نرگس جمعه 26 مرداد 1403 ساعت 04:35

سلام.من یکی از همکلاسی های ابتدایی م رو یکسال پیش از دست دادم اما نمیدونستم تا اینکه یک هفته پیش یکی از دوستام بهم گفت من خیلی ب اون بنده خدا فکر کردم حتی ازش خواستم بیاد ب خوابم و همون موقع خوابیدم اما گربم همون لحظه شروع کرد میو میو کردن با اینکه خودش اون ساعت میخوابه همیشه و اینکه از اون موقع گربم هر شب نزدیک اذان صبح میو میو میکنه و بی قراره راستی دقیقا از اون روز ب بعد گربم غذا و آب نمیخوره و مدفوع نمیکنه اصلا هم جسمی هم رفتاری خیلی تغییر کرده.آیا اینها نشانه وجود روح هست؟اگه آره چیکار کنم بره؟

نرجس پنج‌شنبه 16 دی 1400 ساعت 12:33

سلام خسته نباشید
من ۲۱سالمه والان یکساله عقدم و حدودا ده ساله منو مادرم تنها زندگی میکینم
در کودکی من شدیدا دلبسته پسر خاله م بودم که تو سن 21سالگی فوت کرد اون موقع من کلاس دوم یودم و از اون موقع تاالان خیلی وقتا خوابشو میدیدم ک میگفت من زنده مدرکل خیلی ب فکرشم و حتی میشه گفت عاشقش بودم..
اولین بار سوم راهنمایی ساعت شیش و ربع صبح یه مرد رو تو اتاقم دیدم خوشتیپ و کم سن بود من اون موقع هیچی نتونستم بگم ولی مطمن بودم انسان نیست چون من با مادرم زندکی میکنم اون اقا از اتاقم رفت بیرون و من بلافاصله بلند شدم و دیدم کلیدی که توی در بود در حال تکون خوردنه و مطمئن شدم کسی تو اتاق من بوده
گذشتو ما منزلمونو عوض کردیم از همون تاریخ ب بعد تمااااام خوابهام بلا استثنا همونجوزی ک بود اتفاق میوفتاد یا هروقت خواب میوفتادم سر تایمی که باسد بیدار میشدم دو دیقه قبلش سه نفر انگار منو بیدار میکرد یا تمااااام حرفایی که میزدم دقیقا اتفاق میوفتاد با تاریخ دقیق....
چندشب پیش نامزدم خونه ی ما بود و من واسه خوردن اب از اتاقم تومدم بیرون (چراغها خاموش بود) که دیدم نامزدم دم اتاقم ایستاده و ب حالت بغل کردن دستشو باز کرده (البته من صورتشو ندیدم فقط دیدم مرده و تنعا مرد خونمون نامزدمه دیگه) رفتم تو بغلش اما رد شدم و خوردم ب در اتاقم وقتی درو باز کردم دیدم نامزدم نشسته ینی اصلا اون نبود گذشت تا دیشب که مادرم ساعت دو نصف شب بیدار میشه درحالی که منم اون موقع تنها توی اتاق خودم بودم و یه نفر رو پشت در اتاق من به حالت منتظر و دست بسته دیده درحالی که من دیشب تنها بودم و هیچ مردی تو خونه ی ما نبوده.....
ممنون میشم کمکم کنین.

آریو دوشنبه 6 مرداد 1399 ساعت 13:40

سلام وقتتون بخیر به مدت یک ماه میشه که دختر عموم تودریا غرق شده و فوت کرده اوایل مرگش اومد خوابم و 3 بار اومد تو خوابمو همش ناراحت بود و همش جیغ می‌کشید تروخدا کمکم کنید خیلی میترسم الانم چند وقته که همش احساس میکنم نمیبینم احساس میکنم یکی گوشه اتاقم نگام میکنه و حتی شبا موقع خواب اصلا خوابم نمی‌بره و میترسم و تو اتاقم کاملا حس منفیه خیلی میترسم. و الان احساس میکنم کنارمه و خود بخود ساعت 1 شب بیدار میشم از خواب لطفا کمکم کنید 15 سالمه

مریم یکشنبه 24 شهریور 1398 ساعت 22:34

سلام و خسته نباشید. چند ماهی میشه که من هر چند روز یکبار یا دو روز پشت سر هم برای یه مدت زمان کوتاه ۳۰ثانیه ای تا یک دقیقه ای یک بوی خوشی در کنارم استشمام میکنم که نمیدونم منبعش از کجا میاد، نه از حمام نه از بیرون نه عطر یا اتوکلن. یکبار هم شب که رفتم روی تخت بخوابم و تنها بودم با اینکه پنجره بسته بود و باد از جایی نمی اومد پرده عمودی تکان خورد و به دیوار خورد و برای من باعث تعجب شد. شب ها صدای تق توق از در و دیوار و کمد میشنوم ولی با خودم میگم به خاطر انبساط انقباظ این صداها هست و اهمیتی نمیدم. من قبلا یه چیزی توی نت خونده بودم در مورد جن عاشق و این چیزا. و وقتی بهش فکر میکردم ترس وجودمو میگرفت سعی کردم اهمیتی ندم. ولی واقعا خیالم راحت شد که ممکن هست یه روح متعالی باشه به خاطر بوی خوبی که گاهی استشمام میکنم. ممنون از مطالب خوبتون

ستاره سه‌شنبه 7 خرداد 1398 ساعت 21:29

سلام من ۳۴ سالمه مدت یکساله که دچار مشکل شدیدی شدم به طوری که از خونه و تنهایی میترسم یکبارم خونمونو عوض کردیم بخاطر مشکم از بوهای بد و بازو بسته شدن در شروع شد شبها ۱۲ شب به بعد ناخوداگاه چشممو باز میکنم میبینم بالای سر خودم یا بچهام چیز سفید رنگ به شکل گل قاصدک کاهی خیلی بزرگ یا کوچک که انگار کل توجهش به من وایستاده بسم الله که میگم بعد سه یا چار بار گفتن ارام ناپدید میشه نمیدونم روح یا جن قران زیاد میخونم دعا نویسم رفتم ولی هیچ فایده ای نداشت بعضی وقتا هم با سرعت میاد سمت من تا نزدیک میشه نا پدید میشه لطفا کمکم کنید تا بدونم این چیه.با تشکر

بتی دوشنبه 3 دی 1397 ساعت 05:36

سلام...من احساس میکنم که قسمتی از خونمون یه مشکلی داره...ته خونمون بعضی وقتا یه آدم سیاه پوش رو میدیدم که تا چشمم بهش میوفتاد انگار باسرعت زیادی و میدوید وعیب میشد تااینکه یه بار از خواهرم دقیقا همین چیز ودقیقا درهمون محلی که من همیشه میدیدمش شنیدم و اونم دقیقا همینو دیده چند بار...محدوده ی اون قسمت انتهایی خونه تاسالها قابل دستکاری نبود(درواقع گاراژ خونه)هنوزهم ساخته نمیشه ..هربار مشکلی پیش میادو....خونخ ما ومودربزرگم بهم چسبیدن واین قسمت گاراژ ما دوسالی هست که ساخته شده اما از اونا هنوز نه عمم که اون قسمت رو داره ردش سقف میسازه ،سقفش اومده پایین وریزش داره خلاصه اینکه جور نمیشه کلا...لازم به ذکره که وقتی خونمون رو چند سال پیش داشتن میساختن کوچمون یه باغ بزرگ بوده واز زیر خاک توپ جنگی پیداکردن ما ساکن کرمان هستیم...از بچگی کابوس هایی درباره اون محدوده خونه وانباری که کنارش هست داشتم و برای هممون انگاری منحوسه...من خیلی وقتا فکر میکنم که اونجا جوانی رو رو به قتل رسوندن ودفنش کردن..و چند مورد اتفاق دیگه در خونمون چندسال پیش چادر مادرم روزمین بوده و خشک هم بوده اما بعداز دقایقی متوجه میشن که چادر خیس خیس شده...واینکه یک سال ونیم پیش طبقه بالای خونمون (روی گاراژ)که اتاق منه، بودم به شدت حضور چیزی رو احساس کردم و مطمین بودم که چیزی تو اتاقع شب قبلش خواب روح دیده بودم اما یه روح خوب...خلاصه اینکه من اون لحظه بهش گفتم من میدونم اینجایی وترسی ازت ندارم اگه اینجایی درو ببند...الله اکبر اعوذبالله من الشیطان رجیم درکمتر از سی ثانیه بعدش در اتاقم که تا ته باز بود به شکلی که انگار یه انسان داره دردو میبنده وتقریبا باسرعت در داشت بسته میشد من فریااااد زدم نه نهههه....ودویدم سمت در ودرو گرفتم...ناگفته نماند که از وقتی انتهای خونه رو ساختیم زندگیمون به شدت بد شده همع چیز در عرض دوسال تغییر کرده هرکدوم از اعضای خانواده به نحوی...و ازهمه بدتر وضع من هست..ایا امکان داره روح جسدی بخواد مارو متوجه حضورش بکنه؟به نظر شما این نشونه ها یعنی چی؟لزومی داره که یه ملا رو بیاریم خونه و دعایی چیزی بخونه؟هرکس تو اون اتاق چسبیده به گاراژ میخوابه با وحشت بیدارمیشع...یه جیز نحس و عجیب واقعا اونجا هسته فضای ترسناکی داره....من که دارم ایمان میارم به روح و....
توی شهرمون کوچه چهل وچهار یا چهل ودو خیابان جهاد یک خانه ی جنی هست که اطلاعات کلا بستش...معلمم جوونیش اونجا رو کرایه کرده بودن که اتفاقای عجیبی وغریبی رخ میداده ته باعچه سگ ها به شدت به چیزی حساسیت نشون میدادن و دهنش کف میکرده ویکیشون می افتاده زمین بعدها تحقیق کردن فهمیدن اونجا خونه ی ارتشی زمان شاه بوده که تو خونش میکشنش به خاطر همین بیشتر این فرضیه ی قتل و جسدو... توذهننم پررنگ ترمیشه...لطفا اگه راهکاری دارید بهم بگید....اون روح اگر وجودداشته باشه باما بده یافقط میخواد خودشو نشون داده باشع؟

دریا 27 پنج‌شنبه 22 شهریور 1397 ساعت 04:04

با سلام ، من قبل از رفتن به کلاس احضار شب ها کلن نمیخوابیدم، چند وقت پیش با خواهرم به کلاس احضار روح رفتیم ،،در آنجا به ما یاد دادن که از طریق کتابت با روح ارتباط برقرار کنیم ،، وقتی به منزل رسیدیم من این کار را چندین بار در یک روز انجام دادم ،، و بعدش دیگر آن کار را انجام ندادم، الان چند روز هست من از تاریکی میترسم و شب ها احساس میکنم کسی در منزل هست و صداهایی میشنوم ، باید چکار کنم ؟ تر خدا کمک کنید ، بی خوابی شبانه و ترس خیلی بده

افسانه پنج‌شنبه 24 خرداد 1397 ساعت 16:07

با سلام من خانمی 48 ساله هستم که به علت یه بیماری خاص ویلچری هستم و پدرم همان سالی که به این بیماری دچار شدم فوت کرد. چند ماه پیش چند شب پشت سر هم صبح که پامیشدم میدیدم روم روانداز انداخته شده. بعد که همسرم خواست دوربین بذاره دیگه تکرار نشد. تا اینکه چند شب پیش دوباره تکرار شد و صبح دوباره با روانداز بلند شدم. دیشب هم احساس کردم موقعی که آخر شب دارم کتاب میخونم متوجه یه حرکاتی شدم. نمیدونم چرا فکر میکنم روح پدرم باشه. لطفا راهنمایی کنید

kim yoona یکشنبه 10 دی 1396 ساعت 17:36

سلام... من مدتی بود که احساس میکردم شب ها وقتی که خوابم یا دراز کشیدم کسی پشت سرم است و نفس هاش رو حس میکردم... در صورتی که شب ها من تنها و توی اتاق خودم میخوابم... یه مدت دیگه این حس رو نداشتم... ولی چند ساله احساس میکنم خونمون انرژی منفی بدی داره... هر گلی که میگیریم و میاریم خونه، خراب میشه، هر حیوون خونگی میاریم داخل خونه، میمیره، جدیدا هم احساس میکنم وقت هایی که تنهام کسی کنارمه... مثلا همین دیروز من توی خونه تنها بودم که یکدفعه صدایی شنیدم، دقیقا مثله صدای محکم نشستن روی مبل که همیشه میشنوم این صدا خیلی واضح و بلند بود و 3بار تکرار شد... ولی آخرین باری که تکرارشد روی اون مبل نبود و من حس کردم که کسی با یه صدای عجیب و کمی روی مبل کناری نشسته، صداشم شنیدم... من واقعا میخوام بدونم ماجرا چیه؟ چون از صداهایی که شنیدم مطمئنم...

اعظم دوشنبه 18 بهمن 1395 ساعت 11:34

با سلام و خسته نباشید
مطالبتون بسیار عالی و آموزنده هستند و کاملا بدرد بخور.من همیشه تو اتاق خوابم صداهای ضربات به کمد و شیشه رو حس کرده بودم ولی همیشه حس میکردم عواملی غیر روح هستند گاها هم دچار اضطراب میشدم.خونه میگفتن توهم میکنی درحالیکه یه شب برادرم که پیش ما زندگی نمیکرد در اتاقم خوابید من یه پرستارم و اون شب شبکار در بیمارستان بودم بهم زنگ زد و گفت که الان میفهمم چی میگفتی.


تمامی مطالبتون رو میخونم.ممنونم.موفق باشین.