مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

خیام از زبان خیام / 2

خیام از زبان خیام / 2



Bildresultat för خیام

فرامرز ملاحسین تهرانی


در بخشی از کتاب «خاطرات یک روح ...» حضور در محفل و مجلس نورانی خیام را یادآور شدیم. اینک به بخشی دیگر از تفسیر و تحلیل رباعیات خیام از زبان خود ایشان میپردازیم که برگرفته از همان کتاب است.


(7)

غم چند خوری به کار ناآمده پیش

رنج است نصیب مردم دوراندیش

خوش باش و جهان تنگ مکن بر دل خویش

کز خوردن غم قضا نگردد کم و بیش

نگرانی برای آنچه احیانا ممکن است در آینده پیش آید قرین عقل و منطق نخواهد بود، زیرا چه بسیار است پیش¬بینی¬هایی که هرگز به وقوع نیابد و یا احیانا معکوس آن به وقوع بپیوندد. از این گذشته آیا غم و اندوه زودرس هرگز مانع پیشامدها می¬شود؟ و یا درد آینده را هرگز دوا می‌کند؟ جز اینکه تلخکامی فعلی را سبب شود، آیا هراس از آنچه مجهول است حاصلی دیگر خواهد داشت؟ اگر به حدس قوی اتفاقی نگران¬کننده را برای روز دیگر پیش¬بینی می¬کنید بدون ترس و یا اندوه بکوشید برای دفع شر یا کاهش وخامت آن را منطقی و معقول بیابید، نه اینکه پیشاپیش به ماتم اندر شوید و قدرت چاره¬جویی از خود سلب نمایید. 

این رباعی مربوط به دوره¬ای است که معتقدات دینی و احکام قضا و قدر را پیرو بودم و در بیت دوم گفته¬ام در هر حال همیشه شادمان باش و زندگی¬ات را قرین تلخکامی مگردان، چون مسلم است شادی یا نگرانی تو تغییری در قضا و قدر ندهد و سرنوشتت آنچه باشد بدون دخالت تو اجرا گردد.

 

 

(8)

با مردم پاک و اهل و عاقل آمیز

وز نااهلان هزار فرسنگ گریز

گر زهر دهد تو را خردمند بنوش

ور نوش رسد ز دست نااهل بریز

تا جایی¬که خرافات شایع و آموخته¬های تعبدیم اجازه می¬داد افکار زمان شبابم را در زمینه معاشرت-های اجتماعی در این رباعی خلاصه کرده و گفته¬ام صحبت روشنفکران و عقلای قوم را غنیمت شمار و از مجالست مردم عامی و نااهل قطعا خودداری نما. سپس افزوده¬ام که خردمند اگر تو را صحبتی بدارد که حتی به مذاقت تلخ آید، اندرزش به کار بر که نیکو حاصل گیری و چنانچه از کسی نالایق چیزی بشنوی که ازطریق تحریک غرایز نفسانیت کامت را شیرین سازد کلامش را نشنیده بگیر و به آن توجهی مکن.

اما اکنون که با دیدی وسیع¬تر به موضوع می¬نگرم لازم می¬دانم اندیشه زمان شبابم را تصحیح و به شرح زیر تعدیل نمایم. به طورکلی معاشرت با همه کس جایز است، منتهی هرکسی طبعا افراد و محیط معاشرتی را ترجیح می دهد که خود با سطح فکر آن افراد و محیط بیشتر مانوس است، شک نیست که با مردم پاک و اهل و عاقل صحبت داشتن پس مفید خواهد بود چون وسیله¬ای برای کسب فضل و احیای هوش و تعالی اخلاق است، ولی دوری جستن از دیگران هم هرگز سزاوار نیست. اما معاشرت کسانی که سطح اندیشه و اخلاقشان ظاهرا نازل¬تر است گاه نتایجی بسیار مفید برمی¬خیزد. ممکن است چنان اشخاص احیانا با اقتباس از ضمیر ناآگاهشان سخنی گویند که شما را تحت تاثیر قرار دهد و سپس شما بیندیشید و بدان سخن بگرائید. ممکن است سخنان، اندیشه و اخلاق، چنین اشخاص را تحت تاثیر قرار دهد و رفته¬رفته تعالی سطح تکاملشان را کمک کند. همچنین در مصاحبت افرادی که گمان می برید اندیشه و اخلاقی پیشرفته دارند ممکن است با کسانی برخورد کنید که با ظاهری آراسته و هوشمند به علت پاره¬ای تعصبات علمی یا دینی و یا خرافی افکاری ناپخته عرضه بدارند که کورکورانه پیروی کردن آن خلاف مصلحت است. نتیجه اینکه از صحبت هیچ کس دوری مجویید، در بحث مطالبی که می¬شنوید جدال نکنید، فقط اندیشه و توصیه یا اندرزی را بپذیرید که پس از سنجش و استدلال فشرده بالاخره وجدانشان بر آن صحه گذارد.


(9)

گل گفت به از لقای من رویی نیست

چندین ستم گلابگر باری چیست

بلبل به زبان حال در گوشم گفت

یک روز که خندید که سالی نگریست

بسیارند کسانیکه به خاطر کمالات یا محاسن ظاهر و یا به لحاظ قدرت و ثروتی که نصیب برده¬اند خود را والاتر از هم¬نوعانشان پنداشته و چون ناملایمی برایشان پیش آید سخت برآشفته می¬گردند و شکایت از فلک آغاز می¬کنند. در این رباعی به زبان بلبل چنین اشخاص را متوجه ساخته¬ام که بطور کلی هر خنده را گریه¬ها در عقب است و گلایه از روزگار جز افزایش رنج و ایجاد نومیدی حاصل ندارد.

چه نیکو خواهد بود اگر هرکس به موقع وقوع مصائب به جای اینکه بدان مصیبت اندیشه کند، مصائب شدیدتری را که دیگران گرفتارند، در نظر مجسم سازد و در تسلی خاطر آن دیگران، بکوشد تا خویشتن نیز تسلی یابد، چه نیکو خواهد بود کسی که از دیگران ستم ببیند، به خود آید و ستم هرگز به هم¬نوعان روا ندارد. چه نیکو خواهد بود که چون وسیله شادی و نعمتی برایت فراهم آید، بکوشی دیگران را نیز شریک شادی خود گردانی و بهره¬مندشان از نعمت فراهم آمده¬ات سازی تا نشاط اوقعی و درونیت حاصل آید که چنان نشاط همواره پایدار خواهد ماند.


(10)

فردا که جزای شش جهت خواهد بود

قدر تو به قدر معرفت خواهد بود

در حُسن صفت کوش که در عرصه حشر

حشر تو به صورت صفت خواهد بود

نیکو بدان روز محشر که از همه حیث و از تمام جهات، مورد پرسش و داوری قرار خواهی گرفت! ارزش تو فقط منوط به آموخته¬هایت خواهد بود، پس هم¬اکنون در کسب معرفت و تعالی فضائل جهد کن تا صفات و اعمال پسندیده¬ات رستگاریت سازد. از فرصت¬ها و موقعیت¬های گوناگونی که هر لحظه در طول عمر جسمانی برای تحصیل تجربه و تعالی صفات انسانیت و بالا بردن سطح فکر پیش آید، به نحو احسن استفاده نما، که همین آموخته¬ها و اندوخته¬ها توشه¬ای است که روز قیامت احیاناً سربلندت می¬سازد.

این رباعی از ساخته¬های دورانی است که به معتقدات مذهبی ایمان داشتم و با خود می¬اندیشیدم، صرف نظر از اینکه مقدر چه باشد، افراد بشر هرکدام در جامعه وظایف و تکالیفی دارند که بایستی در حین انجام آنها و به مناسبت پیشامدهایی که به وقوع می¬پیوندد، برای کسب تجربه و بالا بردن سطح بینش و تفکر و صفات انسانی خود از هر فرصتی استفاده کنند تا به روز معاد سربلند درمقابل داوران حضور یابند. 

درمورد معاد یا روز قیامت و همچنین راجع به مقدرات و تکالیف عمر زمینی ضمن تفسیر رباعیات بعدی به تفضیل بحث خواهد شد و تکرار مطلب در اینجا زائد است.


(11)

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

دربند سر و زلف نگاری بوده است

این دسته که بر گردن او می¬بینی

دستی است که بر گردن یاری بوده است

این رباعی را در مرحله اول عمرم سروده بودم و اشاره¬ای است به بیهودگی نگرانی¬ها و حرص و آز بشر که گویی برای خود عمر جاودان قائل است.

رباعی فوق بی¬ثباتی عمر دنیایی را می¬رساند و اندیشمندان را پند می¬دهد که دل به دنیای فانی بستن و به امور جسمانی و خواهش¬های نفسانی تعلق خاطر داشتن نه فقط عاقبتی درپی نخواهد داشت بلکه به تدریج ملال خاطر آورد و سلب نشاط کند و استفاده معقول از نعمت¬های موجود را مانع گردد.

در این رباعی همنوعانم را هشدار داده¬ام که این محیط جسمانی که در آن زیست می¬کنیم قبل از ما وجود داشته و بعد از ما نیز باقی خواهد بود و به گردش منظم خود همچنان ادامه خواهد داد. پس خود را زنهار پایدار مپندار و این عمر موقت را فقط به لهو و لعب مصروف مدار. از آنچه بر تو سپری گردیده هرگز افسرده مباش، اما درعین حال از گذشته عبرت بگیر و برای رسیدن به توفیقات آینده از تجربیات گذشته به نحو احسن استفاده نما.

از روزگار و همچنین از اقربا و دوستان و اطرافیانت کمتر توقع داشته باش تا از آنچه برایت فراهم آمده استفاده نیکوتر نمایی.

همه نیکو می¬دانیم این عمر دوروزه ما محکوم به پایان است، همه روزه می¬بینیم یا می¬شنویم عده¬ای را به گور می¬سپارند، خودمان در مجالس ترحیم عزیزان و آشنایان شرکت می¬کنم، در گورستان بر سر مزار گمگشتگانمان متاثر می¬شویم، اما با تمام این احوال از حرص و آز و کینه و بدخواهی دست نمی¬کشیم، انتظار یاری از دیگران داریم ولی خود دست یاری به کسی نمی¬دهیم، همه چیز را حق مسلم خود می¬دانیم ولیکن هیچ حاضر نیستیم منصفانه حق دیگران را رعایت و ادا نماییم.

وه که چه بسیار ضدونقیض است رفتار و پندار ما که سرچشمه از خودخواهی مطلق می¬گیرد!


کتاب الکترونیکی


روح 300


خاطرات


اثر: فرامرز ملاحسین طهرانی


اشعار کتاب: ف.م.طهرانی (ناجی)


236 صفحه


قیمت: 20000 تومان


خرید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد