بنام خدا
ارواح از عشق می گویند
فرامرز ملاحسین تهرانی
عشق در قاموس ارواح چیزی جز تجانس روحی نیست. یعنی اینکه آن کشش ها و جذبه هایی که باعث می شود اکثر مردمان در کرات مادی به واسطه آن دارای علاقه به طرف مقابل و جنس مخالف شوند از نظر و دیدگاه ارواح ملاک و معیار عشق واقعی نبوده بلکه از نظر آنان مراتب مشترکی که باعث تجانس روحی میان دو فرد میگردد همان به معنای عشق واقعی است که باعث تزویج روحانی میان آنان خواهد شد.
بر روی کرات مادی اکثر مردمان وقتی در سنین جوانی به سر می برند در پی خواهش های نفس و به دنبال ارضای غرایز جنسی شان به سمت و سوی جنس مخالف گرایش پیدا می کنند و قبل از آنکه این کشش و جذب را از صافی عقل عبور دهند به خواهش نفس جواب مثبت می دهند. به همین خاطر است که معمولا اکثر دوستی ها و ازدواج های مردمان کرات مادی با سپری شدن زمان و کاسته شدن از میزان این کشش ها و علاقه های اولیه، به سردی و بروز تنش در زندگی آنها انجامیده و در صورت اوج گیری اختلافات طرفین، حتی به جدایی دائمی میان آنان منجر خواهد شد.
یکی از دلایلی که اکثر پیوندهای میان زوج ها عمر درازی ندارند این است که این دو فرد دارای تجانس روحی نبوده و در برهه ای از سنین جوانی فقط به واسطه پاسخ به غرایز عاطفی و جنس شان درصدد رفع این نیاز به وسیله یکدیگر برمی آیند و پس از آنکه این نیاز برطرف گردید، دیگر هیچ جاذبه و مشخصه ای جالب توجه برای هیچکدام از آنها برای ادامه زندگی در کنار یکدیگر وجود نخواهد داشت.
زوج های جوان پس از مدتی که در کنار هم زندگی می کنند به کمک نیروی عقل پی می برند که آیا با همسرشان دارای اشتراکات اخلاقی و روانی می باشند یا نه. در این مرحله است که اگر آنها دارای رشد فرهنگی و عقلی مناسب در تحلیل از شرایط روحی و روانی خویش و همسرشان نباشند، زندگی شان دچار چالش و هرج و مرج گردیده و بعضا بدون هیچ دلیل و منطقی با دعواها و تنش های بی حاصل سعی در به کرسی نشاندن حرف خویش و قبولاندن آن به طرف مقابلشان دارند. درحالیکه اگر قدری با منطق و عقل به این چالشهای پیش آمده در زندگی شان توجه داشته باشند خیلی زود متوجه خواهند شد که آنها اساسا هیچ تجانس روحی و اشتراک روانی و ذهنی با یکدیگر ندارند و بهتر است که هرچه زودتر از یکدیگر جدا شده و به دنبال سرنوشت خویش بروند. اگرچه جدایی و طلاق زوجین اصلا پدیده خوشایند و محبوبی به شمار نمیرود اما باید قبول کرد که این جدایی خیلی بهتر از آن است که به اجبار دو نفر در یک زیر سقف تا سالهای مدید زندگی کنند بدون آنکه از بودن در کنار یکدیگر رضایت و خشنود باشند.
ارواح متعالی در زمینه این موضوع یعنی عشق های زمینی و جدایی ها و طلاق زوجین اعتقاد دارند که اکثر وصلت ها و ازدواج ها در کرات مادی بنابر اجبار و غرایز طبیعی زوجین و بنابر حکمت پروردگار متعال برای ازدیاد نسل و هبوط ارواحی که می بایست برای گذران دوره ای از تکامل روحی به زمین بیایند، جزو سرنوشت و تکالیف الهی زوجین بر گردنشان مقرر گشته است . عشق و علاقه واقعی هنگامی قابل مشاهده است که یک زوج بدون هیچ چشمداشت نسبت به عوامل مادی و همچنین ویژگیها و خصوصیات ظاهری یکدیگر و بدون توجه به جاذبه های زودگذری که بر اثر گذشت زما ن رو به فرسودگی و پیری می رود، واقعا نسبت به درک عالی از کشش و عشق دست یافته باشند. درواقع اگر دو شخص بدون هیچ دلیلی نسبت به یکدیگر کشش و گرایشی را حس نمایند، این نشان دهنده نوعی تجانس روحی بین آن دو نفر است که شاید از زندگی قبلی آنها آغاز گردیده و اینک در این زندگی به تکامل و پختگی انجامیده است و درواقع نشان دهنده دوره ای از همزیستی بین این دو دلداده در جهان های روحی پیشرفته تر از کره زمین در زندگی پیشین آنها بوده است.
در جهان های روحی که هیچ اسراری از ارواح بر یکدیگر پوشیده نمی باشد، ارواح خیلی راحت و بدون هیچ مشکلی در صورت فاصله افتادن میان آنها در طی مراحل گذر از پله های ترقی و کسب مکارم روحی و اخلاقی، از یکدیگر جدا شده تا به عشیره و قبیله روحی متناسب با وضعیت روحی که بدان تعلق دارند ملحق گردند و هیچ اجبار و زوری در ماندن هریک از ارواح در کنار روحی دیگر وجود نخواهد داشت زیرا تمام اسرار زوج های روحی در بهشت و سایر جهان های روحی بر یکدیگر آشکار و مکشوف بوده پس بنابراین هیچ روحی نه جرات دارد و نه درصدد آن است که نظرش را بر روحی دیگر تحمیل نماید، زیرا این کار برایش امتیاز منفی در نزد خداوند داشته و وی را از قافله ارواح متعالی به سوی نور واحد و آگاهی محض بازمی دارد. هرچه ارواح به مراتب بالای مکارم و دانایی نایل می آیند بیشتر نسبت به حقیقت و کنه کشش و جاذبه های فطری خویش به سوی زیبایی حقیقی معرفت کسب نموده و به طعم واقعی احساس زیبایی و عشق و وابستگی و دلبستگی واقعی به معنای حقیقی عشق نزدیک و نزدیک تر می گردند. از آنجا که روح جنسیتی ندارد، با عروج به مراتب بالای جهان های روحی از وابستگی به تن پوش انسانی خویش رفته رفته رها گشته و به خلوص و لطافت موجی که از اصل و نهاد وی سرچشمه می گیرد، وارد می گردد و با هر پله ای که به سوی جهان های نورانی بالاتر صعود می نماید به خالق بی همتای جهان هستی نزدیک تر شده و از وابستگی به غیر در هر هیبت و شکلی که نشانه دوئیتی است رهایی یافته و خود به مظهری از عشق خداوندی تبدیل می گردد تا جا یی که دیگر روح جزوی از او گردد و او کسی نیست جز مظهر اتم و کامل عشق.