بنام خدا
«آغاز و فرجام روح»
فرامرز ملاحسین تهرانی
با انعقاد نطفه و شروع تکثیر سلولهایی که ساختار ا ندام جنین را شکل می دهند، روح در سه ماهگی به اراده پروردگار متعال در جسم حلول می کند. با فرض اینکه روح به صد واحد تقسیم گشته است، از لحظه حلول آن به جنین تا زمانی که نوزاد رشد یافته و به سن هفت سالگی می رسد تمام صد واحد روحی به طور کامل در جسم نفوذ کرده و چون غلافی داخل تن پوش یا کالبد اثیری به کنترل سیستم حیاتی و عقلانی انسان می پردازد.
فعل و انفعال جنین تا سه ماهگی در رحم مادر منجر به تکثیر سلولی و شکل گیری اندامها می شود اما به محض حلول واحدهایی از روح هبوط یافته از عوالم غیب به جسم، آغاز زندگی دنیایی شروع می گردد تا زمانی که اجل فرارسد و آن روح مجددا به همراه تن پوش جسم را برای همیشه ترک نماید. پس روح از ابتدا به صورت مجرد و مفرد بدون هیچ نسبتی با سایر اعضای خانواده ای که در آن میهمان گشته است برای طی کردن یک دوره تکاملی روحانی و معنوی پای در عرصه یکی از کرات (مانند کره زمین یا سیارات دیگر) نهاده و زن و مردی که سبب لقاح و شکل گیری جسم مادی آن روح الهی شده اند، به صورت قراردادی در نقش پدر و مادر به ایفای رسالت تربیتی خویش در قبال فرزندشان می پردازند.
مادر به هنگام بارداری، پذیرای درصد زیادی از واحد روحی نوزادش می شود، به طوری که چیزی حدود نود درصد از واحد روحی نوزاد که خارج از جسم است، سایه به سایه و همراه مادر تا پایان وضع حمل، به سر می برد و به جز واحد کمی از آن که جسم نوزاد را حیات می بخشد، بقیه واحد روحی در اطراف نوزاد به شکل موجی لطیف مادر را دربر می گیرد. با جدا شدن نوزاد از مادر، خلا این انرژی لطیف که نه ماه همراه با مادر بوده، گهگاه باعث افسردگی مادر شده که البته با گذشت زمان رفع می گردد. سن هفت سالگی زمانی است که صددرصد واحد روحی داخل جسم مادی می شود و از این لحظه به بعد است که انسان می تواند تحت تعالیم آموزش وپرورش و دیگر نهادهای آموزشی و تربیتی قرار گرفته و درواقع وارد جامعه گشته و رفته رفته به شکل گیری شخصیت خویش همت گمارد.
روح با ورود به این دنیای مادی بنابه حکمت الهی تمام خاطرات گذشته اش را که در جهانهای روحی و مادی داشته را فراموش می کند. اما چون تکاثف امواج مادی برای وی در ابتدای تولد سنگین و ثقیل است و هیچ سنخیتی با لطافت جهان ارواح ندارد در اکثر مواقع در خواب به سر می برد اما با گذشت زمان و عادت و آلودگی به دنیا و قوانین طبیعی آن، میل به تجربه لذایذ مادی و رفع حوایج غریزی و جسمانی باعث می شود روح آرام و قرار خویش را نه در دنیای لطیف روحانی بلکه در مناسبات و قراردادهای اجتماعی و طبیعی کسب نموده و به همین خاطر با پایان عمر روح با مقاومت دربرابر علایم و قوانین مرگ، به نوعی با جسم مادی که در آن سالها به سر برده و در آن مانوس بوده احساس یگانگی می کند و با وقوع این احساس که قرار است آن را ترک کند در یک کنش و واکنش متقابل همراه با جسم شروع به مقاومت می کند تا آنکه درنهایت با قطع رشته های ارتباطی روح با جسم، ارتعاش اندام ها ظاهر گشته و در اثر این مقاومت بی حاصل قطره های عرق در پیشانی و صورت فرد محتضر نمایان می گردد تا هنگامی که ریسمانهای ارتباطی روح به جسم به طور کامل توسط فرشتگان مرگ قطع گردد و در این لحظه است که جسم از ارتعاش خلاصی یافته و روح به آرامش ابدی دست می یابد.