مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

خاطرات مدیوم ها / قسمت هفتم

خاطرات مدیوم ها / قسمت هفتم


بحر معنوی



Image result for ‫قایقی در دریا‬‎

خاطره ای از خانم ف.شمس اللهی

دو روز پیش ایمیلی از طرف یکی از علاقمندان علوم روحی به دستم رسید که مناسب دانستم این ایمیل را در قالب خاطرات مدیومها برایتان انتشار دهم. این نامه الکترونیکی که درباره کتاب خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا... می باشد، برگرفته از یک رویا از طرف این خانم محترم می باشد که از من خواسته بودند که تعبیرش کنم ، اما ازآنجاکه من تعبیر خواب نمی کنم فقط متن این خاطره را تقدیمتان می گردد:

.

.

 

 با سلام خدمت شما جناب طهرانی. در این نامه می خواهم خواب عجیبی را  که شب گذشته دیدم را برایتان بازگو کنم و از شما می خواهم اگر صلاح می دانید آن را تعبیر کنید. 

من پس از خواندن کتاب شما یعنی همین کتاب «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی» خیلی تحت تاثیر لطافت  و حقایق عجیب این کتاب قرار گرفتم بطوری که دچار حالات معنوی خوبی شدم. و حتی دو بار از شما خواهش کردم که مدیوم محترمی را که این کشف و شهود را داشته به من معرفی کنید تا ازطریق ایمیل یا نامه از ایشان تشکر نمایم اما شما فرمودید که ایشان نمی خواهند شناخته شوند. تا اینکه شب قبل وقت غروب خیلی دلم گرفته بود و آرزو داشتم که ای کاش تمام آن هشتصد صفحه ای را شما  در این دویست صفحه خلاصه کردید، در مقابلم بود و آن را می خواندم و یا لااقل آن مدیوم محترم را می شناختم و از ایشان درباره مسائل علم الروح راهنمایی می گرفتم، با این فکر و خیال تا آخر شب به سر بردم تا آنکه به خواب رفتم. نیمه های شب بود که با صدای امواج دریا از خواب بیدار شدم، برخاستم و دست و صورتی شستم و قدری روی تختم نشستم و دوباره خوابیدم همین که خوابم برد مجددا صدای امواج دریا را شنیدم و خودم را در ساحل یک دریای بیکران و آبی رنگ مشاهده کردم. دیدم شخصی آن جلوتر در طول ساحل آرام قدم می زند و به دریا نگاه می کند. تندتر رفتم و به آن شخص رسیدم دیدم آن شخص خود شما هستید. چون عکس شما را در اینستاگرام مثنوی ارواح در کتابخانه ملی دیده بودم فورا شما را شناختم. با هم سلام علیک کردیم و چهره شما بسیار بشاش و سرزنده بود و انگار از هوای لطیف و امواج دریا لذت می بردید. من و شما قدری در کنار ساحل قدم زدیم و درباره کتاب خاطرات یک روح با هم صحبت کردیم و من مجددا از شما درخواست کردم که مدیوم محترمی را که کشف و شهود این کتاب را داشته به من معرفی کنید و شما باز با همان لحن جدی گفتید که اجازه این کار را ندارید اما من مثل بچه ها سماجت و اصرار می کردم. شما انگار از سماجت من خسته شده باشید رو به من کردید و گفتید دریا را نگاه کن ببین چه می بینی. 

من به دریا نگاه انداختم به جز یک قایق و مردی که سوارش بود و از بس دور بود که به اندازه یک گردوی کوچک به نظر می رسید، چیز دیگری نمی دیدم. پس به شما گفتم من یک قایق بسیار دوری را می بینم. شما به من فرمودید؛ همان مدیومی را که دنبالش می گردید داخل آن قایق است اگر می توانی برو و او را ببین. با شنیدن این حرف از شما بسیار خوشحال شدم. اما آن قایق تقریبا وسط دریا بود و خیلی از من دور بود. شما قایقی را که کنار ساحل بود نشانم دادید و گفتید اگر می خواهی به جانب ایشان بروی، سوار این قایق بشو و برو. پس من معطل نکردم و سوار قایق شدم و به دریا زدم. اما ده بیست متری که جلو رفتم امواج دریا شدیدتر  و آن قایق که مدیوم سوارش بود از من دورتر می شد. اما من تسلیم امواج دریا نمی شدم و با پارویی که در قایقم بود، به شدت پارو می زدم و سانتی متری جلو می رفتم اما با هر موج یکی دو متر عقب برمی گشتم اما باز هم تسلیم نمی شدم و چنان هول و ولا داشتم که تصمیم گرفتم فریاد بزنم و با فریادم آن مدیوم را از عمق جان صدا می زدم. اما صدای امواج دریا و دوری راه باعث می شد تا صدای من به آن قایق نرسد. ناگهان موجی عظیم قایق مرا برگرداند و من در حجم عظیمی از آب دریا غوطه ور شدم و به چشم خود غرق شدنم را می دیدم. فریاد کمک خواهی سر دادم اما امواج سهمگین دریا مثل کوهی به سر و صورتم می زد و مرا به قعر آب می فرستاد کم کم داشتم قبض روح می شدم و کاملا لحظه مرگم را احساس می کردم که دستی مرا گرفت و بالا کشید و به ساحل آورد. تمام آبی که داخل ریه ها یم شده بود را بالا آوردم و هنگامی که چشم باز کردم دیدم جسم نیمه جان من در ساحل افتاده  و شما بالای سر من ایستاده اید. من که هنوز در شوک غرق شدنم بودم به گریه افتادم و شما متفکرانه به من نگاه کردید و سری تکان دادید. همین که قدری جان گرفتم برخاستم و با چشمانی اشکبار به دریا نگاه کردم و قایق مدیوم محترم را همچنان در وسط دریا می دیدم و شما نیز با من به آن قایق خیره شده بودید. 

جناب طهرانی این رویای من بود، خواستم تا به شما هم تعریف کرده باشم و اگر تعبیری دارد بفرمایید. دوستدار شما. ف.شمس اللهی

پاسخ: من تعبیرگر خواب نیستم و اصولا زیاد به تعبیر خواب اعتقادی ندارم. زیرا خواب هر شخصی بنابر تجارب و تکامل روحی که از آن برخوردار است، جنبه ای شخصی دارد و نمی توان الگوی واحدی را برای تعبیر خواب همگان تعیین نمود. اما در مورد این خواب، فقط می توانم بگویم؛ دریا و آب نماد پاکی و معنویت است و غوطه ور شدن در آن نشانه غوطه وری شما در بحر معنوی است اما از آنجا که افراط در هر کاری زیانبار است، پس زیاده روی و افراط حتی در امور معنوی نیز موجب خسران و رنج و شدائد برای انسان می شود، شما نیز سعی کنید حد اعتدال را در همه موارد و  حتی مسائل معنوی رعایت فرمایید و اینقدر هم از من درباره شناخت آن مدیوم محترم سوال نفرمایید. دیدید که چه اتفاقی برایتان افتاد. (البته این مزاح بود). انشاالله موفق و سلامت باشید. 



خاطرات یک روح از لحظه قبض جان


 تا رسیدن به منزلگاه ابدی


اثر: فرامرز ملاحسین طهرانی


اشعار کتاب: ف.م.طهرانی (ناجی)


236 صفحه



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد