من از روح حاضر در جلسه خواستم که گردونه دوار ما را به حرکت درآورد. بعد از یکی دو دقیقه ناگهان صدایی مردانه از حنجره این جوان که هنوز در خواب بود بلند شد و گفت من حاضرم. به محض پدیداری این پیشامد یک خانم از ترس و هیجان از حال رفت و چند آقای سرپا ایستادند و دو سه خانم دیگر به گریه افتادند و چند نفری هم مثل برق گرفته ها قدرت و یارای صحبت کردن و حتی پلک زدن را نداشتند و آن آقایی که همسرش فوت شده بود هم چشمانش از حدقه بازشده بود و نمی دانست چه کار کند آیا برخیزد و یا همانطور نشسته شاهد ماجرا باشد. صدا از حنجره آن جوان ما را خطاب قرار داد و گفت: «این کوچکترین تجلیات یک روح است که شما را دچار شوک و وحشت کرد پس چگونه می توانید تجلیات یک روح را در قالب یک کالبد جسمانی تحمل نمایید.»

آن چند خانم همچنان گریه می کردند و مردان صورتشان مثل گچ سفید شده است و با شجاعت باید عرض کنم که خودم هم دست کمی از دیگران نداشتم. ناگهان مرد عاشق با صدایی بلند گفت «ای روح بزرگوار حاضر در جلسه، همسرم را با تمام زیبایی ها و شکوهش به نزد من بیاور.» صدا از حنجره آن جوان چنین پاسخ داد: «شرایط جلسه شما برای تجسد یک روح مهیا نیست.»

من با  تعجب به مرد نگاه کردم . او با آنکه به آرامی اشک می ریخت نسبتا توانسته بود بر خودش مسلط شود و چنین درخواستی را از روح حاضر در جلسه بنماید. یکی از خانم ها بلند شد و با گفتن خداحافظ،  از جلسه و کلا از ساختمان خارج شد. من از روح حاضر در جلسه خواهش کردم که دیگر از حنجره آن جوان سخنی نگوید زیرا حاضران در جلسه ترسیده اند اما انگار خیلی دیر شده بود، چون ناگهان مشاهده کردم نوار باریک دودی شکل از کتف جوانی که در خواب روحی بود خارج شد و در گوشه بالای پنجره اتاق به شکل یک ابر تشکیل یک هیکل زنانه را داد. آن سه خانم دیگر هم مثل آن خانم اولی بیهوش شدند و دو تن از آقایان فریاد بلندی کشیدند و یکی از آقایان هم صورتش را با دستش پوشاند تا چیزی نبیند. آن روح که یک زن بود به طور کامل تجسد نیافت اما به صورت ابر و بخار خودش را شبیه همسر آن مرد عاشق درآورد. مرد با دیدن همسرش در بالای اتاق که به صورت شناور روی هوا لیز می خورد های های به گریه افتاد و قربان صدقه او می رفت ناگهان فضای اتاق پر شد از عطر گلهای بهشتی. همگان گریه می کردند و آن عده که بیهوش شده بودند از بوی عطرآن روح چشم باز کردند اما بی حال روی صندلی و مبلهایشان مسخ شده افتاده بودند. مرد  عاشق بلند شد و دستش را به طرف همسرش که روی هوای شناور بود دراز کرد، اما دستش به او نمی رسید و زار زار گریه می کرد. روح آن خانم چرخی در اتاق زد و تبدیل به نواری دودی شکل شد و از راه دهان وارد بدن جوان به خواب رفته، شد. مرد عاشق نشست و آرام آرام گریه کرد و دیگران هم در بهت و حیرت و یا بیهوشی بودند. دو تن از خانم ها بلند شدند و آنها هم با چشمانی اشکبار جلسه را ترک کردند و رفتند و دو نفر از آقایان هم به دنبالشان رفتند و فقط شش نفر در جلسه باقی ماندند که آنها هم قدرت و توان بلند شدن را نداشتند وگرنه آنها هم می رفتند.

بعد از آنکه جو سالن آرام شد، من با شمارش معکوس جوان را از خواب روحی بیدار کردم و سایرین هم وقتی به خودشان مسلط شدند با چای و قهوه ای که خوردند کمی حالشان مساعد شد و دیگران هم که رفته بودند بعد از چند ساعت با من تماس گرفتند و از اینکه جلسه را ترک کردند از من عذرخواهی کردند.

آن مرد عاشق اما حالش اصلا مساعد نبود با آنکه اظهار خوشحالی می کرد که همسرش را دیده است اما معلوم بود که مرگ همسرش ضربه روحی سختی به وی زده است و من هم اصلا انتظار چنین رویدادی را در جلسه ارتباط دورهمی نداشتم و اصلا سابقه هم نداشت که چنین اتفاقی رخ دهد. آن جوان مدیوم بعد از آن جلسه، دیگر در هیچ یک از جلسات ما نیامد و بارها سعی کردم تا او را پیدا کنم اما موفق نشدم زیرا وجود چنین مدیوم هایی در جلسات ارتباط واقعا موهبتی است گرانبها. مرد عاشق بعد از یک سال متاسفانه شبیه همسرش در یک حادثه تصادف از دنیا رفت.البته ایشان سوار بر موتور بودند که تصادف کردند و همسرش با  اتومبیل تصادف کرده بود.

خلاصه غرض از تعریف این خاطره این بود که توان و تحمل درک امواج ارواح چیزی نیست که از عهده هرکسی برآید و من در جلسات ارتباط دورهمی بسیار سعی می کنم که کمترین تجلی از ارتباط با یک روح را آن هم در پایان جلسه به نمایش بگذارم تا خدایی ناکرده اثرات نامساعدی روحی و روانی روی حضار نداشته باشد و اصلا به اصرار برخی از افراد که ادعا می کنند طاقت و توان بسیار زیادی در درک این امواج دارند توجهی نمی کنم، چون می دانم آنها از روی احساس و عدم پختگی و ناآگاهی چنین ادعایی را می کنند و اتفاقا کسانی که زیاد چنین ادعاهایی می کنند، زودتر از همه دچار ترس و بهت و وحشت می شوند.

دوستانی که درخواست تشکیل جلسات دورهمی ارتباط با ارواح را می نمایند باید درنظر داشته باشند که هدف از تشکیل چنین جلسات فقط می بایست تقویت محراب خداشناسی و درس گرفتن از آموزه های الهی ارواح مترقی باشد نه چیز دیگری و اگر تقویت بنیه معنوی و ارتقا درجات تکاملی برای حاضرین در جلسات ارتباط هدف و منظور باشد چنین جلساتی از حضور ارواح مترقی و متعالی حتما مستفیذ خواهد شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد