مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

حالت و چگونگی مردن از زبان ارواح


Image result for ‫روح‬‎

به نقل از کتاب شناخت روح اثر استاد حسن رهبرزاده

 

انتقال از جهان حیات به عوالم روحی معمولا به دو صورت انجام می گیرد:


 

 1-مرگ معمولی یا طبیعی


عده ای از افراد پس از آنکه به کسالتی دچار می شوند مدتی در بستر بیماری بسر می برند و از نیروی حیات جسمانی آنها بتدریج کاسته می شود و کلیه سیالات حیات بتدریج قدرت خود را از دست می دهند و وقتی که سیالات حیات از بین رفتند و از جسم جدا شدند سر انجام آن فرد فوت می کند.


2-مرگ ناگهانی


این حالت از مرگ بر اثر ثانحه یا سقوط یا جنگ و یا دلایل ناگهانی دیگری در مدت زمان کوتاهی رخ می دهد و فردی جان خود را به سرعت از دست می دهد . در این صورت دگرگونی در تعغییر حالتهای روحی و جسمی بسیار سریع و ناگهانی برای وی به وجئد می آید که شناخت و درک چگونگی انتقال روح و تنپوش در این حالت به جهانهای روحی در زمان مرگ برای بشر مهم و ارزنده است.

در یکی از جلسات روحی از روح حاضر در جلسه درباره چگونگی حالت و زمان مرگ سوال شد که وی در پاسخ چنین گفت:

من در آخرین روزهای بیماری به بیمارستان منتقل شدم ودر یک اتاق چهار تخته بستری شدم و قرار بود صبح روز بعد از من آزمایشاتی به عمل بیاید.از آغاز غروب به من احساس بسیار شاد و خوبیدست داده بود و هر لحظه این احساس خوشی در وجود من بیشتر می شد به طوری که در اواخر شب حالت خلسه کاملی فرو رفته بودم.در نیمه های شب متوجه شدم که بدنم در رخوت و سستی خاصی فرو رفته است. در وهله نخست فکر کردم که به علت داروهای مختلف و یا محیط بیمارستان چنین حالتی به من دست داده ولی هر چه زمان می گذشت بدنم بیشتر کرخت و سنگین می شد به طوری که دیگر نمی توانستم پلک چشمهایم را باز کنم ضمن اینکه احساس لذت و آرامش زیادی در من بوجود آمده بود.حس می کردم پاهایم سرد شده گویی بدنم در داخل آب سردی فرو رفته و این سرما بتدریج تمامی بدنم را در بر گرفت با قدرتی زیاد تلاش کردم تا توانستم خود را از آن کوه یخ برهانم.در این حال خود را کاملا آزاد احساس کردم ولی جسمم چون تکه چوبی روی تخت بیمارستان ساکت و آرام افتاده بود . در تعجب بودم که چگونه تا کنون توانسته بودم با این جسم سنگین و سرد زندگی کنم.در آن وقت در چنان حالت خوب و آرامشی بسر می کردم که هرگز در تمام طول عمر خود به این گونه لذت و خوشی و احساسی دست نیافته بودم

در این زمان پرستار جهت دادن دارو به بیماران وارد اتاقشد و تا چشمش به صورت من افتاد متوحش شد و دیگران را صدا زد در این هنگام همه به تکاپو افتاده بودند و هر یک عملی انجام می داد که جسم مرا دوباره زنده کند ولی من از این کارهای بی نتیجه آنها نگران بودم زیرا تمایلی به زندگی با جسم مادی نداشتم . در همین کشمکش های روحی و جسمی بودم که صدای خنده بلندی دقت مرا جلب کرد و متوجه شدم پدر و مادر و برادر و خواهر و پسر خاله و ... وارد اتاق شدند.جوان نیرو مندی را دیدم که مرا بوسید تاکنون او را ندیده بودم و خود را به من معرفی کرد فهمیدم که امیر پسری است که در دو سالگی او را از دست داده بودم.آنان می خواستند مرا از بیمارستان خارجشده وهمراه آنها به عوالم روحی بروم من برای آخرین بار نگاه نفرت باری به جسم مادی خود انداختم وبا سرعت زیادی فاصله بین بیمارستان و منزل را پیمودم.زمانی که وارد خانه شدم همگی افراد خوانواده غیر از همسرم خوابیده بودند .خیلی کوشش کردم که حقیقت را به او بگویم ولی نتوانستم. همراهانم به من فهماندند که در حال حاضر نمی توانم با کسی از افراد خانواده تماس بر قرار کنم.لذا به همراه آنان منزل را ترک کرده و در مسیری حرکت کردم که برایم ناشناس بود . در راه خیلی ها را می دیدم که در رفت و آمد هستند و ارواح زیادی هم با ما همراه بودند تا اینکه به جایی رسیدیم که من هیچگونه آگاهی از از آن محل نداشتمکه پی از آن دانستم که در جهان سوم روحی یا بهشت و در طبقه سوم مکان دارم.مدتی به فراگیری علوم مختلف روحی والهی پرداختم و پی از آموزشهای بسیاربه سمت استاد نقاشی در همان جهان مشغول بکار شدم و به ارواح درس نقاشی روحی می دهم. برای بالا بردن سطح زندگیم می بایست کارهای مفید تری را نیز انجام دهم لذا جهت این منظور باید حفاظت یک نفر را در جهان های مادی به عهده می گرفتم و من روح نگهبان یکی از فرزندانم شدم و اکنون به نگهبانی و مراقبت از او بر مبنای سرنوشت مشغول هستم.


سوال شد منظور شما از روح نگهبان چیست؟

وی گفت:

در عوالم روحی زمان و مکان برای ارواح مفهومی ندارد و ارواح در هر لحظه از زمان قادر خواهند بود میلیون ها کیلومتر راه را بپیمایند همان طوری که رشته های حیات در زمان زندگیبین جسم و روح افراد در ارتباط است رشته های حیات روحی هم بین من و فرزندم بر قرار است و .یعنی همان طوری که شب فردی در خواب است و روح وی از جسم فاصله بسیار زیادی دارد و در اثر کوچکترین حرکت و یا سر و صدا یا ارتعاش این رشته های روحی فورا به جسم باز می گردد و شخص از خواب بیدار می شود .درست همین حالت و با سرعت زیادتری بین من و روح فرزندم برقرار است و در اثر کوچکترین نیاز و یا خواستهایبا به ارتعاش در آمدن این رشته ها من که روح نگهبان وی هستم از ماجرا خبر دار می شوم و به سوی او خواهم شتافتیعنی با اولین فرکانس مغزی و روحی وی که انعکاس آن به رشته های پیوند روحی من اثر می گذارد خود رابه محلی که وی در آنجاست می رسانم

مجددا از روح حاضر سوال شد:

زمانی که شما به جهان روحی سفر کردید محیط برایتان چگونه بود؟

در پاسخ گفت:پس از مرگ به جهانی انتقال پیدا کردم درست محیطی مانند کره زمین را مشاهده کردم ولی بمراتب زیباتر و بهتر از آن بود.ساختمان و خیابان و درخت و گل و تمام زیبایی هایی را که در زمین می توان یافت در هر نقطهای از این جهان وجود دارد.


از وی سوال شد:آیا زمانی که وارد جهان سوم شدی پی شیده بودی یعنی لباس به تن داشتی؟

او جواب داد بلی مدت ها با همان لباس زمان حیات زندگی می کردم ولی پس از تسلط بر عقل آنها را با لباس مورد علاقه ام تعویض کردم و لباس تازه ای به تن کردم.

از روح سوال شد :

از گریه و زاری زن و فرزندانت پس از مرگ چه احساسی داشتی؟

در این باره گفت:از این کار لذت نمی بردم بسیار هم ناراحت می شدم.خیلی کوشش کردم که در خواب و یا بیداری به افراد خانواده ام بفهمانم که اشتباه می کنند چون وضع من در جهان روحی خیلی بهتر از زندگی در زمان مادی است ولی موفق نشدمو مدت های زیادی از گریه و زاری خانواده ام افسرده و ناراحت بودم .این مطلب باید به افراد نسل بشر گفته شود که انجام کلیه این اعمال گریه و زاری ها و دلسوزی ها را می بایست به خاطر آینده خود پس از مردن داشته باشند و روح فرد سالمی که زندگی پاکی داشته نیاز به گریه و غم و اندوه ندارد تا ارواح بتوانند با اجرای آخرین مراسم زندگی مادی در جلساتی که برای یادبود آنان تشکیل شده و همگان حضور دارند شرکت داشته باشند در غیر این صورت ارواح در مراسم خانوادگی شرکت نمی کنند.

نظرات 3 + ارسال نظر
کاظم کاظمی یکشنبه 10 تیر 1397 ساعت 15:52

عالی بود

فرزانه چهارشنبه 26 آبان 1395 ساعت 08:47

سلام برادر من حدود سه ماه است فوت شده.ولی اصلا در خوابمان نمیاد نمیدونم دلیلش چیست....با اینکه براش ختم قران وخیرات وزیارت اهل قبور را با پدر ومادرم داریم ولی اصلا به خوابمان نمیاد ومن ناراحتتم.میشه راهنمایی کنید سپاسگزارم.

با سلام
خداوند برادرتان را رحمت کند. اینکه چرا به خوابتان نمی آید، چه معلوم است که نمی آید. اگر از لحاظ روابط عاطفی و خانوادگی مشکلی وجود نداشته باشد که انشاالله مشکلی نیست، ایشان حتما به خواب شما و سایر اعضای خانواده آمده است اما بخاطر اینکه احتمالا ضمیر آگاه شما در آن هنگام یا در خواب بوده است و یا اینکه ضمیر ناخودآگاه را همراهی نمی کرده است به همین خاطر مشاهدات شما در هنگام خواب و همچنین دیدارهایتان با ارواح را از یاد برده اید.
برای اینکه دچار این مشکل نشوید قبل از خواب به ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاهتان فرمان بدهید (تلقین کنید) که در خواب همراه با یکدیگر باشند تا آنچه که را که در خواب می بینید را در بیداری به یاد بیاورید. تنها درصورت نزدیکی این دو ضمیر، انسان قادر خواهد بود تا خوابهایش را پس از بیداری به یاد بیاورد.
موفق باشید.

Ali دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت 16:21

با عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما دوستان بزرگوار و تشکر از شما برای زحمتی که در زمینه مسایل معنوی و روحی و روانی می کشید فقط میخواستم یک مطلب کوچک به عرض برسانم ، مطالب ارسالی را لطفن قبل از سند(send) کردن ادیت و باز خوانی کنید گاهی اوقات خطاهای تایپی یا املایی دارد و گاهی اوقات مفهوم جمله براحتی به مخاطب انتقال داده نمیشود با تشکر و سپاس فراوان

با سلام خدمت شما
ضمن تشکر و سپاسگزاری از حساسیت شما نسبت به این موضوع، ای کاش زحمت کشیده و نمونه ای از اغلاط املایی را ارائه می دادید زیرا تعداد مقالات زیاد است و من هم فرصت اینکه همه آنها را مجددا بازخوانی کنم را ندارم. بهرحال اگر به موارد اینچنینی برخورد نمودم حتما در جهت اصلاح آنها اقدام خواهم نمود. در آخر هم برای اینکه قدری مزاح کرده باشم یادآوری می نمایم که در سطر سوم از پیام شما هم غلط املایی وجود دارد. مثلا لطفا شده لطفن .
با تشکر از الطاف شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد