مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

مشاهدات یکی از ارواح در راه انتقال به جهان روحی (قسمت سوم)

بنام خدا

مشاهدات یکی از ارواح


در راه انتقال به جهان روحی


قسمت سوم


خاطرات ارواح


در ادامه دو مقاله قبلی به ادامه آن میپردازم.

از این روح متعالی پرسیدم که داشتید می گفتید که در راه انتقال به منزل و ماوای همیشگی خود از جهان اول روحی یعنی جهنم عبور کردید. خب بیشتر از این جهان سفلی برایمان بگویید.

ایشان ادامه دادند:

   جهنم یا همان جهان اول روحی چیزی برای تعریف ندارد که بخواهم بیشتر درباره اش توضیح دهم و ما و سایر ارواحی که از این جهان ظلمانی عبور می کردیم اصلا میل و رغبتی نداشتیم که حتی برای لحظه ای در آن دنیای تاریک توقف  داشته باشیم. زیرا سردی طاقت فرسای آن محیط در کنار عوامل زجر دهنده دیگر مانند ضجه ها و ناله هایی که معلوم نبود از کدام سو و از جانب چه کسی به گوش ما می رسید اصلا چیز قابل خوشایندی نبود که باعث توقف ما گردد. به همین خاطر کمتر اطلاعاتی از جهنم ازسوی ارواح متعالی گزارش شده است و معمولا از بهشت و سایر جهان های روحی ارواح میل دارند که اطلاعات بدهند. همین قدر برایتان بگویم که پس از توقفی بسیار کوتاه و تجربه نوعی ترس و دلتنگی، من به پرواز خویش در معیت ارواحی که همراهم بودند آن جهان تاریک را درنوردیدیم و کم کم به مرزهایی با کمی روشنایی و گرمای بیشتر وارد شدیم.

ما به محض خارج شدن از جهان اول روحی وارد جهانی دیگر شدیم که اگرچه آنجا هم دست کمی از جهنم نداشت اما وضعیتش به مراتب بهتر از جهان تاریک قبلی بود. در این جهان کمی نور و گرما وجود داشت اما باتوجه به سرعتی که ما داشتیم احساس کردم باید جهانی بسیار پهناورتر از جهان قبلی باشد و به قدری به نظرم این جهان بزرگ آمد که هر چه در فضای آن سیر می کردیم به انتهایش نمی رسیدیم. من در این جهان که ارواح همراهم آن را اعراف می نامیدند هیچ اثری از آبادانی و مدنیت و سرسبزی ندیدم و اگر شهر یا آبادی بود همگی عقب افتاده و فاقد حتی اولین امکانات رفاهی و آبادانی بود. از ارواح همراهم پرسیدم اینجا کجاست. که یکی از آنها در جواب فرمود:

اینجا جهان دوم روحی یعنی اعراف است و ارواح ساکن در این جهان مانند جهان قبلی که از آن گذشتیم از کمترین الطاف خداوند بهره مندند. زیرا ارواحی که در این جهان سکنی گزیده اند جزو ارواحی بودندکه در دنیا به فکر منافع خویش بوده و خیرشان به کسی نمی رسید و در زندگی لغزش ها و گناهان عدیده ای داشتند که باعث شده ثقل روحی پیدا کنند و بیشتر از این نتوانند پرواز کرده و اوج بگیرند. گرچه ارواح ساکن در این جهان از ارواحی که در جهنم مشاهده کردی قدری اوضاعشان بهتر است اما تا رسیدن به رضوان الهی خیلی زمان نیاز است تا آنها توبه  ای راستین نمایند و ازآثار مخرب اعمال خویش در دنیا پاک و منزه گردند.

از آنها اجازه خواستم قدری  در یکی از محل هایی که ارواح ساکن در این جهان زندگی می کنند توقف داشته باشم. به همین دلیل پروازمان را متوقف کردیم و شاهد  و ناظر عده ای از مردمان ساکن در آنجا شدیم. من به وضوح آثار رنج و محنت را در صورت ارواح ساکن در آن محیط دیدم و اینکه خانه ها و مساکن آنها مثل یک دهات کوره ای که فاقد کمترین امکانات رفاهی بود، نه نوری و نه آبی و نه دار و درختی. همه جا بیابان و برهوت خشک بود و ارواحی  را دیدم که در خیابانها و کوچه های خاکی و پر از گردوغبار بی هدف و سرگردان و بهت زده به این سو و آن سو می رفتند و یا در جایی چمباتمه زده و به قدری غمگین و پریشان و زردروی بودند که انسان دلش به حالشان می سوخت.

اکثر آنها اصلا متوجه حضور ما نشدند و حتی متوجه حضور ارواح همتراز خود در کنار خودشان هم نبودند. آنها با چهره ای رنجور چنان غرق تفکر و اندیشه بودند که تعجب انسان را  برمی انگیخت. از یکی از ارواح همراهم علت این همه بهت و شوک را در ارواح ساکن این طبقه پرسیدم. که فرمود:

این ارواح در رنج و فاقه هستند و همواره در این فکر هستند که چرا به این روز گرفتار آمده اند که حتی خداوند مهربان و بخشنده از آنها روی برگردانده است. آنها اعمال خویش را در دنیا بازنگری کرده و به طور عینی و قابل لمس هر آنچه را که درباره دیگران انجام داده اند با تمام وجود برای خودشان بازآفرینی  و احساس می کنند تا شاید آثار گناهانی که مرتکب شده اند از میان رفته  و سوخت شود. 

من مشاهده می کردم که همین ارواح بهت زده و ساکت و غرق تفکر ناگهان ناله سر می دهند و از سر عجز و پشیمانی سر به دیوار می کوبیدند. خلاصه وضعیت این جهان یعنی جهان دوم روحی هم دست کمی از جهان اول روحی نداشت فقط ارواح ساکن در این طبقه به قدر اندکی از نور و رحمت الهی برخوردار بودند. اگر بخواهم محیط آن جهان را به چیزی تشبیه کنم می توانم بگویم که آنجا شبیه عقب افتاده ترین و کم امکانات ترین دهات و قصبه دنیای خودمان بود بدون کمترین جاذبه های طبیعی ازقبیل آب و نهر و درخت و این چیزها. 

البته چیزهای دیگری هم د ر این جهان مشاهده کردم که در این مقاله کوتاه نمی گنجد. از آن جهان هم گذشتیم و وارد مرزهای جدیدی از فضای بیکران الهی شدیم که نور وگرمای  الهی در آنجا خیلی بیشتر از دو جهان قبلی بود. هر چه پیش می رفتیم به طراوت و عطرآگینی فضا افزوده می شد و من در وجودم احساس شعف و خوشبختی میکردم. کم کم داشتم متوجه می شدم که من برای ادامه زندگی روحانی ام احتمالا لایق جهانی بهتر از دو جهان ظلمانی و کم امکانات قبلی هستم. وقتی به اعمالم در دنیا نظری افکندم  و آنها را مرور کردم به رحمت و بزرگواری پروردگار به طور کامل ایمان آورده و با تمام وجود شکرگزار شدم. زیرا من همواره خود را انسانی در حد معمولی می دیدم و اگرچه ظالم و ستمگر و حرام خور و مردم آزار نبودم اما لغزش هایی در زندگی داشتم که مرا نسبت به خودم ناامید کرده بود و هم اکنون می دیدم که ارواح حامی مرا به فضاهای دوردست الهی به دور از جهنم و جهان دوم روحی پرواز می دهند و هر چه می رفتیم عطر دل انگیز جهان سوم روحی یعنی بهشت را بیشتر استشمام می کردم. از ارواح همراهم سوال کردم داریم به کجا می رویم. که یکی از آنها فرمود: ما در حال رسیدن به مرزهای جهان سوم روحی یعنی بهشت هستیم.

آنجا بود که اشک شوق پهنای صورتم را پوشاند و می خواستم از شادی نعره بزنم نوعی ذوق و هروله درونی باعث می شد که نتوانم آرام و قرار داشته باشم و از طرفی بوی عطرهای دل انگیزی که در فضا منتشر شده بود و هرچه بیشتر می رفتیم این رایحه که مخلوطی از بوی گلهای بهاری بود بیشتر می شد، بالاخره طاقت را از من ربود و چنان نعره ها و فریادها و هروله هایی می کشیدم که ارواح حامی مرا به خنده واداشت و گویی که آنها متوجه این موضوع بودند این حالات از روح خامی چون من طبیعی است، آنها توجه مرا به سرودی آسمانی که ناگهان از آسمان ماورا به گوشمان رسید جلب کردند. این سرود آسمانی توسط دسته ای از ارواح که به نظر می رسید سن و سالی در عوان نوجوانی دارند اجرا می شد و از کرانه های آسمان  در فضا پخش می شد. این سرود آسمانی چنان زیبا و هماهنگ و موزون بود که من نظیرش را در دنیا هرگز نشنیده بودم. آهنگ و نوای این سرود اشک شوق مرا بیشتر کرد و من پیش خودم فکر می کردم من که در طول راه به سوی بهشت هستم از حالا اینطور از خود بیخود شده ام اگر به آن جهان نورانی برسم چه کار خواهم کرد و چه عکس العملی خواهم داشت و آیا این همه شادی و شوق و حرکات غیرعادی من در نزد ارواح متعالی همراهم، قدری سبک و زننده نخواهد بود پس تصمیم گرفتم قدری خودم را کنترل کنم اما، ناگهان توده ای از نقطه های نورانی معطر بر سر راه ما ظاهر شدند و داخل این توده نورانی شدیم که متشکل از میلیونها و میلیاردها ستاره کوچک و ریز بود که از خودشان انوار رنگارنگی را ساطع می کردند و همین باعث دیوانگی و شوق و ذوق غیرقابل وصفی در من شد که توان از کف داده و شروع به فریاد و هروله شادی کردم تا جایی که ارواح همراهم را در آغوش گرفتم و گریه شادی سر دادم و گفتم که دیگر نمی توانم از این بالاتر بیایم.


کتاب خاطرات یک روح

کتاب الکترونیکی


روح 300


خاطرات


اثر: فرامرز ملاحسین طهرانی


اشعار کتاب: ف.م.طهرانی (ناجی)


236 صفحه


قیمت: 20000 تومان


خرید



نظرات 1 + ارسال نظر
فریبا پنج‌شنبه 7 بهمن 1395 ساعت 14:51

بی صبرانه منتظر کتاب الکترونیکی هستم.
ازتون یک دنیا ممنونم

با سپاس از شما به محض رفع موانع انتشار آن را در دسترس علاقمندان قرار میدهم و پس از آن کتاب الکترونیکی کتابت با روح عمر خیام نیشابوری رحمت الله را در دسترس علاقمندان قرار خواهم داد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد