مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

قدرت فکر

بنام خدا

قدرت فکر


دکتر اروینگ اولی

انیشتین همیشه می گفت ماده و انرژی دو روی یک سکه اند. ولف گنگ پالی، جسم و روح را دو سیما در یک پروسه می بیند. فروید متوجه می شود که قسمت عظیمی از این پروسه در خارج از دسترس ما قرار دارد که او آن را ضمیر ناخودآگاه می نامد و طرفداران این نظریه معتقدند ضمیر ناخودآگاه به کلیه چیزهایی که در جهان لایتناهی وجود دارد ولی در ضمیر آگاه ما جای ندارد اطلاق می شود. و این درست دربرگیرنده کلیه چیزهایی است که ما از آنها بی خبریم که به عقیده «فروید» و «جنگ»، ضمیر ناخودآگاه کنترل و هدایت کننده کامل مراحل زندگی هر انسان است و از آنجایی که ضمیر آگاه دخالتی در آن ندارد، کلیه اعمال حیاتی بدن به قول دانشمندان به عهده همین ضمیر ناخودآگاه می باشد.

 

 چون امراض مثل هضم کردن غذا آگاهانه خلق و  نگهداری نمی شوند بنابراین خالق آنها در ضمیر ناخودآگاه رحل اقامت انداخته است. پس برای اینکه به سلامتی دسترسی پیدا کنیم، لازمه اش اینست که ارتباطی بین قسمت خودآگاه و جهان لایتناهی که همانا ضمیر ناخودآگاه و خالق مرض است برقرار نماییم. در کتاب روانشناسی و کیمیاگری، دکتر «جنگ» به این نتیجه می رسد که شاید بتوان مفهوم خدا را جایگزین اصطلاح ضمیر ناخودآگاه نمود. او می گوید موعظه درباره خدا، درحوزه و وظیفه روحانیون است. ولی صحبت با ضمیر ناخودآگاه وظیفه خطیر پزشکی است که در جستجوی راه علاجی برای مریضی که به او مراجعه کرده می باشد. تحقیقات دکتر جنگ درباره کیمیاگری سبب شد که این حدس را در او بوجود آورد که قدرت تصویر یا تصویرسازی مغز انسان وسیله ای است که باعث ارتباط دو قسمت ضمیر آگاه و ناخودآگاه می شود. تصویری که در پشت پلکهای چشمانت می بینی پیامهایی هستند که سعی دارند به شما چیزی را بگویند و برای اینکه مریض هایش قادر باشند که پیامها را دریافت نمایند، دکتر جنگ تکنیکی ابداع کرد که آن را تصورات فعال (آکتیوا ماجنیشن) نامید.

ضمیر ناخودآگاه را د رحالتی که آسانترین راه دستیابی به آن است، یعنی درحا لت تصورات خیالی نگهدارید، سپس روی آن تصورات تمرکز نموده و سعی کنید حالات مختلفی که حاکم می شود زیرنظر داشته و به آن توجه نمایید. این تصورات خیالی یک پدیده واقعی روحی یا روانی است که در وجود شخص شما دارد اتفاق می افتد... حال اگر شما متوجه حضور خود در این تصورات باشید، وارد میدانی می شوید که با عکس العمل خود می توانید باعث تحولات در خود شوید، درست شبیه اینکه خود شما شکلی از آن تصورات هستید و یا اینکه کارگردانی می باشید که نمایشنامه ای را در جلو چشم خود کارگردانی می کنید.

هدف از این کار یکپارچه نمودن ضمیر ناخودآگاه به منظور رسیدن به سلامتی کامل می باشد.

شخصی که به سرطان مثانه مبتلا بود با تصویری که در مغزش از مثانه سالمی به وجود می آورد توانست خود را علاج نماید. این نمونه و نمونه های بسیاری نظیر این که در طول زمانی که ما با آن روبروه بوده ایم و به وضوح تجربه کرده ایم این را یادآور می شود که فلسفه دکتر «جنگ» کاملا بجا و دارای کاربرد عملی است، فلسفه ای که میگوید یک رابطه تصادفی بین روان و جسم برقرار می شود که باعث یکپارچگی طبیعت فرد گشته و سلامتی را به ارمغان می آورد. درست شبیه آن تصوری که در مغزتان ظاهر میشود. هر علامتی که در بدنتان به وجود می آید نیز حامل پیغامی است و سعی دارد که مطلبی را به شما یادآور شود، ناتوانی فیزیکی و ظاهری بدن و احساس های درد وسیله ای هستند که ضمیر ناخودآگاه از آنطریق می خواهد نارسایی های ضمیر آگاه را بیان نموده و فرد را به مبارزه برعلیه آنها به پا دارد و به هدف نهایی خود که همانا سلامتی کامل است برسد که آن را تکامل فردی هم نامیده اند. میدان جنگ جسم آدمی است و میدان دار ضمیر آگاه به فرماندهی ضمیر ناخودآگاه می باشد. علامتی که بصورت درد و ناراحتی در بدن حادث می شود، اینقدر شدت خود را افزایش می دهد تا اینکه فرد به خود آمده و تغییر اساسی در طرز تفکرش ایجاد نماید.

روش تصویرسازی فعال وسیله ای را ارایه می دهد که مریض می تواند بدان وسیله بین تضادی که در ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاهش بوجود آمده است اتخاذ تصمیم نهایی را انجام دهد.


روان درمانی بصورت ساده:

1- بدن خود را بصورت ریلکس کامل درآورید. (بهترین موقع قبل از خواب رفتن در رختخواب است.)

2- از عدد 5 به عقب تا عدد (0)  شمارش کنید و سعی کنید هرکدام از اعداد را سه بار در ذهن خود ببینید.

3- وقتی که به عدد صفر می رسید، شما می توانید علت گرفتاری، مشکل و درد خود را در وسط این عدد بوضوح ببینید.

4- تصویر را محو نموده و بجای آن تصویری از وضعیت دلخواه خود بوجود آورید و لحظه ای آن را در ذهن خود بپرورانید، این شبیه چیزی است که در خواب نیز اتفاق می افتد.

اگر درخلال روز در محلی مشغول کار هستید که فورا به خواب نخواهید رفت و یا لازم است که به سرکارتان برگردید اگر این تمرین را انجام دهید تمام خستگی از تن شما در رفته و با انرژی تازه می توانید به انجام اموریکه مشغول بودید ادامه دهید. حال اگر در رابطه با ناراحتی که دارید و یا مشکلی که برای شما پیش آمده است از این تکنیک مرتبا استفاده نمایید متوجه خواهید شد که چگونه و به چه راحتی بر خود مسلط شده و تمام مشکلاتتان برطرف می گردد. یادم می آید که تازه کار را شروع کرده بودم که روزی از من خواسته شد درحالت خلسه قیافه زنی را که در شهر دیگری زندگی می کرد تشریح نمایم، در وسط پرده ای که در پشت پلک های خود میدیدم شکل زنی ظاهر شد که در فرق پیشانی اش یک شکستگی ایجاد شده بود و بصورت خطی مورب درست تا وسط ابروی چپ او ادامه داشت، تشخیص من درست بود، تصویری که در ذهن من آنی ظاهر شده بود کاملا صحت داشت. دکتر «جنگ» معتقد است که سیل لحظه ای تصوراتی که در ضمیر آگاه ما اتفاق می افتد (درحالت خواب، رویا، خلسه و یا تصویرهای القایی و هدایت شده) و یا آنهایی که بوسیله حس پنجگانه ما ملموس می شوند دو روی یک پدیده اند. تصویری که شما در مغزتان می سازید شبیه آیینه تمام نمایی است که حاوی کلیه اطلاعات ضروری برای دوباره سازی هر سیمای واقعی می باشد که در همان لحظه زمانی اتفاق می افتد. براساس این مفهوم، هر شخصی قادر خواهد بود که فکر دیگری را بخواند و یا همزمان تصویر یا پیغامی را با تمرکزی که در درون خود بوجود می آورد القا کند. که اگر چنین دستوری بدهد، درون او شبیه پرده تلویزیونی خواهد بود که همان تصویر یا فکر را برای هر کسی که داوطلب این عمل باشد ظاهر می سازد. در چنین حالتی یک نفر  نقش فرستنده و دیگری نقش گیرنده را بازی می کند. فرستنده در جای ساکت و در حالت ریلکس کامل نشسته و تصویری از چیزی که می خواهد ارسال دارد در ذهن خود می پروراند و گیرنده نیز به همان شکل و حالت فرستنده شروع به گرفتن آنچه که او ارسال می دارد و بازسازی آن در ذهن خود می نماید. دانشمندان روسی به این پدیده حادثه اطلاعات بیولوژیکی نام نهاده اند و مدعی هستند که قادرند همانگونه که ورزشکاری را تعلیم می دهند داوطلبان این پدیده را آموزش دهند.

با استفاده از تکنیکی که بدان اشارت رفت هر فردی می تواند بیاموزد که چگونه شفادهنده باشد و آموختن آن خیلی ساده تر از راه رفتن بر روی طناب است و یا حتی ساده تر از برداشتن اولین قدم در راه رفتن است، تنها لازمه اش صرف 15 دقیقه وقت در روز می باشد. اطلاعات فراوانی در این زمینه ها ازسراسر دنیا روزی نیست که به دست ما نرسد، پس به نظر می رسد که وقت آن رسیده باشد که در طرز تفکر و برخوردمان در تمام زمینه ها تجدیدنظر جدی بنماییم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد