مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

چشم های بینای من

خاطرات مدیوم ها/قسمت سیزدهم


چشم های بینای من


Image result for ‫چشم برزخی‬‎

فرامرز ملاحسین طهرانی


خاطره ای که در ذیل می آید مربوط به آقای ص.ش است که بیانگر استعداد ذاتی ایشان در رویت ارواح می باشد که با کمی جرح و تعدیل تقدیم می گردد.

از کودکی رویت اشباح و ارواح برایم امری عادی و معمولی بود. زیرا من یک مدیوم ذاتی هستم که بواسطه این قدرت خدادادی دیگر هیچ ترسی از دیدن روح در محیط پیرامونی خویش ندارم. از سنین پنج سالگی سایه ها و  به طور وضوح اشخاصی با هیکل و هیبت لطیف موج گونه را در دور و اطراف خودم می دیدم و با آنها بازی می کردم و هر چه بزرگتر می شدم نسبت به این پدیده هایی که از دید اکثر مردم پنهان و غیب می نمود، بیشتر انس و الفت می گرفتم.

  

البته این ارواح پیرامون من زیاد با من صحبت و یا اینکه مزاحم من نمی شدند و من نیز هیچگونه ناراحتی از ظهور و حضور آنها در اطراف خویش احساس نمی کردم. اما این عامل باعث شده بود تا هیچگاه خودم را تنها احساس نکنم و همواره اشخاصی را مراقب خویش ببینم. وقتی به سنین نوجوانی رسیدم با برخی از دوستان و ازجمله اعضای خانواده ماجرای جلای بصری ام را درمیان گذاشتم که بعضی از آنها باور نمی کردند و این حالات را زاییده توهم و خیال می پندانشتند و عده ای دیگر نیز از من می خواستند که به واسطه آن ارواح و اشباح جواب سوالات بسیاری که در مغزشان بود را جویا شوم که در بسیاری موارد  می توانستم جواب هایی از دوستان غیبی ام بگیرم که باعث تعجب دوستانم می شد.

رفته رفته متوجه شدم که نباید درباره این موضوع و استعدادی که در من هست با کسی صحبت کنم  زیرا در اکثر اوقات باعث پدیدار شدن چالش های زیادی در زندگی ام می شد بنابراین مهر سکوت بر لب زدم و در دنیای پر از رمز و راز ذهن و روان خودم در مصاحبت و دیدار با نیروهای غیبی و اشباح به تنهای سیر می کردم. زمانی هم می شد که دو سه ماه از پدیده های ماورایی در پیرامون خود محروم می شدم که تا به امروز هم هیچگاه دلیلش را نفهمیدم اما بعد از مدتی کوتاه مجددا چشم و گوش جان معنوی من به روی مردمان دنیای غیب باز می شد و همان حالات روحی گذشته در من پدیدار می گشت.

با این روند، دیگر مرگ و نیستی برایم بی معنا شده بود چون به وضوح می دیدم که کسانی که فوت می کنند هنوز در کنار خانواده و دوستان خویش به سر می برند چون بارها روح از تن رها شده اقوام فوت شده خود را در جمع فامیلی مشاهده می کردم اما دم نمی زدم و حرفی در این مورد به کسی نمی گفتم. جالب اینجا بود که این حالت مدیومی من با گذشت زمان و بالا رفتن سن، ضعیف نمی شد و به همان قوت خود ادامه داشت. آنقدر نسبت به دنیای غیب و مردمان ساکن در عوالم روحی ایمان و اعتقاد داشتم که وقتی کسی می مرد اصلا برایش ناراحت نمی شدم و بلکه به حالش غبطه هم می خوردم که از این پس می تواند بدون جسم ثقیل مادی و راحت و آسان در آسمان پرواز کند و هر کجایی که دلش خواست سفر نماید.

در سنین 30 سالگی بودم که با دختر مورد علاقه ام ازدواج کردم اما هیچ چیزی درباره جلای بصری خویش به او نگفتم و تا به امروز هم او نمی داند که من به وضوح قادرم ارواح را در محیط خانه و زندگی امان ببینم و حتی بارها روح پدر خدابیامرزش و یا ارواح آشنا و غریبه زیادی درکنار دستش نشسته اند و او بی خبر از همه جا مشغول زندگی خودش بوده و بارها شده که از نگاه من به روحی که در کنار دستش ایستاده یا نشسته مشکوک شده که آیا کسی در کنار وی می باشد که وقتی سرش را برگردانده دیده هیچ کسی نیست و این باعث خنده من می گردید.

پنج سال بعد از ازدواجم، مادرم بر اثر دیابت و کهولت سن به بستر بیماری افتاد و حتی قدرت حرکت کردن هم نداشت. درد عضلات و مرض قند امانش را بریده بود و همواره آرزوی مرگ می کرد. شاید باورتان نشود من  بواسطه باخبر بودن از شکوه و شوکت زندگی پس از مرگ همواره از خداوند برای مادرم طلب مرگ می کردم اما هیچوقت این آرزوی قلبی ام را در بین خواهران و برادرم بروز نمی دادم تا متهم به بی عاطفگی نشوم. رفته رفته چنان حال مادرم خراب شد که یک پایش  در بیمارستان و یک پای در بستر بیماری  بود و من از این همه دردی که مادر مهربانم می کشید در رنج و عذاب بودم تا آنکه یکی از روزهای آخر پاییز مادر عزیزم جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح پاکش از جسم بیمار و علیلش آزاد و رها گشت. با مرگ مادرم تمام اعضای خانواده در غم و ماتم و گریه و زاری بودند و من در خلوت خودم به رقص و پایکوبی و شادمانی مشغول بودم. اصلا نمی توانستم خوشحالی خودم را از این سعادتی که نصیب مادرم شده پنهان نگه دارم به همین خاطر کمتر در جمع آفتابی می شدم و اصلا نمی توانستم حالات حزن و اندوه خانواده ام را درک نمایم. در ابتدای فوت مادرم روح وی در کنار جنازه اش حضور نداشت اما بعد از انتقال وی به سردخانه (چون عصر فوت کرد، جنازه را شب در سردخانه نگهداشتند) همان شب در جمع فامیل و اقوام سیاهپوش که به خانه پدرم آمده بودند، شبحی را مشاهده کردم که هنوز به درستی شکل نگرفته بود و مثل مه و بخاری بی رنگ بود که در خانه می چرخید و من متوجه شدم که این شبح متعلق به مادر عزیزم هست. دو سه ساعتی که گذشت شبح توانست به خود شکل بگیرد و من مادرم را راست قامت و صحیح و سالم در مقابل خود دیدم. به او خنده ای کردم که یعنی من او را می بینم . اما او متحیر از واقعه ای که برایش رخ داده بود، (یعنی واقعه مرگ) بود که بالاخره وی را مثل سایرین که قبل از وی از قید حیات آزاد گشته بودند به دام انداخت.

من تا به امروز که مدتها از مرگ مادر عزیزم می گذرد، با ایشان ارتباط دارم و از چگونگی انتقال وی به جهان روحی و محل زندگانی اش خبرهای جالبی داده است که حالا بماند برای بعد اگر فرصتی دست داد عرض خواهم نمود. غرض از بیان این خاطره به دوستان عزیز این است که اقوام ما بعد از مرگ به دنیایی بس زیباتر و بهتر از گذشته سفر خواهند کرد و از تمام دردها و دردسرهای دنیایی رهایی می یابند و در بارعام دستگاه الهی انشاالله حاضر خواهند شد و نه تنها این اتفاق غم انگیز و حزن آور نیست بلکه بسیار مبارک و سعید می باشد زیرا به واسطه آن پرده از روی جهان باشکوه غیب به روی این عزیزان گشوده می گردد و این بهترین فرجام و عاقبت برای بندگان خداوند متعال می باشد.

نظرات 4 + ارسال نظر
سن آی آخوندزاده ۱۴ ساله چهارشنبه 7 اسفند 1398 ساعت 14:30

با سلام آیا تمامی این نوشته ها را باهم درس می دهید و باید یادگرفتن همه ی این کار ها را به این شماره زنگ زد و شما که راجب ماوراءالطبیعه باردارید آیا راجب کتاب نکرونومیکون یا اسم دیگر آن کتاب دیوان کننده یا اسم دیگر آن که نمی دانم راجب أین کتاب چیز هایی می دانید اطفا به من بگویید

با سلام
آموزشهای علوم روحی - انرژی درمانی - چشم سوم و رباعیات خیام بصورت ویس های صوتی و تصویری است که به تلگرام شما ارسال می گردد.

نوری یکشنبه 2 دی 1397 ساعت 12:27

سلام استاد بزرگوار آیا روح های آگاه تر و پیشرفته تر بعد از رحلت اصلا کنار خانواده و اقوام خود نمی آیند و حضور نمی یایند و مستقیم به جهانهای بالاتر صعود می کنند تا به جایگاه اصلی خود بروند و فارغ از یاد و نام عزیزانشان می شوند ؟

با سلام
اتفاقا هرچه ارواح آگاهتر باشند عاشق ترند. منتهی عشق آنان منشعب از عشقی الهی است. ارواح عالی پس از مرگ همچنان علایقشان را به خانواده و دوستان حفظ میکنند اما این عشق و علاقه باعث دلبستگی و عدم عروج آنها به منزلگاه آسمانی اشان نمی‌گردد.
موفق باشید

ارام شنبه 23 تیر 1397 ساعت 08:59

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد عزیز و مهربان
استاد من حدود9 ماه هست که پدرم را در اثر تصادف و اتش سوزی اتومبیل از دست داده ام
خانمی از بستگان ما که خانم سالخورده ای هستند پدرم قبل از فوت به عیادت ایشان رفته بودند و خیلی ناراحت بودند از بابت اینکه ایشان کمی کسالت داشتند دو روز از فوت پدرم گذشته بود که اون خانم برای پسرش تعریف کرده بود و گفته بود در حال جارو زدن منزل بوده که پدر مرا که دو روز بوده که فوت کرده دیده بودند که ایستاده و جارو زدنش را نگاه میکند و ایشان فراموش کرده بودند که پدرم فوت کرده و گفته بود شما کی به منزل ما امدید من خبر نداشته ام پدرم گفته بود که جارو زدن شما رو نگاه می کردم و بعد غیب شده بود و اون خانم به پسر دیگرش که اونجا بوده گفته بود الان کربلایی اینجا بوده و پسرش گفته بود که اون الان دو روزه که فوت کرده اند استاد این خانم قبلا هم شنیدم که در اثر از دست دادن نوه اش خیلی بی تابی می کرده و تعریف می کردند که مادرش که خیلی ساله که وفات کرده بودند از بالکن خانه اش داخل شده و به او دلداری داده سوال من این است ایا بقیه وقتی می شنوند حتی پسرش می گوید او چون برای پدرم خیلی ناراحت بوده تصور کرده که او را دیده ایا به نظر شما این یک توهم بوده و سوال دیگرم اینکه استاد خوبم ایا این اقایی که مدیوم هستند و چشم بینایی برای دیدن ارواح داشته اند می شود با او مکاتبه کرد و از اون اقای بزرگوار سوالات خود را بپرسیم و ایشان مطالب جدیدی در مورد ارواح و اینکه مادرشان چه مطالبی از جهان مرگ برای ایشان بازگو کرده اند اگر دارندکه مارا هم در ان شنیده های اسمانی سهیم کنند و ایا ارواح رامانند خود ما که زنده هستیم باهمین هیبت ایشان رویت می کنند و با ان ها حرف می زنندبسیار ممنون و متشکرم

با سلام
متاسفانه اصلا من مجاز به شناساندن افراد جهت برقراری چنین تماس هایی نیستم زیرا موجب ایجاد موج منفی و نفوذ به آگاهی دیگران میگردد که گناه بزرگی است. پدیده های ماورایی و متافیزیکی امری است که به صلاحدید خداوند و ارواح متعالی در لحظه ای از زمان حادث می گردد و آنطور نیست که به دلخواه ما باشد.
موفق باشید.

ارام جمعه 22 تیر 1397 ساعت 00:28

با سلام و عرض ادب خدمت حضرتعالی
ایا این مدیوم محترم اگر ممکن باشد از جهان غیب و نعمت های ان جهان و اینکه مادر ایشان خبر انتقال از این جهان خاکی به جهان دیگر و نحوه ی انتقال یافتن خودرا ان گونه که برای ایشان
بیان فرموده اند ما را هم سهیم در این شنیده های اسمانی بفرمایند و اینکه ایا ایشان ارواح را حی و حاضر همانند انسان های زنده می بینند و صدایشان را می شنوندوایا افراد فامیل تا چهلم فوت خود در بین افراد خانواده خود هستند یا تا مدتها می توانند در بین خانواده خود باشند بیشتر برایمان این مطالب را باز کنندو اینکه ارواح چه پوششی دارند بسیار ممنون و سپاسگزارمی شویم و همینطور از شما استاد عزیز که همیشه راهنمای خوبی برای ما بوده اید و با نوشته ها و سخنان ارامش بخش خود راهی به دروازه ی زندگی زیبای ابدی برای ما گشوده اید یک دنیا متشکریم

با سلام.
تمامی ارواح تازه درگذشته به نسبت میزان علاقه و وابستگی اشان به دنیا و خانواده و ... تا هر زمان که دلشان بخواهد در میان خانواده و دوستان می مانند. تا به آن اندازه ای که از این عمل خود اشباع شوند و آنگاه است که بسوی منزلگاه ابدی خویش رحلت می کنند.
موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد