مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست
مثنوی ارواح

مثنوی ارواح

یا رب از من کم مکن الطاف دوست ----- مثنوی روح من از آن اوست

ماوراالطبیعه - نوجوانان

بنام خدا

تقدیم به استاد بزرگوار حسن رهبرزاده و دوستداران علوم روحی

مخصوصا نوجوانان عزیز

فرامرز ملاحسین تهرانی

دیرزمانی در ذهنم بود که مقاله‌ای درباره ماوراالطبیعه با زبانی ساده و روان برای نوجوانان عزیز بنویسم و در یکی از نشریات نوجوانان به چاپ برسانم. البته این کار بسیار سخت بود زیرا بیان این دست موضوعات درباره متافیزیک آن هم برای نوجوانان نیاز به روانی کلام و فهم این علم در نزد خود نویسنده دارد که این توانایی را در خودم احساس نمی‌کردم ولی خداوند متعال به من این توفیق را داد که دست به این کار بزرگ بزنم. البته این مقاله تا قسمت ۳۸ پیش رفته و بقیه آن مانده است. امید است از این مقاله استفاده برده و مورد پسند شما قرار  گیرد. 

قسمت اول -  دو، سه سالی هست که تلویزیون، فیلم‌ها و سریال‌هایی با موضوع «روح»را تولید می‌کند و در مناسبت‌های گوناگون(مخصوصا در ماه رمضان) آنها را پخش می‌کند. شخصیت‌های اصلی این سریال‌ها معمولا آدم‌هایی هستند که مرده‌اند و روح آنها به خاطر انجام بعضی کارهایی که در زمان زنده بودنشان در دنیا نیمه‌کاره مانده است، میان زنده‌ها می‌چرخند و سعی دارند با آنها ارتباط برقرار کنند. اما آن چیزی که برای بیشتر بینندگان این سریال‌ها باعث کنجکاوی شده، این است که تا چه حد داستان و قصه این سریال‌ها واقعی است. همه ما مسلمانیم و به بقای روح پس از مرگ ایمان داریم، پس موضوع این مقاله انگیزه خوبی است که به زبانی ساده روح را تعریف کنیم البته تا آنجایی که علم و دانش ما به ما این اجازه را می‌دهد. خداوند در سوره اسرا آیه 86 فرموده است: «ای پیامبر هر کس درباره روح از تو سوال کرد به آنها بگو که روح ازجانب خداوند است و دانش شما نسبت به آن کم است.» خب این آیه شریفه به ما می‌گوید که علم و دانش ما نسبت به روح کم است اما هرگز خداوند نفرموده که تحقیق و مطالعه درباره روح ممنوع است، بلکه فقط فرموده دانش شما به آن کم است. پیامبر اکرم(ص) نیز فرموده است: «طلب علم کنید حتی اگر برای به دست آوردن آن راه درازی تا چین را بروید.» پس بنابر وصیت پیامبر بزرگ اسلام(ص) یک مسلمان وظیفه دارد در علوم مختلف تحقیق و پژوهش کند. پس ما هم انشاءالله درمورد این موضوع یعنی «شناخت روح» تا آنجا که علم و دانش و دانایی ما اجازه می‌دهد در شماره‌های آینده نتایج تحقیقات خود و دانشمندان این علم را به شما خوانندگان نوجوان و عزیز تقدیم می‌کنیم.

 

 قسمت دوم - در قسمت اول گفتیم که قصد داریم درباره موضوع «روح» یا «ماوراءالطبیه» در چند شماره برای شما نوجوانان عزیز مطالبی را چاپ کنیم. اما قبل از هر چیز باید ببینیم و بدانیم که کلمه «ماوراءالطبیعه» یعنی چه. اول لغت به لغت این کلمه را معنی می‌کنیم. «ماوراء» یعنی بالا، پشت، عقب، آن‌سوی و .... هر کلمه‌ای که هم‌معنی با کلمات گفته شده باشد و «طبیعه» هم همان «طبیعت» یا «ماده» است. همه آن چیز‌هایی که دوروبر ما هست و با چشم و گوش و بقیه حواس‌مان بشود آنها را دید و یا صدایشان را شنید و یا لمس کرد جزء طبیعت مادی به حساب می‌آید. وقتی می‌گوییم علوم «ماوراءالطبیعه» یعنی آن چیزهای نادیدنی که از امواجی بسیار لطیف‌تر از امواج مادی خلق شده‌اند و چشم و گوش وحواس  جسمانی ما قادر به دیدن و فهم آنها نیست. با تعریفی که در بالا کردیم نتیجه می‌گیریم که چیزهایی که در طبیعت است را به راحتی می‌توانیم در آزمایشگاهها مورد مطالعه و تحقیق قرار دهیم. مثلا دانشمندان قادرند تکه‌ای چوب یا بخشی از خاک و گیاه و یا قسمت‌های مختلف بدن حیوانات و انسان را با دستگاه‌های مختلف مورد آزمایش قرار دهند. اما خیلی چیزهای نادیدنی هم هست که نمی‌توان آنها را به آزمایشگاه برد و بر روی آنها آزمایشات تجربی کرد و یا خیلی از صداها هست که گوش ما قادر به شنیدن آن صداها نیست، ولی این دلیل نمی‌شود هر چیزی را که نمی‌بینیم و یا صدایشان را نمی‌شنویم بگوییم وجود ندارند. راستی هیچ فکر کردید که چرا ما خیلی  از تصاویر و صداهای موجود در طبیعت را قادر نیستیم که ببینیم یا بشنویم. اگر کمی صبر کنید جواب این مساله را در شماره آینده با هم پی می‌گیریم.

قسمت سوم - در شماره گذشته گفتیم که خیلی از تصاویر و صداها هست که ما نمی‌توانیم آنها را ببینیم و بشنویم و این سوال را هم از خودمان کردیم که چرا این‌گونه است. خداوند ساختمان چشم و گوش ما را طوری آفریده که فقط طول موج‌های معینی را به شکل تصاویر ببینیم و یا فرکانس‌های معینی را به شکل صوت و صدا بشنویم. البته ما باید به همین خاطر از خداوند سپاسگزار باشیم. زیرا اگر قرار بود تمام امواجی را که پیرامونمان هست را حس کنیم دچار مشکلات جسمی و روحی زیادی می‌شدیم. خب، حالا برگردیم به بحث اصلی‌امان که درباره «روح» است. روح هم جزء موضوعات ماوراءالطبیعه است. یعنی نه می‌شود آن را دید و نه قابل لمس است. بهترین تعریفی که می‌شود درباره روح کرد این است که: روح عنصری لطیف و آسمانی است که به فرمان خداوند موقعی که انسان به شکل جنین در شکم مادرش هست وارد آن می‌شود و آن را زنده می‌سازد. روح یک انرژی الهی است و این انرژی باعث به کار افتادن تمام اعضا و جوارح بدن می‌شود و به محض قطع ارتباطش از جسم، مرگ انسان فرامی‌رسد و جسم انسان شروع به فاسد شدن می‌کند. ما واقعا چیز زیادی درباره روح نمی‌دانیم زیرا آن را نه می‌توان دید و نه صدایی از ارواح را می‌توان شنید اما آیا هر چیزی که دیدنی نیست یعنی آن چیز وجود ندارد. حتما همه شما می‌دانید که پیرامون ما پر از امواجی است که ما آنها را نمی‌بینیم. معروف‌ترین آنها، امواج رادیویی و امواج الکتریسیته است. صداهایی هم هست که ما قادر به شنیدن آن نیستیم. هیچ می‌دانید که مورچه‌ها هم از خود تولید صدا می‌کنند. در شماره بعد بیشتر به این موضوع می‌پردازیم.

قسمت چهارم - در قسمت گذشته نوشتیم که پیرامون ما پر از امواجی است که ما نمی‌توانیم آنها را ببینیم و یا صداهایی هست که نمی‌توانیم آنها را بشنویم. مثل امواج رادیویی و امواج مغناطیسی و یا صداهایی که بعضی از حیوانات از خود تولید می‌کنند و ما قادر به شنیدن آن صداها نیستیم. بعضی از حیوانات هم وقوع رخدادهای طبیعی مثل زلزله را قبل از اینکه به وقوع بپیوندد را حس می‌کنند. اسب و خروس و برخی دیگر از حیوانات از این دسته‌اند. حالا که بحث از موج شد یادآوری می‌کنیم که از نظر دانشمندان فیزیک همه چیز عالم چه اجسامی که سفت و سخت هستند و قابل دیدن هستند و چه چیزهای لطیف‌تر و مایعات و گازها ساختمان وجودی‌شان موجی شکل است. مثلا اشیایی مثل میز و صندلی از امواج سخت‌تر و به هم فشرده هستند و آب و مایعات از امواج لطیف‌تری درست شده‌اند و امواج رادیویی که اصلا با چشم دیده نمی‌شوند طول موج بسیار لطیف‌تری دارند. پس نتیجه می‌گیریم که «روح» موجی شکل است و به همین خاطر است که ما نمی‌توانیم ارواح را ببینیم. یعنی ساختمان چشم ما انسان‌ها طوری خلق شده که قادر به دیدن امواج لطیف نیست. حالا که بحث به این اینجا کشید، یک مطلب بسیار هیجان‌انگیز را هم بشنوید. دربین ما، انسان‌هایی هستند که ساختمان چشم آنها طور دیگری است. یعنی خداوند به‌خاطر حکمت و مصلحتی که در کارش هست بعضی از انسان‌ها را طوری خلق کرده که بعضی از اندام‌هایشان ازجمله چشم و گوششان قوی‌تر و حساس‌تر از بقیه انسانهاست. این انسان‌ها قادرند بعضی از چیزهایی را که بقیه انسان‌ها قادر به دیدنشان نیستند را ببینند و بعضی از صداهای مخفی در طبیعت را هم بشنوند. خب این بحث شیرین را در شماره آینده دنبال خواهیم کرد. 

قسمت پنجم - هفته گذشته گفتیم که اگر خدا بخواهد بعضی از انسان‌ها را طوری خلق می‌کند که قدرت شنوایی و بینایی و احساسی قوی‌تر و نیرومندتر از بقیه انسان‌ها دارند. این دسته از انسان‌ها قادر خواهند بود بعضی از حقایقی که در طبیعت پنهان هستند و اکثر انسان‌ها نمی‌توانند آن چیزها را ببینند و یا صدایشان را بشنوند را درک کنند و از وجودشان باخبر شوند. به این دسته از انسان‌ها که تعدادشان هم بسیار کم است، در اصطلاح علوم روحی «مدیوم» می‌گویند. در رابطه با اینگونه از افراد خداوند در سوره نحل آیه 2 می‌فرماید: «فرو می‌فرستیم ملائکه و روح را بر هر بنده‌ای که بخواهیم تا بیم دهد که جز خدا، خدایی دیگر نیست.» لابد خیلی هیجان‌زده شدید و از خود می‌پرسید «یعنی آدمهایی هستند که ارواح را ببینند!» که باید گفت بله هستند آدم‌هایی که این توانایی خدادادی را دارند. توانایی این افراد یا «ذاتی» است یعنی این توانایی با تولدشان همراه آنها هست و یا «اکتسابی» است یعنی اینکه از راه خودسازی و عبادت زیاد و نزدیکی به خداوند بعضی از انسا‌ن‌ها به این توانایی دست می‌یابند. حتما شما حافظ، مولوی، سعدی، فردوسی و خیلی از دانشمندان مومنی که خدمات زیادی به علم و دانش بشری کرده‌اند را می‌شناسید. آنها از انسان‌های معمولی خیلی بیشتر می‌فهمیدند. این بزرگان علم و ادب به خاطر ایمان زیاد به خداوند و قلب پاکشان توانستند به بخشی از رمز و رازهای آفرینش دست پیدا کنند. به همین خاطر هم خداوند در مواقعی که به مشکل برمی‌خوردند بوسیله ارواح پاک خود گره از کار آنها باز می‌کرد. حکیم ابوعلی سینا می‌فرمود که هر وقت در یک مساله علمی دچار مشکل می‌شد، وضو می‌گرفت و دو رکعت نماز می‌خواند و با خدا مناجات می‌کرد پس از پایان نماز بلافاصله حل آن  مساله برایش آسان می‌شد و مولوی شاعر و عارف بلندآوازه ایرانی نیز در کتاب مثنوی می‌گوید : «کسانی که عزیزانشان را از دست داده‌اند، از دوری‌شان گریه و شیون می‌کنند و آنها را در خواب می‌بینند، اما من روح عزیزانم را در بیداری می‌بینم.»

قسمت ششم - در بخش قبل خواندید که بعضی انسان‌ها که ما آنها را «مدیوم» می‌نامیم، قادر هستند بعضی از حقایقی که در پشت پرده‌های طبیعت مخفی است را درک و حس کنند و گفتیم که این توانایی یا «ذاتی» است یا «اکتسابی» و یا به قول معروف «به دست آوردنی». حالا این سوال به ذهن می‌رسد که کدامیک از این دو دسته آدم‌ها مهم‌تر هستند. خب معلوم است آن کسی که زحمت می‌کشد و با نزدیکی به خدا و کسب علم و دانش به این مقام می‌رسد در نزد خداوند پاداش بیشتری خواهد داشت. زیرا کسی که این توانایی‌ را با تولد با خود به همراه دارد هیچ زحمتی دراین راه نکشیده اما مدیوم‌های اکتسابی سال‌ها به دنبال دست یافتن به حقایق ماوراالطبیعه زحمت تحصیل علم و تزکیه نفس کشیده‌اند و به این توانایی دست یافته‌اند. حالا اگر کسی مدیوم ذاتی باشد و در طول عمر هم در راه شناخت حقایق ماورا‌الطبیعه کسب علم ودانش کند دیگر نورعلی نور می‌شود. خب زیاد حسرت نخورید که چرا جزء این دو دسته از آدم‌ها نیستید. زیرا همه انسان‌ها به نوعی قدرت مدیومی یعنی ارتباط با نیروهای «خارج از بُعد مادی»1 را دارند. زیرا همه انسان‌ها روح دارند و روح هم در هر فرصتی که بتواند سعی دارد خود را از قید این جسم مادی که به مثابه زندانی برای اوست رها سازد و لحظه‌ای که ما می‌‌خوابیم بهترین فرصت است که روح به این آزادی موقت دست یابد. لازم است این موضوع را تذکر دهیم که جسم ما برای رشد و نمو و ادامه زندگی، احتیاج به غذا و مواد خوراکی و ویتامین‌ها دارد، روح ما نیز مانند جسم نیاز به تغذیه البته غیر از خوراکی‌های مادی دارد. روح این خوراک و انرژی را در عالم خواب به دست می‌آورد. خداوند در سوره نباء آیه 9 می‌فرماید: «و خواب را برای شما مایه قوام و حیات و استراحت قرار دادیم.» در شماره بعد حتما بیشتر درباره عالم خواب و رویا بحث خواهیم کرد. پایان قسمت ششم (1): «نیروهای خارج از بعد مادی» یعنی انرژی‌ها و نیروهای باشعوری که پیرامون ما وجود دارند اما ما قادر به درک و فهم آنها نیستیم.

قسمت هفتم - در قسمت قبل خواندید که زمان خواب بهترین زمانی است که روح انسان موقتا خود را از جسم مادی رها کرده و به عالم ارواح بدون هیچ مانعی سفر می‌کند. مردم برای دیدن آن چیزهایی که در بیداری برایشان ممکن نیست باید صبر کنند تا به خواب بروند زیرا در عالم خواب و رویا حتما موفق به دیدن بسیاری از مکان‌ها و یا آدمهایی می‌شوند که از دنیا رفته‌اند. هیچ می‌دانید که روح مردگان هم از این فرصت یعنی وقتی که ما می‌خوابیم، استفاده کرده و به دیدار ما می‌آیند. درواقع آنها در بیداری هم به ملاقات ما می‌آیند اما چون ما قادر به دیدن آنها نیستیم پس صبر می‌کنند تا بخوابیم و آن وقت با ما ملاقات کنند. حالا بهتر است توضیح دهیم که مگر ما در موقع خواب چه تغییری می‌کنیم که می‌توانیم روح درگذشتگانمان را ببینیم و یا به مکان‌های دوردست سفر کنیم. در قسمت‌های قبل گفتیم که خداوند چشم و گوش ما را طوری آفریده که فقط بعضی از چیزها و بعضی از صداها را ببینیم و بشنویم. درواقع این جسم ما مثل قفسی است با یک پنجره کوچک که روح ما مانند یک پرنده در آن اسیر است و فقط می‌تواند از آن پنجره به بیرون نگاه کند. حالا وقتی می‌خوابیم قفل این قفس باز می‌شود و روح ما هم از این فرصت استفاده کرده و بیرون می‌آید. در آن لحظه برای دیدن و شنیدن بسیاری از دیدنی‌ها و صداهایی که در بیداری قادر به درک آنها نیستیم، دیگر هیچ نیازی به چشم و گوش جسمانی نداریم. حتما شما هم تابه‌حال خواب‌هایی از این دست دیده‌اید. مثلا اگر مادربزرگ یا پدربزرگ یا فامیل دیگری از شما که خدایی نکرده فوت شده‌اند، یکی از آنها را در خواب‌هایتان دیده‌اید. پس حواس‌تان از این به بعد جمع باشد تا این رویاهای خوب را از دست ندهید. این بحث شیرین را در قسمت بعد دنبال می‌کنیم.  

قسمت هشتم - در شماره قبل خواندیم که وقتی به خواب می‌رویم قادر خواهیم بود که خیلی از چیزهایی که در بیداری نمی‌توانیم ببینیم یا صدایشان را بشنویم را به راحتی در عالم خواب درک کنیم. زیرا روح ما در عالم خواب از جسم‌مان فاصله می‌گیرد و به قول معروف مرغ جان‌مان به طور موقت از قفس جسم‌مان خارج می‌شود. خب حالا که به این حقیقت آشنا شدیم باید حواس‌مان را قبل از اینکه بخوابیم خوب جمع کنیم تا از این فرصت استثنایی استفاده لازم را ببریم. حالا شاید خیلی از شماها بگویید ما بیشتر وقت‌ها وقتی خواب می‌بینیم صبح همه آنها را از یاد می‌بریم. خب ما در اینجا به شما می‌گوییم که چه کار کنید تا هم خواب‌هایتان را از یاد نبرید و هم از این طریق قدرت مدیومی خود را در خواب و بیداری تقویت کنید. برای وارد شدن به این بحث باید به شما متذکر شویم که ما باید تمریناتمان را از عالم بیداری شروع کنیم. یعنی باید در بیداری اختیار روح‌مان را به دست بگیریم تا در خواب هم روح فرمانبردار ما باشد. حتما همه شما چیزهایی درباره ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاه شنیده‌اید. ضمیر آگاه و ضمیر ناخودآگاه دو صندقچه‌ای هستند که خاطرات دور و نزدیک‌مان در آن ذخیره می‌شود. به خاطراتی که آنها را به یاد داریم و به خاطر تکرار هر روزه آنها در زمان بیداری به یادمان می‌ماند، ضمیر آگاه می‌گوییم. مثلا اینکه امروز چه کارهایی انجام دادیم، برای ناهار چه خورده‌ایم، در مدرسه چه اتفاقاتی برایمان افتاده است و خیلی کارهای روزمره‌ای که انجام می‌دهیم توسط ضمیر آگاه ما صورت می‌گیرد. ولی آن اعمالی که به خاطر گذشت زمان از یادمان رفته است و چون ما فعلا لازمشان نداریم و مدتهاست به سراغشان نرفته‌ایم از یادمان رفته را ضمیر ناخودآگاه می‌گوییم. یعنی هرچه زمان می‌گذرد ما اعمال و حر‌ف‌ها و اندیشه‌هایمان که در زندگی انجام داده‌ایم را از یاد می‌بریم و این اعمال و گفتار و حتی افکار ما در ضمیر ناخودآگاه ذخیره خواهد شد. این بحث را در شماره آینده پیگیری خواهیم کرد.

قسمت نهم - گفتیم که دو ضمیر (یکی آگاه و دیگری ناخودآگاه) برای زندگی کردن در وجودمان مشغول به فعالیت است. با ضمیر آگاه کارهای روزمره‌مان را انجام می‌دهیم و در ضمیر ناخودآگاه هم اعمال و رفتار و گفتارهایی که به خاطر گذشت زمان از یادمان رفته است ذخیره شده است. حالا شاید شما سوال کنید که ضمیر ناخودآگاه به چه دردی می‌خورد. یعنی آن چیزهایی که ما دیگر نیازی به آنها در زندگی نداریم چرا در این صندوقچه ذخیره می‌شود و چه زمانی این ضمیر به درد ما خواهد خورد. خب جواب این سوال خیلی ساده است. مگر قرار نیست ما روزی در دادگاه الهی حاضر شویم و به حساب و کتاب زندگی ما رسیدگی شود. در آن زمان درهای این صندوق باز خواهد شد و ما باید در محضر خداوند پاسخگوی اعمال و رفتار و گفتار و افکارمان باشیم. خب برگردیم به موضوع بحث‌مان که خواب بود. در سوره انعام آیه 61 خداوند فرموده: «و اوست خدایی که شما را به شب (خوابیدن) می‌میراند و می‌داند آنچه در روز انجام دادید و دوباره زنده می‌گرداند تا روزی که اجل شما  به سر آید.» ما از این آیه شریفه نتیجه می‌گیریم که خواب خیلی به مرگ شبیه است و در هنگام خواب درب صندوق ضمیر ناخودآگاه ما گشوده می‌شود و ما به خیلی از اطلاعاتی که در این صندوق هست دسترسی خواهیم یافت اما از آنجاکه هنگام خواب ضمیرآگاه اکثر مردم در خواب است بعد از بیداری چیزی از رویاهایمان را به یاد نمی‌آوریم. در قسمت آینده یاد خواهیم گرفت که چگونه در عالم خواب هم بیدار باشیم و نهایت استفاده را از آن ببریم.

قسمت دهم - هفته گذشته به شما عزیزان گفتیم که چگونه یاد بگیریم که در عالم خواب هم بیدار باشیم. اصلا می‌‌دانید چرا اکثر خوابهایمان را به یاد نمی‌آوریم. علتش این است که ما اختیار روح‌مان را از دست داده‌ایم. یعنی اینکه حتی در بیداری هم روح ما هر کاری که دلش بخواهد بدون اراده و اختیار ما انجام می‌دهد. البته خداوند با فرستادن پیامبران و اولیا الهی، ما را برای هدایت به راه راست راهنمایی‌ کرده است. اما با همه اینها اکثر مردم به خاطر وسوسه‌های شیطان دچار خطا و اشتباه می‌شوند. ما اگر به فرمان خداوند عمل کنیم و سعی کنیم که گناه نکنیم روح ما هم پاک و پاکیزه می‌گردد. انجام کارهای بد و گناه باعث می‌شود روح سرکش و عصیانگر شود و هرچه راکه دلش بخواهد از ما طلب کند. ما باید خیلی مراقب باشیم و به فرامین الهی تا آنجا که می‌توانیم عمل کنیم. هروقت توانستیم روح‌مان را طوری تربیت کنیم که اعمال ثواب و خوبی را در طول زندگی انجام دهد آن وقت قادر خواهیم بود که کنترل روح را در عالم خواب هم به دست گرفته و به روح دستور بدهیم که ادامه زندگی سعادتمندانه خود را در عالم خواب دنبال کند. اما راستی چه کارهایی، کارهای خوب است و انجام دادن چه اعمالی گناه است. دوستان عزیز کارهای خوب همان کارهایی است که خداوند ما را به انجام آن کارها توصیه کرده است و آن اعمالی را هم که خدا گفته اگر انجام ندهیم گناه است. مثلا کارهایی مثل نیکی به پدر و مادر، خوش‌رفتاری با مردم و مخصوصا همسایه‌ها، تحصیل علم و احترام به معلم، خواندن به موقع نماز و مناجات با خدا و خلاصه هر کاری که باعث شود خدا، پدرومار و مردم از دست ما راضی باشند، کارهای خوب و الهی است و برعکس آن هم اعمالی است که باعث می‌شود خدا و مردم از دست ما ناراحت و ناخشنود شوند، انجام آن کارها گناه محسوب می‌شود. در قسمت آینده بازهم برمی‌گردیم به موضوع خواب و خواب دیدن.

قسمت یازدهم - هفته قبل گفتیم که باید اختیار روح را به دست بگیریم تا بتوانیم در عالم خواب هم کنترل آن را در دست داشته باشیم. روح از آنجا که متعلق به عالم روحانی است، از هم‌نشینی با جسم راضی نیست، بنابراین دنبال فرصتی می‌گردد تا از بند جسم آزاد گردد. اما تا زمانی که مرگ فرا نرسیده، مجبور است در این قفس بماند. روح برای اینکه دچار خستگی نشود خداوند نعمت خوابیدن را به انسانها و حتی حیوانات ارزانی داشته است. ما به محض اینکه می‌خوابیم روح از این فرصت استفاده کرده و از زندان تن آزاد می‌شود. آن وقت است که بر قدرت بینایی و شنوایی‌اش افزوده می‌گردد. اما راستی چگونه روح بعد از بیداری به جسم بازمی‌گردد. یک مثالی می‌زنم. شما حتما تابحال بادبادک‌بازی کرده‌اید. یک نخ از بادبادک به دست شما هست و خود بادبادک گاهی وقت‌ها آنقدر بالا می‌رود که بسیار کوچک می‌شود. وقتی از بازی خسته می‌شوید نخ را آنقدر جمع می‌کنید تا بادبادک به دست شما برسد. اگر درحین بازی و زمانی که بادبادک در آسمان است این نخ از دست شما رها شود بادبادک دیگر به شما تعلق ندارد و در آسمان شناور می‌ماند و شاید در جایی دیگر فرود آید. روح هم  به همین صورت بوسیله ریسمان‌هایی نامریی به جسم وصل است. این ریسمان‌های نورانی مانند فنر آن قدر کش می‌آید که قادر است تا میلیون‌ها کیلومتر از پیرامون جسم فاصله بگیرد. به همین جهت است که روح در هنگامی که خوابیم قادر است حتی به جهان‌های روحی  سفر کند. اما به محض اینکه از خواب می‌پریم روح با سرعت بسیار زیادی به جسم بازمی‌گردد و به اصطلاح ما از خواب می‌پریم. گاهی اوقات بیداری ما توام با یک شوک و پرش ناگهانی است،  این به این خاطر است که روح فاصله‌اش از جسم بسیار زیاد است و وقتی ما را یک دفعه با یک ضربه یا صدای بلند بیدار می‌کنند، روح با سرعت بسیار زیاد به جسم برمی‌گردد و ضربه ناشی از برخورد روح با جسم حالت بدی را به انسان می‌دهد. این بحث را در شماره آینده دنبال می‌کنیم.

قسمت دوازدهم - در قسمت گذشته خواندید که از روح ریسمان‌هایی نامریی به جسم وصل است. خب اگر نبود این ریسمان‌ها روح هرگز بعد از بیداری به جسم بازنمی‌گشت. زیرا روح تعلقی به این جسم مادی ندارد. مثل این است که در قفسی را بازبگذاریم و بلبلی از آن فرار کند و انتظار داشته باشیم که بلبل با پای خود به قفس بازگردد. روح با رهایی از جسم، قادر است به سرزمین‌های دوری سفر کند و حتی به آسمان‌ها و کرات دیگر و حتی به جهانی‌های روحی مثل بهشت هم سری بزند. اما به محض اینکه وقت بیداری فرابرسد ریسمان‌های متصل به جسم روح را به بدن بازمی‌گردانند. شما تابحال شده به محیطی برای اولین بار سفر کنید و احساس کنید که این محیط را قبلا دیده‌اید. خب شاید روح شما قبلا در عالم خواب به این مکان آمده باشد، و اکنون که به طور اتفاقی به آن محل سفر کرده‌اید احساس می‌کنید آن مکان برایمان بسیار آشناست. روح انسان در زمان خواب از قیدوبند قوانین عالم ماده رها می‌شود و به عالم روحانی یعنی همان دنیایی که به آن تعلق دارد بازمی‌گردد. به همین خاطر است که خواب برای مردم بسیار شیرین است و در بعضی مواقع حتی ما به کسانی که بیدارمان کرده‌اند، ترشرویی می‌کنیم که چرا مرا بیدار کردی. موقعیت خواب، بهترین فرصت برای دیدار با روح درگذشتگانمان است زیرا ما هم مثل آنها روحی بدون جسم مادی می‌شویم. اینجاست که ما با آنها هم‌سخن می‌شویم و صدای آنها را می‌شنویم و با آنها دیدار تازه می‌کنیم. خب با این تعاریفی که از خواب و خواب دیدن کردیم، حیف نیست که از این فرصت استثنایی استفاده نکنیم و روح‌مان را به آنجایی که خودمان می‌خواهیم و یا به دیدار کسانی که دوست‌شان داریم نفرستیم. برای اینکه به این مهارت دست یابیم در شماره بعد بیشتر توضیح می‌دهیم.   

قسمت سیزدهم - در ادامه بحث قبلی‌مان قرار شد تا روش‌هایی را که به ما کمک می‌کند تا خواب‌هایمان را در کنترل خود درآوریم یاد بگیریم. همانطورکه گفته شد برای اینکه در این کار موفق شویم باید قبل از هر چیز در بیداری کنترل روح‌مان را در دست بگیریم. گفتیم که باید از گناه دوری کنیم. راستی هیچ می‌دانید که گناه نکردن خیلی آسان‌تر از گناه کردن است. حال از کجا باید شروع کنیم. بیاییم از همین لحظه به خودمان و خدایمان قول بدهیم که دیگر گناه نکنیم. موقع خواب به پدر یا مادرمان یا یکی از اعضای خانواده سفارش کنیم که ما را برای نماز صبح بیدار کند. بعد از نماز اگر خواستید یکی دو ساعت دیگر بخوابید و وقتی بیدار شدید با خوشرویی به اعضای خانواده سلام دهید. در فکرتان باشد که در راه رفتن به مدرسه در کوچه و خیابان رفتارتان با مردم کوچه و خیابان صمیمی و از روی ادب باشد. در مدرسه با همکلاسیهایتان مهربان باشید و کاری کنید که مدیر و ناظم و معلمتان از شما راضی باشند. در کلاس فکر و ذهنتان به درس باشد و همانجا درس را یاد بگیرید. در زنگ تفریح موقع آب خوردن از شیر آب، اجازه دهید بچه‌های دیگر اول آب بخورند و سپس شما آب بخورید. موقع خوردن تغذیه‌تان اول به دوستانتان تعارف کنید و پس از اینکه به خانه آمدید به مادرتان سلام و خسته‌نباشید بگویید و در کارهای خانه به او کمک کنید. اول وقت تکالیفتان را انجام دهید و نگذارید به اواخر شب بکشد. زودتر از بقیه به رختخوابتان بروید و زیاد بیدار نمانید و هنگام خواب بعد از مسواک زدن به همه اعضای خانواده شب‌بخیر بگویید. قبل از خواب در رختخوابتان بنشینید و درباره اتفاقاتی که در همان روز برای شما افتاده و کارهایی که کرده‌اید حسابی فکر کنید و اگر احیانا اشتباهی از شما سر زده به خودتان قول دهید که فردا انسان بهتری باشید و دیگر آن اشتباهات را تکرار نکنید و آن وقت با یاد و نام خدا بخوابید. در شماره آینده این موضوع را دنبال خواهیم کرد.

قسمت چهاردهم - دوستان عزیز موضوع بحث هفته قبل را ادامه می‌دهیم به امید آنکه تمرینات مقدماتی را که هفته گذشته یادآوری کردیم را تا آنجاکه در توان‌تان بوده، انجام داده باشید. اما یک نکته را باید به شما بگویم که اگرچه اعمال و کردار خوب ما، خدا را خوشحال می‌کند اما در کنار آن باید از داخل و درون هم خودمان را اصلاح کنیم. شاید بگویید چطوری؟ خب یعنی اینکه خلق‌وخوی ما هم باید الهی باشد. ما باید از وجودمان کینه، حسد، کبر، ریا، دورویی، خشم و عصبانیت بی‌مورد، بی‌تفاوتی، چشم‌ناپاکی و بسیاری از خلق‌وخوهای شیطانی را ازبین ببریم. درواقع باید صفحه دلمان را از سیاهی و خط‌خطی بودن پاکیزه نماییم. دراین جا یک مثالی می‌زنم. اگر شما بخواهید یک مطلبی را روی یک کاغذ بنویسید یا یک شکلی را روی آن نقاشی کنید، حتما روی یک صفحه سفید این کار را انجام می‌دهید. اگر ببینید صفحه‌ای کثیف و خط‌خطی است از آن استفاده نمی‌کنید و آنقدر دفترتان را ورق می‌زنید تا یک صفحه سفید و پاکیزه پیدا کنید و آنگاه کارتان را شروع می‌کنید. خداوند هم، چون به همه چیز آگاه و داناست و صفحه دل ما را می‌بیند اگر بنده‌ای دلش پاک و پاکیزه باشد حتما از علم الهی خودش در صفحه سفید آن نقش‌هایی می‌آفریند. قبلا هم گفته‌ایم که به انسان‌های مومن و دانشمند مثل حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی، ابوریحان بیرونی، ذکریای رازی و خیلی‌های دیگر الهام‌هایی می‌شد و آنها موفق می‌شدند از خودشان آثار گرانبهایی در زمینه‌های مختلف علوم برای نسل‌های آینده یادگارهای ارزشمندی به جا بگذارند. پس در این مرحله از تمرین باید مراقب افکار و اندیشه‌ خودتان باشید. به هیچ چیز جز مهربانی و مردم‌دوستی و احترام به حق و حقوق دیگران فکر نکنید. مبادا به لباس، وسایل بازی، قیافه و یا هر چیز دیگری که دیگران دارند حسادت کنید. اگر خوب به خودتان نگاه کنید، شما هم خیلی چیزهای ارزشمند در وجودتان هست که دیگران ندارند. اگر هم واقعا کسی دارای یک امتیاز اخلاقی یا اجتماعی است شما باید بگردید دنبال این موضوع که او چه کار کرده که به این خصلت‌های خوب دست یافته است و سعی کنید او را الگوی خود قرار دهید نه اینکه به او حسادت کنید. در شماره آینده این بحث را دنبال می‌کنیم.

قسمت پانزدهم - با سلام به دوستان عزیزم، همانطور که در قسمت‌‌های گذشته خواندید، قرار شد دیگر یک مسلمان واقعی باشیم البته نه در اسم بلکه در عمل و اندیشه تا چشم و گوش و دیگر حواس‌تان موفق به فهم آن چیزهایی شود که هر چشم و گوش معمولی قادر به درک امواج لطیف و الهی آن نیست. برای رسیدن به این هدف نباید عجول باشید بلکه باید مدت‌های زیادی بگذرد تا این خصلت‌های خوب انسانی جزو عادات اخلاقی‌تان شود و از انجام آن کارها لذت ببرید. یعنی هروقت از نماز خواندن یا کمک به دیگران و یا تحصیل علم و دانش دچار ذوق و شوق شدید و از طرف دیگر هروقت از روی غفلت خدایی نکرده مرتکب خطایی شدید و از آن گناه بسیار ناراحت و عصبانی شدید، آن‌وقت است که باید به شما تبریک گفت و شما را یک مومن واقعی دانست. خب بعد از رسیدن به این مرحله سعادت‌مند، شما قادر خواهید بود که به  همه چیز نگاهی الهی داشته باشید. در این مرحله می‌باید به هر موجودی از مخلوقات خدا که نگاه می‌کنید درباره‌اش فکر کنید. همین‌طوری سرسری از کنار آنها رد نشوید. خوب به گیاهان نگاه کنید. درباره رنگ‌ها و میوه‌ها و گل‌ها فکر کنید و درباره رابطه آنها  با خودتان و دیگر موجودات مطالعه و تحقیق کنید. به ستاره‌ها، ماه، خورشید، سیارات و کهکشان‌هایی که در نزدیک‌ترین  و دورترین فاصله از شما هستند خوب نگاه کنید و درباره آنها فکر کنید. به جسم خودتان خوب نگاه کنید و اینکه خداوند با چه دقت و ظرافتی اندام‌های داخلی شما را آفریده و آنها به طور خودکار در حرکت و سوخت‌وساز هستند خوب فکر کنید و بابت این همه نعمتی‌ که در وجودتان و در جهان پیرامون‌تان هست، شکرگذار خداوند مهربان باشید. زیاده از حد صحبت نکنید مگر وقتی که از شما سوال می‌کنند. کارهای بیهوده انجام ندهید و زیادی از حد غذا نخورید. البته نباید دراین راه زیاده‌روی کنید و به جسم و روح‌تان آسیبی برسانید. بلکه در همه کارها باید میانه‌روی کنید و حد تعادل را نگه‌دارید. در قسمت بعدی بیشتری به این موضوع می‌پردازیم.

قسمت شانزدهم - عزیزانم انشاالله که مراحل قبلی تمرینات تربیت روح را با سربلندی پشت سر گذاشته باشید. شما حالا بیشتر از گذشته به درک و فهم درستی از ماوراالطبیه نزدیک شده‌اید. مبادا به خودتان مغرور شوید. چون غرور آفت روح است. اینک روح شما تربیت شده و دیگر به دنبال خواهش‌های نفسانی نیست. منظور از خواهش‌های نفسانی یعنی انجام آن کارهایی که شما را از خدا و مردم خوب و نیکوکار دور می‌کند و برعکس شما را به شیطان و انسان‌های شیطان‌صفت نزدیک می‌سازد. حالا دیگر زندگی شما هدفمند شده است. یعنی می‌‌دانید که برای چه چیزی زندگی می‌کنید، و اصلا هدف‌تان از زندگی چیست.  حالا دیگر می‌دانید که چه کارهایی خوب است و چه کارهایی بد و گناه است. اگر انسان به این مرحله از تربیت و ادب الهی برسد، بابت چیز‌های بی‌ارزش دنیایی مثل ثروت ومقام و امکانات زندگی و دوستان و خلاصه چیز‌هایی از این دست تن به هر کاری نمی‌دهد. چنین انسان‌هایی علاوه بر آنکه خداوند دوستشان دارد، محبوب مردم هم می‌شوند و به قول معروف هم دنیا را دارند و هم آخرت را. اکنون در زندگی صاحب یک شخصیت قوی و خدایی شده‌اید، حالا می‌توانید اختیار روح‌تان را به دست گرفته و آن را از سرکشی و عصیان دور کنید. در این حالت، خواب و رویای شما هم دارای هدف و معنی می‌شود. اینک تمرینات خود را  برای هدایت روح در عالم خواب می‌بایست آغاز کنید. شما در این مرحله از تربیت روح باید بتوانید به روح فرمان دهید که در عالم رویا به کجاها سفر کند و به دنبال چه چیزهای باارزشی از جهان ارواح باشد. جهان ارواح یعنی جهان نور و موج و علم و معرفت و پاکی و درستی و ایمان. در این جهان لطیف، امواج الهی بر قلب و روح شما تاثیر مستقیم می‌گذارد و شما را هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ روحی شفا می‌دهد و در ذره ذره فضای روحانی آن، قطره‌های علم و دانش در وجودتان نفوذ خواهد کرد که انشاءالله در شماره آینده به آن خواهیم پرداخت.

قسمت هفدهم - با سلام به شما عزیزان نوجوان، این هفته می‌خواهیم تمرینات عملی‌مان را برای هدایت روح به سوی پاکی‌ها و امواج مثبت آغاز کنیم. قبل از هر کار یک بازنگری مجددی به درونتان داشته باشید و ببینید که واقعا به آن آرامش و شناخت حقیقی نسبت به خودتان دست یافته‌اید یا نه. عزیزان من این را بدانید تا ما خودمان را نشناسیم نمی‌توانیم خالق جهان یعنی خداوند مهربان را بشناسیم و نسبت به آن معرفت پیدا کنیم. ما تا نتوانیم اختیار و کنترل روح خود را به دست بگیریم هرگز نخواهیم توانست به واقعیت‌هایی که در پیرامون ما هست، دسترسی پیدا کنیم. انشاالله با انجام کارهایی که در بخش‌های گذشته گوشزد کردیم به این آرامش دست یافته باشید. شما باید تا آنجا که می‌توانید نسبت به اعمال و رفتار و گفتار خود حساس باشید. یعنی قبل از اینکه بخواهید حرفی بزنید به قول معروف آن را مزه‌مزه کنید و اگر دیدید این حرفتان واجب و یا آموزنده است آنگاه آن را از دهان خارج کنید و یا هر عملی را که می‌خواهید انجام دهید اول ببینید که اصلا واجب هست که آن کار انجام بشود و بعد آن کار را انجام دهید. باید دارای شخصیتی قوی و نمونه شوید، تا وقتی در میان جمع دوستان یا فامیل و یا خانواده وارد می‌شوید، آنها ناخودآگاه به شما احترام بگذارند و شما را انسانی بدانند که صاحب شخصیت و اخلاقی الهی هستید. انسان‌های دارای شخصیت باثبات در هر موقعیتی قادرند خود را کنترل کنند و بهترین عکس‌العمل را نسبت به اتفاقاتی که برایشان می‌افتد داشته باشند. امروز می‌خواهم کاربرد کلمه کلیدی برای دستیابی به آرامش را به شما یاد بدهم. برای خودتان یک کلمه یا جمله‌ای به طور قراردادی انتخاب کنید، و در مواقعی که دچار عصبانیت از دست کسی یا اتفاقی می‌شوید آن را به زبان جاری سازید. آنوقت خواهید دید که چه تاثیر خوبی بر کنترل رفتاری شما خواهد گذاشت. البته بسیاری از مردم ناخودآگاه در مواقع عصبانیت یک جمله یا کلمه کلیدی برای خود دارند. مثلا بعضی‌ها در مواقع عصبانیت «لااله‌الاالله» می‌گویند. خلاصه هر کس در این مواقع با گفتن جمله‌ای سعی دارد کنترل و آرامش خود را حفظ کند. خب این کلمه یا جمله کلیدی می‌تواند جمله یا کلمه‌ای مقدس باشد و یا کلمات و جمله‌های دیگر که برای شما آرامش‌بخش باشد. گفتن جمله کلیدی حتی در مواقعی هم که آرامش دارید باعث می‌شود به یاد کنترل خود در مواقع اضطراری بیفتید و باعث می‌شود وجدان شما همواره بیدار باشد. اصلا با بیان جمله کلیدی شما می‌توانید همیشه مراقب خودتان باشید و بجای آنکه مثل اکثر مردم فقط عیب دیگران را می‌بینند، به دنبال عیب‌های خود باشید و آنها را اصلاح کنید. در مقاله آینده بیشتر به این موضوع می‌پردازیم.      

قسمت هجدهم - هفته قبل گفتیم که در مواقعی که دچار عصبانیت از دست کسی یا چیزی می‌شوید و یا در مواقع غم و اندوه و بحران‌های زندگی برای خود یک کلمه یا جمله کلیدی بسازید و آن را تکرار کنید. عادت تکرار کلمه یا جمله کلیدی برای شما مانند ترمزی است که انسان را از انجام کارهای شتابزده بازمی‌دارد. اتفاقا در یکی از آیه‌های قرآن کریم یک جمله کلیدی زیبا وجود دارد که اگر خواستید می‌توانید از آن در شرایط بحران‌های روحی استفاده کنید. خداوند در سوره بقره آیه 156 می‌فرماید: «آنان‌که چون به حادثه سخت وناگوار دچار شوند صبر می‌کنند و می‌گویند: ما به فرمان خدا آمده و به سوی او بازمی‌گردیم.» (انالله و اناالیه راجعون). در تاریخ معاصر کشورمان هم آمده است که وقتی خبر شهادت آیت‌الله مصطفی خمینی را به پدر ایشان یعنی امام خمینی(ره) دادند، امام سه بار این آیه قرآنی را قرائت فرمودند و اصلا خم به ابرو نیاوردند. پس می‌بینید که مردان خدا و آنها که روح خود را به ادب الهی آراسته‌اند در برابر مشکلات چقدر صبور و بردبار هستند. خب حالا برای اینکه از بحث اصلی‌مان زیاد دور نشویم، امروز به شما یک تمرین عملی دیگر را یاد می‌دهم. در محیطی آرام و بدون سروصدا روی زمین دراز بکشید. نور اتاقتان را تا جایی‌که می‌توانید کم کنید و اگر ناراحت نمی‌شوید اصلا اتاق را تاریک کنید. چند نفس عمیق بکشید و با یاد و نام خدا چشم‌تان را ببندید. اصلا به هیچ چیزی فکر نکنید شاید اولش سخت باشد که به هیچ چیزی فکر نکنید اما به مرور زمان و با تکرار تمرینات در روزهای آینده خیلی راحت می‌توانید که از ورود افکار موهوم و مزاحم به مغزتان جلوگیری کنید. حالا در تاریکی شناور شوید. منتظر باشید تا جبهه‌ای از نور و روشنایی درمقابل شما نمایان شود. بعد از مدتی خواهید دید که همه جا نورانی است. خودتان را در دریای نور رها کنید و به آرامی نفس بکشید. در نفس‌هایی که می‌کشید هوا را بین اعضای درونی‌تان تقسیم کنید. در نوری که در آن غرق هستید خوب جستجو کنید، خواهید دید که اشکال و صورت‌هایی در مقابل شما ظاهر و غایب می‌شوند. به طور ذهنی با آن اشکال و صورت‌ها ارتباط برقرار کنید و منتظر باشید که چهره‌هایی آشناتر را ببینید. البته باز هم تکرار می‌کنم که باید صبور باشید زیرا تا ضمیر و صفحه دلتان پاک پاک نشده باشد، به این سعادت دست نخواهید یافت. در شماره آینده این موضوع را دنبال می‌کنیم.  

قسمت نوزدهم - عزیزان من هفته گذشته گفتیم که در محیطی آرام وساکت با چشمانی بسته تمرکز کنید(به صورت درازکش یا نشسته) و ذهن‌تان را از افکار و خیالات مزاحم خالی کنید. کم‌کم تاریکی مقابل شما تبدیل به نور و روشنایی می‌شود و صورت‌ها و اشکال گوناگون درمقابل شما ظاهر خواهند شد. به روشنایی خوب نگاه کنید (البته شما چشمتان بسته است و این نگاه کردن با چشم سوم یا چشم جانتان می‌باشد). به مرور زمان و در تمرینات بعد صورت‌های آشنایی را مقابل خود خواهید دید. خب این تمرین را هر روز یک یا 2بار، آنهم در وقتی که هیچ کاری ندارید و محیط پیرامونتان آرام و ساکت است انجام دهید و هر بار نیم‌ساعت و نه بیشتر. ما باید سعی کنیم در هیچ کاری حتی کارهایی که مربوط به خودسازی و معنویات است زیاده‌روی نکنیم. انشاالله که در تمرینات مربوط به تمرکز موفق باشید. خب تمرین بعدی ما ثبت خواب‌‌هایمان در یک دفترچه شبیه دفترچه خاطرات است. یک دفترچه برای خودتان آماده کنید و آن را همراه با یک قلم بالای رختخوابتان بگذارید. نخست از خدا بخواهید که شما را در تمرینات کنترل روح در عالم خواب راهنمایی و محافظت بفرماید. پس از آن به دو ضمیر آگاه و ناخودآگاه خود تلقین کنید که در خواب و رویا همراه یکدیگر باشند. اصلا نیازی نیست به خودتان فشار بیاورید خیلی راحت مانند شب‌های گذشته بخوابید و دیگر کاری به کار ضمیر آگاه و ناخودآگاه خود نداشته باشید زیرا این دو ضمیر می‌دانند، دستوراتی که داده‌اید را چگونه اجرا کنند. صبح که بیدار شدید هرچه را که از خواب‌تان در خاطرتان مانده است را در دفترچه بالای سرتان یادداشت کنید حتی اگر یک سطر باشد. شما بعد از گذشت مدتی یک دفترچه از ثبت رویاهایتان خواهید داشت که بسیار خواندنی خواهد بود. من خود هم‌اکنون دفترچه‌ای دارم که خواب‌های چندساله‌ام را در آن یادداشت کرده‌ام و هروقت که آن را می‌خوانم برایم بسیار شیرین و بعضی اوقات عبرت‌آموز است و حتی می‌بنیم که بعضی‌از خواب‌هایی که در گذشته دیده‌ام، بعد از مدتی تعبیر گشته است. در شماره آینده باز هم از این تمرینات خواهیم داشت. 

قسمت بیستم - دوستان عزیز در بخش قبلی، تمرین تمرکز ذهن و ثبت رویاهایمان در دفترچه‌ای که برای این منظور اختصاص داده بودیم را به شما یاد دادیم. باز هم یادآوری می‌کنم که در امور خودسازی و تحقیق و پژوهش درباره مسایل ماوراالطبیعه به هیچ وجه زیاده‌روی نکنید. مبادا از لذت‌های زندگی چشم بپوشید و نسبت به اطرافیان و اتفاقاتی که پیرامونتان رخ می‌دهد بی‌تفاوت باشید. شما باید در داخل اجتماع باشید و آن وظیفه‌ای که بر دوش‌‌تان هست را به نحو احسن انجام دهید. خداوند هریک از ما را برای انجام تکلیف و وظیفه‌ای به دنیا فرستاده است. زحمت و تلاش زیادی از حد در راه خودسازی و شناخت روح و مسایل ماوراالطبیعه نه‌تنها هیچ سودی برای شما و جامعه ندارد بلکه در نزد خدا گناه هم محسوب می‌شود. پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرموده است: «در دین من ریاضت و رهبانیت حرام است». ریاضت یعنی سختی‌ کشیدن بیش از اندازه و رهبانیت هم یعنی ترک دنیا کردن است، تا آنجاکه به جسم و جانمان صدمه و آسیب برسد. شما حتما درباره مرتاض‌های هندی  چیزهایی شنیده‌اید. آنها با سختی‌های طاقت‌فرسایی که به خود می‌دهند سعی دارند روح‌شان را از قید دنیا آزاد و رها سازند. به همین خاطر به علت انجام این تمرینات سخت، قادرند چند روز بدون آب و غذا به سر ببرند و یا اینکه روی تختی پر از میخ بخوابند یا بنشینند و یا ساعت‌ها بدون حرکت به نقطه‌ای خیره بمانند و حتی به برخی از  حقایق پنهان از چشم انسان‌های معمولی دسترسی پیدا کرده و کارهای خارق‌العاده‌ دیگری هم انجام دهند. اما خب این کارها به هیچ دردی نمی‌خورد. آنها چون هیچ نوع فعالیت اجتماعی ندارند نه‌تنها  خود را از لذت برخورداری از نعمت‌های خداوند که در دنیاست، محروم می‌سازند، بلکه از رحمت الهی در آخرت هم محروم خواهند شد. اگر مواهب و زیبایی‌های دنیا چیز بدی بود، خداوند هرگز آنها را نمی‌آفرید و خداوند هم هرگز کاری بیهوده و عبث انجام نمی‌دهد. انسان اشرف مخلوقات است و این همه برکات و زیبایی و نعمت‌هایی که در دنیا هست همه برای استفاده ما انسان‌ها آفریده شده است و در استخدام ما هست پس ما باید از تمام مواهب دنیایی استفاده کنیم. اصلا چرا راه دوری برویم، ما الگوهای بزرگی دراین رابطه داریم که باید آنها را سرمشق خود در زندگی قرار دهیم تا سعادت واقعی نصیب‌مان گردد. انسان‌هایی که علاوه بر اینکه الگوی خوبی برای ترقی ما در راه یک زندگی الهی هستند درعین حال آنها خود بهترین بهره‌ها را از نعمت‌های دنیایی مثل خواب و خوراک و آشامیدنی و تفریح و ازدواج و دیگر لذات دنیایی برده‌اند که در شماره آینده بیشتر درباره این موضوع توضیح می‌دهیم.

قسمت بیست‌ویکم - دوستان دانش‌پژوه من، هفته گذشته گفتیم که نباید خیال کنیم که با ترک لذت‌های دنیایی و قطع ارتباط با مردم و خانواده می‌توانیم به حقایق ماوراالطبیعه دست یابیم. اصلا چنین چیزی نیست. گفتیم که ما باید انسان‌هایی که مومن حقیقی بودند و زندگی‌شان سرشار از انسانیت و ایمان به خدا بود را الگوی خویش قرار دهیم تا به سعادت ابدی دست یابیم. پیامبران الگوهای کاملی برای ما برای درس گرفتن و تعلیم علوم الهی هستند. اگر درباره زندگی پیامبران مطالعه کرده باشید می‌بینید که آنها پرکارترین انسان‌های روی زمین در زمان خویش بوده‌اند. آنها علاوه بر رتق‌وفتق زندگی خصوصی‌شان و استفاده از نعمت‌های دنیایی و بهره‌مندی از لذت‌های حلال خداوند، در امور اجتماعی و سیاسی هم بسیار حساس و مسوولیت‌پذیر بودند. پیامبرانی چون ابراهیم(ع)، عیسی(ع)، موسی(ع)، نوح(ع)، یوسف(ع)، و خیلی از پیامبران الهی دیگر تا برسد به پیامبر عظیم‌الشان اسلام حضرت محمد مصطفی(صلی‌الله‌علیه و آله و سلم) با برخورداری از علم الهی و صبر و تلاش و مجاهدت، با طاغوت‌های زمانه‌شان مبارزه کردند و نه تنها ملت خویش، بلکه ملت‌های قرن‌های بعدی را هم با تعالیم الهی و رهنمودهای حکیمانه به راه راست و یک زندگی سعادتمندانه هدایت فرمودند. هیچ‌کدام از پیامبران الهی مساله خودسازی و شناخت حقایق معنوی را جدا از فعالیت‌های اجتماعی نمی‌دانستند و از داخل جامعه و مردم به مقامات بالای انسانی و الهی دست یافتند. ما و شما هم اگر بخواهیم چشم و گوش و دل‌مان به حقایق علم الهی و نور معنویت روشن شود حتما باید از مسیر جامعه و ازمیان مردم به این کار مهم دست یابیم. ما همچنین باید دانسته‌های خویش را درمورد تمامی علوم و مخصوصا علوم ماوراالطبیعه به مردمی که از این تعلیمات بی‌خبرند، انتقال دهیم. پیامبر اسلام (ص) فرموده است: «زکوه علم به نشر آن است.» یعنی اینکه ما اگر بخواهیم پله‌های پیشرفت و سعادت را طی کنیم حتما می‌بایست آن چیزی را که بر اثر تعلیمات خودسازی و شناخت حقایق عالم انشاالله در این سلسله تعلیمات یاد می‌گیریم را به بقیه نیز آموزش دهیم. اما حالا که بحث ما به موضوع ریاضت و سختی کشیدن در راه خودسازی کشید، بهتر است بدانیم که بهترین ریاضت چیست. خب دراین باره خود پیامبر اسلام(ص) به ما گفته که «بهترین ریاضت تحصیل علم است». انشاءالله در مقاله آینده به این موضوع می‌پردازیم.   

قسمت بیست‌ودوم - عزیزان من هفته قبل گفتیم که پیامبر اکرم(ص) فرموده است که بهترین ریاضت تحصیل علم است. خوب فکر کنید که این جمله چقدر زیبا و حکیمانه است. من و شما اگر بخواهیم یک انسان واقعی و مومنی باشیم باید حتما به سلاح علم و دانش مسلح شویم. این ضرب‌المثل را حتما شنیده‌اید که «کبوتر با کبوتر، باز با باز» این ضرب‌المثل به ما می‌گوید که هر کس با هم‌جنس و هم‌شأن خود لیاقت هم‌نشینی و دوستی پیدا می‌کند. ما هرچه در راه تحصیل علم و دانش و معنویت پیشرفت و ترقی کنیم به همان میزان هم به انسان‌های دانشمند و مومن و درنهایت به خداوند که منشاء و مبداء علم و آگاهی و زیبایی است نزدیک‌تر می‌شویم. اما اگر هیچ تلاشی در راه کسب علم و دانش نکنیم و انسان بی‌سوادی باقی بمانیم هم در دنیا و هم در آخرت کسانی جذب ما می‌شوند و با ما ارتباط برقرار می‌‌کنند که از کمترین دانش وعلم برخوردارند. شما می‌بایست قبل از اینکه بخواهید و سعی نمایید که از وجود و کمک‌ نیروهای نامریی و ماوراالطبیعه بهره‌مند شوید، سطح علم و دانش و آگاهی‌تان را در همین زندگی دنیایی بالا ببرید، درغیر اینصورت اگر به فرض هم موفق شوید با تمریناتی که به شما  می‌دهیم  قدرت‌ مدیومی خود را افزایش دهید، اسیر یک سری امواج منفی و مزاحم پیرامون‌تان خواهید شد و خدایی ناکرده به بیراهه کشیده خواهید شد و دچار مشکلات روحی روانی می‌شوید. عزیزان نوجوان نباید زیاد خیالاتی شوید و فکر کنید که با انجام یک سری تمرینات تمرکز ذهن و دستیابی به آرامش روحی و روانی به تمامی علوم عالم دسترسی پیدا کرده‌اید. همانطور که قبلا گفتیم غرور آفت روح است. ما باید بتوانیم مانند بزرگان علم و ادب و هنر و فلسفه و عرفان مثل حافظ و مولوی و سعدی و فردوسی و رازی و ابن‌سینا و بقیه دانشمندان اسلامی منشا آثار خیر برای تربیت نسل‌های آینده باشیم. انسان‌های بسیاری بودند که با خودسازی و پیروی از تعلیمات انبیا و اولیای الهی به درجات بالای انسانیت و معنویت رسیدند. که در شماره آینده به چند نمونه از آنان اشاره خواهیم کرد.

قسمت بیست‌وسوم - در بخش قبل گفتیم که ما باید سعی کنیم در کنار تمرینات تمرکز ذهن و کنترل روح در خواب و بیداری، سطح علم و آگاهی‌مان را بالا ببریم. شما عزیزان نوجوان که در سن تحصیل و مدرسه رفتن هستید، وظیفه و تکلیف‌تان فقط و فقط تحصیل علم و دانش است تا انشاالله در آینده انسان‌های مفیدی به حال جامعه‌تان باشید. یکی از ویژگی‌های انسان‌هایی که چشمان‌شان به نور حقیقت باز شد این بود که لحظه‌ای از فراگیری علم و دانش غافل نماندند و در کنار تحصیل علم به خودسازی و تصفیه باطن خود پرداختند. حالا می‌خواهیم برای آنکه مقاله‌مان قدری جذاب وشیرین شود قسمت‌هایی کوتاه از زندگی بعضی از اولیاالله را برایتان تعریف کنیم، زیرا اینها بعد از پیامبران بهترین الگوهای ما در راه خودسازی و رسیدن به سعادت ابدی هستند. اول از هر چیز معنی اولیاالله را بگوییم که یعنی چه؟ اولیا جمع «ولی» است. ولی‌الله یا اولیا‌الله،  به کسانی می‌گویند که دوست خداوند هستند و اینکه خداوند را در هر حالی به‌عنوان سرپرست خویش و مراقب خویش درنظر می‌گیرند. خداوند در کتاب آسمانی قرآن در جاهایی از این انسان‌های پاک یاد کرده است. دوستان عزیز، ما دو جور ولی‌الله داریم؛ اول آنها که درمیان مردم مشهور و آشکار هستند، یعنی مردم آنها را به اسم می‌شناسند و آنها انسان‌های مومن و عالم و معروفی هستند. دسته‌ای دیگر «اولیاالله پنهان یا مستور» هستند که درمیان مردم زندگی می‌کنند ولی مردم آنها را نمی‌شناسند و به اصطلاح معروف و مشهور نیستند. اولیاالله پنهان یا مستور، در هر شغلی و مقامی که باشند منشا خیر و برکت برای خود، خانواده و جامعه‌شان هستند، با پاکی و طهارت زندگی می‌کنند. مثل بقیه مردم کار می‌کنند و مثل بقیه مردم لباس می‌پوشند و هیچ فرقی با مردم زمان خود ندارند. آنها اگرچه شناخته شده نیستند اما در نزد خداوند متعال بسیار مقام و منزلت دارند. حتی برخی از آنها به درجات بالای عرفان هم رسیده‌اند و نفس‌شان شفابخش است و دعایشان را خداوند استجابت می‌کند. یکی از همین اولیاالله مرحوم حاج میرزااحمد عابد نهاوندی معروف به «حاج مرشدچلویی» است که در شماره آینده اگر خداوند توفیق دهد، درباره این انسان وارسته و عارف ممتاز بیشتر خواهیم نوشت.

قسمت بیست‌وچهارم - دوستان خوبم ادامه بحث هفته گذشته را درباره اولیاالله پی می‌گیریم. این هفته قرار است درباره یکی از انسان‌های به معنای واقعی مومن و پاک به شما اطلاعاتی بدهیم. این شخص میرزا احمد عابدنهاوندی معروف به (مرشد چلویی) است. این مرد باایمان در بازار تهران یک مغازه چلوکبابی داشت. به همین خاطر معروف به مرشد چلویی است. او به خاطر قلب پاک و صافش صاحب کرامات و ویژگی‌های بسیار ممتازی بود. وی بخشی از مغازه چلوکبابی خود را به بینوایان اختصاص داده بود و به آنها غذای مجانی می‌داد. به دهان بچه‌های کارگری که برای تهیه غذا برای صاحب‌کارشان به مغازه او می‌آمدند با دست خودش غذا می‌گذاشت. به نیازمندان پول قرض می‌داد و برای پخت غذا از بهترین مواد اولیه مثل برنج اعلا و گوشت تازه استفاده می‌کرد. مرشد چلویی موقع ریختن هر غذایی به ظرف مشتریانش، ذکر خدا را می‌گفت و به آنها سفارش می‌کرد که نماز اول وقت را فراموش نکنند. شبی او در عالم رویا خواب می‌بیند که پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) به مغازه‌اش آمده‌اند. حضرت علی(ع) تابلوی روی میز مرشد چلویی را که روی آن نوشته شده بود: «به هر نیازمندی به اندازه توانش قرض می‌دهد» را به پیامبر(ص) نشان می‌دهد و پیامبر(ص) هم با لبخند، اظهار رضایت می‌فرمایند. این مرد بزرگ طبع شاعری هم داشت و تخلص(1) وی (ساعی) بود. مرشد چلویی  به دوستانش گفته بود که مردم نمی‌دانند که من سلمان زمان هستم. مرشد چلویی در پاره‌ای از مواقع به لطف خداوند پیشگویی‌هایی نیز می‌کرد. این عارف نامی در سال 1357 وفات نمود و مزار پاک وی در جنب ابن‌بابویه تهران داخل مسجد ماشاءالله قرار دارد. بالای سنگ قبر آن مرحوم از اشعار خودش این بیت نوشته شده است. همچو «ساعی» از دو عالم درگذر تا شوی از آفرینش باخبر خب دوستان خوب من، حتما اگر وقت کردید همراه با بزرگترهایتان به مزار این انسان وارسته سری بزنید. همانطورکه در قسمت‌های گذشته گفتیم اگر دل ما مثل دل مردانی همچون مرشد چلویی پاک و همچون آینه صاف باشد، نور خدا پس از تابیدن به آن، به سوی جامعه منعکس می‌شود و بخشی از علوم ماوراالطبیعه در آن نقش می‌بندد. راستی ما چقدر باید سعی و تلاش کنیم که مثل مرشد چلویی دوست و یاور خدا شویم؟ 1- تخلص: شاعران معمولا برای خود اسمی انتخاب می‌کنند و آن را در آخرین بیت اشعارشان به‌کار می‌برند.   

قسمت بیست‌وپنجم - عزیزان و دوستان نوجوان از بحث‌ هفته‌های گذشته نتیجه می‌گیریم که دو بال علم و ایمان، می‌تواند انسان را به سعادت ابدی برساند. هرکدام از آنها بدون دیگری انسان را به سرمنزل مقصود که رسیدن به نور معرفت الهی است، نمی‌رساند. حالا اینجا یک سوال شاید برای شما پیش آمده باشد که خب مرشد چلویی که زندگی‌اش را هفته گذشته خواندیم و گفتیم که او یکی از اولیاالله زمان بود، یک کاسب ساده‌ای بیش نبود و مدرسه و دانشگاه هم نرفته بود و فقط بخاطر قلب پاک و ایمان قوی‌اش جزء اولیاءالله بود. در جواب باید گفت که منظور ما از علم و دانش، آن علمی نیست که حتما باید در مدرسه و دانشگاه به دست آورده شود و برای آن مدرکی هم به ما داده باشند. اگرچه برای ما انسان‌های معمولی  برای تحصیل علم راهی جز گذراندن دوره‌‌های کلاسیک در مدرسه و دانشگاه نیست، اما اگر انسان تا درجات بالای ایمان و تقوا پیش برود و به خداوند و ارواح متعالی نزدیک و مرتبط شود، بدون دخالت هیچ انسانی و مستقیما ازطریق ماموران الهی، به سواد و علم ذاتی که به آن «علم لدنی» می‌گویند دست خواهد یافت. اما اگر انسانی از خدا دور شد و اسیر هوای نفس و حیله‌های شیطان گردید، اگر صدها مدرک دانشگاهی‌ هم داشته باشد، هیچ فایده‌ای برای او و جامعه نخواهد داشت و او از علم و دانش خود هیچ استفاده‌ای نمی‌تواند ببرد. انگیزه و نیت انسان از تحصیل علم و دانش اگر همراه با مجاهدت در راه خودسازی و شناخت حقایق الهی باشد، بهترین چراغ راه هدایت انسان‌هاست، هفته آینده به زندگی یکی دیگر از اولیاالله  به نام «مرحوم کربلایی کاظم ساروقی»(1) که به خاطر اجرای فرامین الهی و انجام کارهای نیک و خالصانه و پرهیز از مال حرام در سنین جوانی، بدون آنکه سواد داشته باشد، به واسطه معجزه‌ای الهی حافظ کل قرآن کریم شد، خواهیم پرداخت. پاورقی:  1- ساروق شهری در استان مرکزی است. این شهر در 50کیلومتری شمال اراک در دشت فراهان واقع است و فرش‌های آن شهرت زیادی دارد.

قسمت بیست‌وششم - دوستان نوجوان من، قرار است این هفته حکایتی جالب از زندگی یکی از اولیاالله به نام کربلایی محمد کاظم ساروقی را برای شما تعریف کنیم. گفتیم که این انسان صالح به خاطر اجرای فرامین الهی و انجام کارهای نیک و پرهیز از مال حرام بدون آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، به واسطه یک معجزه الهی حافظ کل قرآن کریم شد. ماجرایش هم این است که وی یکسال در ماه مبارک رمضان وقتی از کار و تلاش روزانه کشاورزی به خانه بازمی‌گشت ناگاه دو سید جوان و خوش‌سیما را می‌بیند. آن دو سید غریبه از او می‌خواهند تا با آنها به زیارت امامزادگان 72تن (1) برود. به هنگام زیارت، محمدکاظم ساکت کناری می‌ایستد و آن دو جوان شروع به خواندن زیارتنامه و دعا می‌شوند، درحالی‌که محمدکاظم چیزی از آن دعاها نمی‌فهمید. یکی از آن دو سید به محمدکاظم رو می‌کند و به او می‌گوید هرچه من می‌گویم و می‌خوانم تو هم تکرار کن. آنگاه آن جوان شروع به خواندن دعا می‌کند و محمدکاظم ساروقی هم آن را تکرار می‌کند. پس از پایان دعا، مرحوم ساروقی سرش را برمی‌گرداند اما آن دو سید جوان را دیگر نمی‌بیند درحالی‌که در وجودش گرما و نوری را مشاهده می‌کند و متوجه می‌شود که کلمات زیادی را بلد است و ناخودآگاه آنها را زمزمه می‌کند و خود را حافظ قرآن می‌یابد. وقتی که این ماجرا دهان به دهان در محل زندگی محمدکاظم پخش شد و همه مردم به توانایی‌های وی در حفظ قرآن کریم آگاه شدند او را به سایر شهرهای ایران و حتی به کاظمین و کربلا ونجف و حجاز نزد علمای بزرگ اسلام بردند و همه آنها این معجزه الهی را تایید کردند. کربلایی کاظم در هفتم محرم سال 1377 هجری قمری در قم وفات یافت و مزار پاکش در قبرستان نو، قبرستان مرحوم آیت‌الله عبدالکریم حایری، می‌باشد. بله دوستان نوجوان، از این افراد زیاد هستند، کافی است بیشتر به دور و اطرافتان توجه داشته باشید و ببینید که چه کسانی در عمل و گفتار و کردار، فرامین الهی را خوب اجرا می‌کنند. نزدیکی و دوستی با انسان‌های مومن و استفاده از محضر آنان یکی از تمرینات شما برای درک و فهم اسرار ماوراالطبیعه است، این انسان‌ها الگوهای خوبی برای ما هستند تا به زندگی سعادت‌مندانه‌ای دست یابیم. مگر افرادی مثل مرشد چلویی و محمدکاظم ساروقی انسان‌هایی مانند ما و شما نبودند، پس ما هم می‌توانیم با درس گرفتن از راه و روش آنها در زندگی دنیایی‌، یکی از اولیاالله شویم . انشاالله همه شما در آینده دوست و ولی خداوند شوید و زندگی شما سرمشق دیگر انسان‌های آزاده و مومن جهان باشد. دوستان نوجوانم می‌دانم که شما این توانایی را دارید پس اجازه می‌خواهم از راهی دور دست و بازوی شما را ببوسم و از شما برای خودم دعای خیر را طلب کنم. پاورقی: 1- این امام‌زادگان از نوادگان امام سجاد(ع)، امام محمدباقر(ع) و امام موسی‌کاظم(ع) هستند. آنها به صورت دسته‌جمعی از کربلا به مقصد طوس(خراسان) جهت زیارت علی‌بن‌ موسی‌الرضا(ع) عازم بودند که توسط مزدوران مامون خلیفه عباسی در این مکان به‌شهادت رسیدند.   

قسمت بیست‌وهفتم - دوستان نوجوان بهتر است به بحث اصلی‌مان که تمرینات تقویت ذهن و افزایش قدرت‌های مدیومی است، بازگردیم. ابتدا مرور می‌کنیم به فهرست تمرینات گذشته‌مان. گفتیم که شما باید تکالیف و وظایفی را که خداوند برای مومنان تعیین کرده را به خوبی و به‌طور کامل انجام دهید و در کنار آن، فرد مفیدی برای خانواده، جمع دوستان و جامعه خود باشید. پس از آن تمرینات آرامش ذهن و کنترل روح را داشتیم، سپس کلمه کلیدی برای خود بسازید که درمواقعی که دچار ناراحتی یا نیاز به آرامش داشتید آن را تکرار کنید و  بالاخره اینکه  با شناسایی انسان‌های خداپرست و مومن (اولیاالله)، از محضر آنها در مراحل گوناگون خودشناسی و خداشناسی کمک و راهنمایی بخواهید. گفتیم که دوستی و راهنمایی خواستن از اولیاالله می‌تواند ما را به راه راست هدایت کند و باز گفتیم که اولیاالله در هر دوره‌ای و در هر جامعه‌ای زندگی می‌کنند، زیرا خداوند خود فرموده که در هیچ دوره‌ای از روزگار، زمین خالی از اولیاالله نیست. مبادا به خاطر درگیری با زندگی دنیایی و گرفتاری‌های مادی از مصاحبت و دوستی با آنان خود را محروم ‌سازید. متاسفانه اکثر مردم بیشتر به طرف آدمهای پولدار و دارای مقام و موقعیت‌های شغلی جذب می‌شوند و به قول معروف عقلشان به چشم‌شان است. مثلا اگر یک نفر لباس‌های فاخر و شیک بپوشد و یا اتومبیل لوکس و موقعیت شغلی مناسبی داشته باشد در نظر مردم او انسان موفقی است و او را الگوی خویش در زندگی قرار می‌دهند و برایشان مهم نیست که این مال و مقام و موقعیت خوبی که آن شخص دارد از چه راهی به دست آمده باشد و برعکس انسان‌هایی که سر و وضعی ساده و موقعیت اجتماعی کم‌اهمیت‌تری دارند در نظر عده‌ای متاسفانه نادیده گرفته می‌شوند. دوستان عزیزم، همانطور که می‌دانید اکثر مردم از طبقه متوسط جامعه هستند حتی خود شما هم ممکن است از خانواده‌ای متوسط و ضعیف باشید پس یعنی شما از آدم‌های پولدار ارزش کمتری دارید. نه هرگز اینطور نیست. اتفاقا اولیاالله کسانی هستند که سر و وضعشان مثل اکثر مردم جامعه است و اگر آنها در جایی وارد شوند و میان مردم بنشینند، هیچ تفاوت و امتیازی ازلحاظ لباس، قیافه و حرکات تفاخرآمیز ندارند. ما باید وسعت دید خود را بالاتر ببریم. در نزد خداوند آن کس که تقوایش بیشتر است انسان ممتاز و موفق‌تری است. ما باید کاری کنیم که در میان اهل آسمانها محبوب و مشهور باشیم نه در میان مردمی که عین خود ما محتاج و نیازمندند. همه مردم روزی به دنیا آمده‌اند و روزی هم با دست خالی از دنیا می‌روند. هرچه متعلق به دنیاست یعنی ثروت و خانه و فرزند و همسر و شغل و دوست و فامیل را بالاخره از دست خواهیم داد و همه ما به تنهایی با کوله‌باری از اعمال خوب و خدایی‌نکرده بد، در محضر پروردگار حاضر خواهیم شد. در شماره بعد بیشتر به این موضوع می‌پردازیم.

قسمت بیست وهشتم - نوجوانان عزیزم هفته قبل نوشتیم که ارزش‌ انسان به مقام وعلم و ثروت و فرزند و همسر و شغل نیست بلکه ارزش واقعی یک انسان به درجه ایمان و تقوای اوست. هرچه انسان دارای ثروت و امکانات مادی بیشتری باشد، به همان میزان هم ذهنش آشفته‌تر می‌گردد. البته نمی‌گویم که اینها چیزهای بدی هستند، اما به شرطی که وسیله‌ای شوند برای تقویت ایمان به خدا. تمام امکانات رفاهی در دنیا باید در راه رشد معنویت و تقوا صرف شود تا در آخرت به درد انسان بخورد. همانطور که می‌دانید تمام جنگ‌ها و کشمکش‌ها و دعواهایی که در دنیا هست همه بخاطر به دست آوردن مال و منال دنیایی و یا تحمیل کردن نظر یک فرد یا یک گروه و حزب بر دیگران است. خیلی جالب است که عمر انسان بسیار بسیار کوتاه است وگرنه معلوم نبود که انسان‌های بی‌ایمان و دنیاطلب بر سر بقیه مردم چه بلاهایی که نمی‌آوردند.  از میان آدم‌هایی که فریب ثروت و مقام‌شان را خوردند می‌توان به دیکتاتورهایی اشاره کرد که با سوءاستفاده از امکانات فراوانی که زیر دستشان بود جنایت‌های بی‌شماری را مرتکب شدند و برعکس آنها انسان‌های مومن و پاکدامنی هم بودند که با ثروت و امکانات زیادی که در دست داشتند، تمام همت‌شان را صرف کمک به گسترش دین خدا و مردم کردند. مثلا حضرت خدیجه بانوی بسیار ثروتمندی بود اما همین شخص با استفاده صحیح از ثروتش پیامبر اسلام را یاری کرد و نقش مهمی در پیروزی و گسترش دین اسلام در عالم داشت. حضرت خدیجه به هنگام مرگ دیگر آن بانوی ثروتمند نبود زیرا همه ثروتش را در این راه خرج کرده بود، اما درعوض صاحب گنج بیکران معنوی شد و بهشت رضوان را برای همیشه منزلگاه خویش کرد. همانطورکه گفتیم دیکتاتورهای بی‌ایمانی هم بودند که با سوءاستفاده از قدرت، حرص و طمع‌شان برای زراندوزی هرلحظه بیشتر می‌شد تا جایی‌که دیگر هیچکس را بجز خود نمی‌دیدند و فکر می‌کردند که خدای روی زمین هستند و همه مردم نوکر و اجیرشده آنهایند. مردمان دنیاپرست و ستمگر، اگرچه شاید تا مدتی زندگی پرزرق وبرقی در دنیا داشته باشند اما ازآنجاکه وعده مرگ برای هر انسانی حتمی است، این دسته از آدم‌ها مرگ بسیار بدی خواهند داشت که در شماره آینده بیشتر توضیح خواهیم داد.

قسمت بیست‌ونهم - دوستان عزیز من، هفته گذشته گفتیم که مال ومنال دنیایی اگر در راه خیر و خوبی صرف  شود وسیله‌ای می‌شوند برای نزدیکی به خدا، ولی اگر خدایی ناکرده در راه باطل مصرف شوند و ما را دچار غرور و تکبر کند، باعث دور شدن ما از رحمت الهی می‌شود. خداوند در سوره شعرا آیه 88 می‌فرماید: «روزی که مال و فرزندان، به کسی سود نرساند، مگر آن کسی که با دلی پاک و خالی از غبار (کفر و عصیان) به درگاه ما آید.» عزیزان من انشاءالله که همه ما جزو آن دسته از آدمهایی باشیم که با دلی پاک به دیدار خدا برویم. حالا که به بحث مرگ رسیدیم بهتر است بیشتر به این موضوع بپردازیم. مگر نه این است که همه ما بالاخره یک روزی باید این مرحله از تکامل را تجربه کنیم. پس خوب توجه کنید. انشاالله که همگی شما تا دویست سال عمر عزتمندانه‌ای داشته باشید، اما عمر دراز هم باید توام با بندگی و اطاعت از خداوند باشد تا در محضر الهی سربلند و سرافراز باشیم. مرگ یعنی تکامل و ترقی از یک کلاس به کلاس بالاتر. همه ما با مرگ زندگی بهتری را تجربه خواهیم کرد. هیچکس از مردن دچار نقص و کمبود نشده است، بلکه به دنیایی لطیف‌تر و نورانی‌تر گام خواهد گذاشت. امام علی(ع) می‌فرمایند: «اگر می‌دانستید که پشت پرده‌های طبیعت (دنیای پس از مرگ) چه دنیای شکوهمند و نورانی وجود دارد، آرزویی جز آرزوی مرگ نمی‌کردید». بله عزیزان من ما چون خبر از عالم بالا نداریم، و چون دلبستگی به دنیای مادی و آدم‌هایی که پیرامون ما هستند داریم، از مرگ که نوعی جدایی از دنیا و اطرافیانمان هست، می‌ترسیم. اصلا هیچ می‌دانید که ترس ریشه‌اش جهل و نادانی است. مثالی می‌زنیم. اکثر مردم از بیماری سرطان می‌ترسند. زیرا هنوز درمانی برای آن یافت نشده است. درحقیقت مردم نسبت به درمان این بیماری بی‌اطلاع و نادان هستند، پس از آن می‌ترسند ولی از سرماخوردگی نمی‌ترسند چون درمانش را یافته‌اند و یا اینکه انسان ذاتا از تاریکی می‌ترسد، زیرا نمی‌داند در تاریکی که بر سر راهش هست، چه چیزهایی پنهان است. حالا اگر یک چراغ در دل تاریکی روشن شود و فردی که در تاریکی است محیط پیرامونش را ببیند دیگر نمی‌ترسد. مرگ هم به همین خاطر برای بعضی‌ها وحشتناک است زیرا نمی‌دانند قرار است چه سرنوشتی بعد از مرگ سراغشان بیاید. در شماره آینده به طور مفصل درباره این اتفاق مبارک و الهی بیشتر خواهیم گفت و خواهیم گفت که سرنوشت ما پس از مرگ چه خواهد بود.

قسمت سی‌ام - دوستان خوب و مومن من، این هفته هم بحث مرگ را دنبال می‌کنیم. گفتیم که ترس از مرگ بخاطر جهل و نادانی بعضی از ما نسبت به دنیای پر رمزوراز آن است. اما این را به شما بگویم هرکس که از مرگ بترسد انسان موحدی نیست. یک انسان موحد و خداپرست هرگز نباید از مرگ هراس داشته باشد. این دنیاپرستان و کافران هستند که از مرگ می‌ترسند زیرا دنیا را محل خوشگذرانی و لهوولعب می‌دانند و بخاطر گناهانی که در عمر داشته‌اند، امیدی به زندگی سعادتمندانه در آخرت ندارند و یا آدمهایی هم هستند که گناهکار هم نبوده‌اند اما چون اعتقادی به زندگی پس از مرگ ندارند و مرگ را  مساوی با نیستی و فنا می‌دانند، فکر می‌کنند به محضی که مردند دست‌شان از دنیا و خانواده و خوشی‌ها کوتاه خواهد شد، بنابراین این دسته از انسان‌ها هم با یاد مرگ دچار غم و غصه می‌شوند. اما یک مومن واقعی زندگی حقیقی و راستین خود را در آخرت می‌بیند و با استفاده صحیح از تمام وسایل و امکانات دنیایی اعم از ثروت و زن و بچه و دوست و مقام، از قبل خود را برای سفر آخرت آماده کرده است. چنین انسان‌هایی هرچه به لحظه مرگشان نزدیک می‌شوند خوشحال‌تر شده و آرزویی جز دیدار پروردگارشان را ندارند. هیچ عاملی جلوی وقوع مرگ را نمی‌تواند بگیرد. اگر تمام قدرت‌های عالم با علم‌شان و ثروتشان و دوستانشان و تمام امکاناتشان بسیج شوند که برای لحظه‌ای مرگ کسی را به تاخیر اندازند، موفق نخواهند شد. خداوند متعال در سوره نسا آیه 78 می‌فرماید: «هرجا که باشید، مرگ شما را درمی‌یابد اگرچه در کاخ‌های استوار پناه گرفته باشید.» می‌بینید دوستان عزیزم این وعده حتمی و شدنی است، پس چه بهتر که هر انسان مومنی از قبل خود را آماده این سفر روحانی بکند. راستی هرکدام از ما اگر روزی قرار باشد محل زندگی‌مان را به شهر یا کشوری دیگر انتقال دهیم چه کارهایی می‌کنیم. مثالی می‌زنیم: مثلا شما کارمند یا کارگر یک اداره هستید و  چون انسان وظیفه‌شناس و منظمی بودید، رئیس اداره تصمیم می‌گیرد، شما را تشویق کند و به همین خاطر شما را به یک شهر یا کشور پیشرفته‌تری منتقل کند تا هم مزد زحماتت را بگیری و هم اینکه زندگی بهتری داشته باشی. طبیعی است که شما خیلی خوشحال می‌شوید و به محض اطلاع از این انتقالی دست به کار می‌شوید. اینجا موقتا بحث را قطع می‌کنم و به شما تا هفته آینده فرصت می‌دهم که خوب فکر کنید که اگر شما جای این شخص بودید، برای سفر به آن سرزمین پیشرفته‌ و زندگی در آنجا چه مقدماتی را فراهم می‌کردید؟

قسمت سی‌ویکم - عزیزان من هفته گذشته گفتیم که خود را جای آن کارمند یا کارگری بگذارید که به خاطر وظیفه‌شناسی از سوی رئیس‌اش تشویق شده و قرار است برای بقیه مدت عمر و زندگی به شهر یا کشوری پیشرفته‌تر و آبادتر با کلیه امکانات زندگی منتقل شود. خب شما به محض شنیدن این خبر چه می‌کردید. من احتمال می‌دهم که اول از همه ذوق می‌کردید، سپس می‌رفتید خانه‌تان را می‌فروختید و تمام اثاثیه‌تان را هم می‌فروختید و یا آنها را میان فامیل و دوست و آشنا و همسایه تقسیم می‌کردید. آنگاه درمورد آن شهر یا کشور تحقیق می‌کردید تا آداب و رسوم و زبان و فرهنگ مردم آن دیار را یاد بگیرید تا وقتی که به آنجا رفتید غریبی نکنید و بعد از همه این کارها لحظه‌شماری می‌کردید که چه موقعی رئیس شما دستور سفر را برای شما صادر کند. ماجرای مرگ برای مومنین هم همینگونه است. خداوند به مومنان وعده بهشت را داده است و فرموده که بهترین وسایل و امکانات زندگی در آنجا فراهم است. مومنین راستین مانند آن کارمند وظیفه‌شناس تا می‌توانند بارشان را سبک می‌کنند و با اعمال نیک و دعا و مناجات، فرهنگ جهانهای لطیف روحی و بهشت را برای خود یادآوری می‌کنند. آنها به محض فرمان سفر ازسوی خداوند با آسودگی و خوشحالی بار سفر را می‌بندند و به‌سوی جهانی عالی‌تر، پیشرفته‌تر و پرنعمت‌تر رهسپار می‌شوند. خب حالا که بحث به اینجا کشیده شد، بهتر است قبل از ورود به بحث «سفر به سرزمین‌های روحی»، به مرحله قبل از آن یعنی لحظه وقوع مرگ بپردازیم و بعد به ادامه بحث بپردازیم. گفتیم که مرگ یکی از مراحل تکامل روح است. روح هر انسانی برای طی کردن یک دوره تکاملی به این جهان مادی فرستاده می‌شود. روح به فرمان خداوند در کالبد و جسم انسانی در شکم مادر وارد می‌شود. به محض دمیده شدن روح به جنین، زندگی دنیایی انسان آغاز می‌شود. درواقع این روحی که به جنین در شکم مادر دمیده می‌شود، ذره‌ای از روح خداوند است با تمام خصوصیات و صفات الهی. مثل قطره‌های باران که به شکل ابر از دریا به هوا می‌رود. هر قطره باران را اگر در آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار دهیم همه عناصری که در آب دریا هست در آن قطره هم هست. مثالی دیگر می‌زنیم. شما اگر به  عطرفروشی بروید و قصد خرید یک شیشه عطر را داشته باشید، فروشنده یک قطره از آن‌را به مچ دست شما می‌زند و شما آن را بو می‌کنید، درواقع آن یک ذره یا قطره عطری که به دست یا قسمتی دیگر از بدنتان مالیده شده تمام ویژگی‌های آن شیشه عطر را دارا می‌باشد. پس روح ما هم، بخشی از روح الهی است یعنی تمامی صفات خداوند در ما هست که شامل همه علوم و زیبایی‌ها می‌شود. خداوند در آیه 31 از سوره بقره می‌فرماید: «و خدا همه (معانی) اسم‌ها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه کرد و فرمود اگر می‌توانید از اسامی اینها به من خبر دهید.» پس ای عزیزان، ما چون جزیی از روح الهی هستیم، همه علوم الهی در ضمیر ناخودآگاه ما ضبط است، ولی به خاطر اینکه اکثر ما درگیر زندگی مادی و دنیایی می‌شویم، این علوم ذاتی و الهی موقتا فراموشمان شده است که البته انسان‌های مومن با تقویت روحیه ایمان و تلاش برای خودشناسی و خداشناسی در همین زندگی دنیایی می‌توانند به این علوم ذاتی دسترسی پیدا کنند. این بحث را در شماره آینده دنبال می‌کنیم.

قسمت سی‌ودوم - دوستان نوجوانم، هفته پیش گفتیم که مرگ عین تولد است. یعنی ما وقتی می‌میریم یک تولد دیگری را تجربه می‌کنیم. دنیا برای انسان مانند شکم مادر است. اگر می‌شد از یک جنینی که در شکم مادرش هست، سوال کنیم که آیا دوست داری از این محیط خارج شوی و پا در دنیا بگذاری، آن جنین هرگز حاضر به این کار نمی‌شد. زیرا دنیای تاریک داخل شکم مادر را جایی بسیار مناسب برای خود می‌دانست. اگر مثلا می‌شد به جنین بگوییم که در دنیای بیرون از شکم مادر چه نعمت‌ها و زیبایی‌هایی هست، باز هم آن جنین ترجیح می‌داد که در شکم مادرش باقی بماند. زیرا باورش نمی‌شد که دنیایی عظیم‌تر و روشن‌تر از آن  محیطی که در آن هست، وجود دارد. این دنیا هم درمقابل جهان آخرت مثل محیط داخل شکم مادر تنگ و تاریک است. اما اکثر انسان‌ها این موضوع را نمی‌خواهند باور کنند تا وقتی که با وقوع مرگ، ارواح انسان‌ها به شکوه و عظمت دنیای ماورای طبیعت آگاه می‌شوند. حالا در این قسمت از مقاله مراحل قطع شدن ارتباط روح از جسم مادی را (لحظه مرگ)  برایتان شرح می‌دهیم. نوجوانان عزیزم انشاالله که دویست، سیصد سال عمر کنید. اما تجربه مرگ بالاخره روزی به سراغ تک‌تک ما خواهد آمد. مگر نه این است که هیچ دانش‌آموزی قرار نیست تا سال‌ها در همان کلاس اول باقی بماند. بالاخره همه شما انشاالله روزی باید به کلاس بالاتر بروید و تا آنجا پیش بروید که از دانشگاه فارغ‌التحصیل شوید. (ما همه از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم) پس روح ما نیز قرار نیست که تا ابد در همین کلاس اول دنیا باقی بماند. ما و شما با قبولی در کلاس دنیا می‌باید به کلاس‌های بالاتر که در جهانی لطیف‌تر و نورانی‌تر است پای بگذاریم. انشاالله. خب به بحث‌ اصلی‌مان برگردیم که وقوع مرگ و سفر به عوالم روحی است. همانطورکه می‌دانید همه انسان‌ها به یک شکل از دنیا نمی‌روند. بنابه مصلحت الهی هر انسانی به نوعی این سفر را آغاز خواهد کرد. آن دیگر دست خداوند است و از اراده و اختیار ما خارج است. ما دو نوع مرگ داریم: 1- مرگ‌های ناگهانی 2- مرگ طبیعی. که انشاالله در شماره آینده به این موضوع می‌پردازیم. پ

قسمت سی‌وسوم - دوستان عزیز نوجوان سلام، هفته گذشته گفتیم که ما دو نوع مرگ داریم: 1- مرگ‌های ناگهانی 2- مرگ طبیعی و باز گفتیم که موعد سفر به محضر پروردگار یا زمان مرگ، فقط و فقط بدست خداست و هرچه که اراده پروردگار باشد، همان کار انجام خواهد شد. همه انسان‌ها بالاخره روزی از این دنیای مادی و پر از رنج و زحمت به آن دنیای نورانی سفر خواهند کرد. هرکس به طریقی این سفر را شروع خواهد کرد. عده‌ای قبل از اینکه به سن پیری برسند، مرگ به سراغشان می‌آید، مثلا بر اثر حادثه‌ یا تصادف و یا بیماری و عده‌ای دیگر بر اثر پیری و ضعف قوای جسمانی بالاخره تاب مقاومت را از دست می‌دهند و از دنیا می‌روند. اینها اصلا مهم نیست مهم این است که ما هرلحظه مهیا و آماده این سفر باشیم و با کوله‌باری از اعمال و کردار نیک و با دست پر به محضر خداوند برویم. کوتاهی و بلندی عمر ما تعیین‌کننده جایگاه ما در جهان آخرت نیست بلکه عمل به وظیفه‌ و تکلیفی که خداوند در دنیا برعهده ما گذاشته است، مهم و تعیین‌کننده است. انسانها برای هدفی مشخص به دنیا آمده‌اند، خداوند هیچکس را بیهوده خلق نکرده است. در آیه 117 سوره مومنون آمده است: «آیا گمان کردید ما شما را بیهوده خلق کردیم و بسوی ما بازنمی‌گردید.» می‌بینید دوستان نوجوان من، تک‌تک ما برای انجام وظایفی به این دنیای خاکی فرستاده شده‌ایم. هر کس در هر کاری و جایی که هست باید آن وظیفه‌ای را که برعهده‌اش  هست را به نحو احسن انجام دهد تا مورد لطف و رحمت خداوند قرار گیرد. دوستان خوبم، نوع شغل و مقام و خانواده و محل زندگی اصلا مهم نیست، همه در هر شغلی و مقام و سنی که هستند می‌توانند یار و یاور پروردگار و جامعه باشند. یک پزشک، یک کارگر، یک خیاط، یک هنرپیشه، یک محصل، یک معلم، یک رئیس‌جمهور، یک دانشمند و همه همه اگر با این نیت که کارشان را برای رضای خدا و بهبودی وضع جامعه و همه انسان‌ها انجام دهند، جزو اولیاالله هستند و در سفر معنوی که همه در پیش داریم و به آن مرگ می‌‌گوییم سربلند خواهیم بود و انشاالله به بهشتی که خداوند در قرآن وعده داده است، خواهیم رفت. و اما لحظه مرگ یکی از شیرین‌ترین تجربه‌‌های بشر در زندگی‌اش هست. درست مثل انسانی که خیلی خوابش می‌آید، وقتی رختخواب پهن‌شده‌اش را در گوشه اتاق می‌بیند با سرعت به داخل آن رفته و به خواب شیرین فرو می‌رود. لحظه مرگ هم عین لحظه خواب است. روح خسته از عمری بیداری و زندانی بودن در قفس جسم به خواب شیرین مرگ می‌رود و شاهد رویاهای خوشی می‌شود که در شماره آینده بیشتر به این موضوع می‌پردازیم.  

قسمت سی‌وچهارم - دوستان از گل بهتر و مومنم، در شماره گذشته گفتیم که لحظه مرگ به شیرینی زمان خواب برای یک انسان خسته است. هرکس انسان را از مرگ بترساند فرد مومنی نیست. مرگ برای مومنین تجربه‌ای بسیار ارزشمند و رفتن به کلاسی بالاتر در مدرسه و دانشگاه الهی است. خداوند در سوره انعام آیه 61 می‌فرماید: «و اوست خدایی که قدرتش مافوق بندگان است و برای نگهبانی شما فرشتگان را می‌فرستد تا آنگاه که مرگ یکی از شما فرارسد رسول ما او را می‌میراند و در قبض روح شما کوتاهی نخواهد کرد.» می‌بینید خداوند بزرگ یعنی کسی که خالق ماست، می‌‌گوید رسولان و فرشتگان را در زمان مرگ به سوی ما می‌فرستد. یعنی چشم جان ما به نور ارواح متعالی و فرشتگان مرگ روشن خواهد شد. اصلا چرا باید خدایی که خالق ماست و ما را از پدر و مادرمان بیشتر دوست دارد، بخواهد ما را در لحظه مرگ بترساند. اگر ترسی هست، برای گهنکاران است.  زیرا بخاطر کارهای بدی که کرده‌اند از روبرو شدن با فرشتگان مرگ ترس و واهمه دارند. گفتیم که روح برای آنکه جسم را ترک نکند به نقاطی از بدن وصل شده است، در هنگام مرگ فرشتگان مرگ یکی یکی نقاط اتصال روح به جسم را قطع می‌کنند. اولین جایی که روح از آنجا خارج می‌شود پاهاست. به هنگام مرگ پاها سرد می‌شود. به ترتیب ارتباط روح از سایر نقاط بدن قطع می‌شود تا به آخرین نقطه اتصال به بدن یعنی چانه‌ها می‌‌رسد. روح که بطور کامل از جسم خارج شد، مرگ حتمی انسان رخ داده است. تازمانی که روح به طور کامل ارتباطش را از جسم مادی قطع نکرده باشد، مرگ رخ نداده است و امکان زنده شدن شخص وجود دارد. حتما زیاد شنیده‌اید که مرده‌ای در گورستان زنده شده است، درحالیکه دکترها مرگش را تایید کرده بودند، خب به دلیل آن است که هنوز تمامی نقاطی که روح به آنجاها وصل شده است، قطع نگردیده، به خاطر همین‌ هم بهتر است که شخصی را که تازه مرده است، چند ساعت  نگهدارند و بعد او را دفن کنند. شخصی که در حال جان دادن است، از نظر اشخاصی که دوروبرش هستند بیهوش است، اما او نه‌تنها بیهوش نیست بلکه چشم روحانی او باز شده است، نادیدنی‌های بسیاری را در حال مشاهده است. وی رسولان و فرشتگان مرگ را می‌بیند و حتی برخی از آشنایانش را که قبلا از دنیا رفته‌اند، را هم می‌بیند. آشنایان همراه فرشتگان مرگ می‌آیند و به شخصی که در حال جان دادن است، تبریک می‌گویند و به او دلداری می‌دهند تا از سفری که در پیش دارد، نگرانی نداشته باشد. فرشتگان مرگ که مامور این کار هستند بسیار مهربان هستند و کارشان را بدون هیچ‌گونه تاخیری انجام می‌دهند تا درنهایت شخصی که عمرش تمام شده است، به راحتی جان بدهد. دوستان نوجوانم این مراحلی که گفتیم برای انسان‌هایی است که عمرشان به امر الهی تمام شده و شامل افرادی که خدایی‌نکرده خودکشی می‌کنند نمی‌شود. خودکشی از گناهان کبیره است و خشم خداوند را به دنبال دارد که در شماره آینده  به این موضوع بیشتر می‌پردازیم.

قسمت سی‌وپنجم - عزیزان نوجوانم در شماره گذشته گفتیم که خودکشی جزو گناهان بسیار بزرگ است و خشم خداوند را به دنبال دارد. اگر خدایی نکرده کسی اقدام به خودکشی کند، ماموران الهی به طور کامل روح را از بدن او جدا نمی‌سازند، زیرا هنوز زمان مرگ شخص فرا نرسیده است درحالی‌که دیگران فکر می‌کنند که آن شخص مرده است او را دفن می‌کنند و تا زمانی که مرگ طبیعی آن شخص فرابرسد، روح به جسمی که در حال فاسد شدن است، وصل است. دراین حالت مثلا اگر قرار بوده که آن فرد 20 سال دیگر مرگ طبیعی‌اش فرابرسد، روح نمی‌تواند بدنش را تا 20سال ترک کند و در این مدت با جسم درحال پوسیده شدن خود همنشین خواهد بود. اینگونه اشخاص نه به‌طور کامل مرده‌اند و نه زنده‌اند. و روحشان در بلاتکلیفی عذاب‌آوری به سر می‌برد. خب می‌بینید که چقدر این حالت برای روح سخت خواهد بود. آنقدر روح فردی که خودکشی کرده در حالت عذاب خواهد بود تا زمان مرگ طبیعی وی از راه برسد. آنوقت فرشتگان مرگ به سراغش می‌آیند و ارتباط روح را به طور کامل از جسمش که دیگر پوسیده شده است قطع می‌کنند. خداوند در آیه 29 سوره مبارکه نساء می‌فرماید: «خودکشی نکنید. خداوند نسبت به شما مهربان است.» و امام جعفر صادق(ع) هم فرموده است: «اگر کسی به‌طور عمد خود را بکشد، همواره در آتش جهنم خواهد بود.» حالا چرا خودکشی اینقدر گناه است. یک مثالی می‌زنیم. مثلا شما در یک اداره‌ای می‌روید تا استخدام شوید. قبل از اینکه شروع به کار کنید، از شما امتحانی می‌گیرند و بعد از اینکه قبول شدید، برای شما کلاس می‌گذارند و کار را به شما یاد می‌دهند و شما به قول معروف متخصص می‌شوید. آنگاه از شما تعهد می‌گیرند که بخاطر آموزشی که دیده‌اید و حقوقی که برای شما تعیین کرده‌اند، باید تا مدت معینی مثلا 30 سال در آن اداره کار کنید. مدتی کار می‌کنید اما بخاطر تنبلی و اینکه طاقت سختی‌های کار را ندارید، ناگهان تصمیم می‌گیرید به زیر قول خودتان بزنید و دیگر سرکار نروید. حالا چه اتفاقی می‌افتد: اولا تمام آن زحماتی که برای شما بخاطر آموزش کشیده شده بر باد می‌رود. دوما حق کسانی که دوست داشتند در آن اداره کار کنند اما به خاطر حضور شما موفق به این کار نشده‌اند ضایع می‌شود. سوما کارهایی که شما باید انجام می‌دادید روی زمین می‌ماند و حالا کسی نیست تا آن کارها را انجام دهد و همه اینها باعث می‌شود رئیس‌تان از دست شما عصبانی بشود. ماجرای ما انسان‌‌ها هم همینگونه است. ما برای  انجام وظایفی به دنیا آمده‌ایم. ما بیهوده خلق نشده‌ایم، ما در جامعه مسوولیت‌های گوناگونی داریم که باید آنها را انجام بدهیم. اما بعضی از انسان‌های تنبل و بی‌وجدان به محضی که دچار گرفتاری و مشکل در زندگی می‌شوند برای آنکه از زیر بار مسوولیت شانه خالی کنند دست به خودکشی می‌زنند و جامعه را از حضور و خدمات خود محروم می‌سازند و به همین علت هم خداوند را از خود خشمگین می‌سازند. دوستان عزیز یکی از کارهای صواب در زندگی این است که اگر دیدیم کسی حرف از خودکشی می‌زند و یا قصد دارد این گناه بزرگ را انجام دهد، او را از این کار منع کنیم و خشم خدا را از این کار به او گوشزد کنیم. در شماره آینده انشاالله بحث مرگ را دنبال می‌کنیم.

قسمت سی‌وششم -دوستان خوبم در دو شماره گذشته درباره وقوع مرگ مطالبی را خواندید و باز هم گفتیم که خودکشی یکی از گناهان بزرگی است که خداوند را بسیار ناراحت و خشمگین می‌کند و روح افرادی که خودکشی‌ می‌کنند همواره در عذاب است. حالا ادامه بحث مرگ را پی‌ می‌گیریم. قبل از این گفتیم که با رخ دادن مرگ، انسان زندگی خویش را در دنیایی لطیف‌تر و نورانی‌تر ادامه می‌دهد و روح به ادامه مسیر تکاملی خویش می‌پردازد. دوستان نوجوانم یک سوال از شما دارم. شما خودتان را به چه اسمی صدا می‌زنید. منظورم اسم شناسنامه‌ای‌تان نیست. بلکه آن کلمه‌ای است که به خود می‌گویید. بله، درست حدس زدید شما از کلمه «من» استفاده می‌کنید. حالا یک مثالی می‌زنم. شما هیچ می‌دانید میلیاردها سلول‌ در بدن انسان و یا هر موجود زنده دیگری در هر لحظه می‌میرند و از بین می‌روند و به جای آن میلیاردها سلول جدید جایگزین می‌شود. نتیجه می‌گیریم که بدن یک انسان هر چند روز یک بار به طور کامل عوض می‌شود. اصلا عکس کودکی‌های خودتان را ببینید و با حالا مقایسه کنید می‌بینید که شما کلی تغییر کرده‌اید و اگر 20 سال بعد عکس الان خودتان را ببینید، بازهم می‌بینید که چقدر تغییر کرده‌اید، با همه این تغییرات باز هم اگر بخواهید خودتان را صدا بزنید می‌گویید (من). همه انسان‌ها در طول سالیان دراز با وجود تغییرات زیادی که می‌کنند بازهم خودشان را همان «من» سابق صدا می‌زنند. پس نتیجه می‌گیریم باوجود تغییرات جسمانی، آن چیزی که تغییرناپذیر و فناناپذیر است روح است که ما آن را «من» صدا می‌زنیم. یک مثال دیگر. شخص سالمی خودش را «من» صدا می‌زند. اگر این شخص در اثر اتفاقی یکی از اندامش مثلا پایش را از دست بدهد باز هم خودش را «من» صدا می‌زند و مثلا نمی‌گوید «من منهای یک پا». حالا اگر همین شخص در اثر اتفاقی دیگر دو دستش را هم از دست بدهد باز هم خودش را «من» صدا می‌زند و نمی‌گوید «من منهای دو دست و یک پا». با این مثال‌ها می‌فهمیم «من» همان روح است که با هیچ تصادف و اتفاقی ناقص نمی‌شود و از بین نمی‌رود. پس اگر تمام بدن ما هم از بین برود، آن «من» که «روح» ماست باقی و سالم می‌ماند و زنده است و به ادامه زندگی خویش در جهان می‌پردازد، منتها بدون جسم مادی. پس آن چیزی که شخصیت اصلی یک انسان را تشکیل می‌دهد، روح است نه جسم مادی و با هر اتفاق و نقصی که برای جسم رخ می‌دهد، روح ناقص نمی‌شود و بخاطر همین هم یک انسان کامل به خودش «من» می‌گوید و یک انسانی که ازلحاظ جسمانی دچار نقص و کمبود عضو است باز هم خود را «من» کامل صدا می‌زند. بله دوستان خوبم از مقاله امروزمان فهمیدیم که انسان‌ها دارای دو جنبه هستند یکی مادی و دیگری روحانی که با وقوع مرگ جنبه مادی آنها که جسمشان است ازبین می‌رود ولی جنبه روحانی‌شان باقی می‌ماند و مرحله‌ای عالی‌تر از زندگی را تجربه می‌کنند.   انشاءالله در شماره آینده این بحث را مفصل‌تر ادامه می‌دهیم.

قسمت سی‌وهفتم - با سلام به دوستان نوجوانم، هفته قبل گفتیم که حقیقت وجود آدمی روح اوست نه جسم مادی. یک انسان می‌تواند جسم نداشته باشد اما نمی‌تواند روح نباشد. با وقوع مرگ جسم انسان‌ها که مانند یک قفس برای اوست به کناری می‌رود و روح از آن رهایی می‌یابد. اگر یادتان باشد در هفته‌های پیش گفتیم که وقوع مرگ به دو صورت است یکی مرگ طبیعی و دیگری مرگ ناگهانی. روح در اثر مرگ طبیعی خیلی راحت‌تر آمادگی این را دارد که از جسم جدا شود. مثالی می‌زنیم: حتما درمیان اقوام دور و نزدیک شما اشخاصی هستند که ماه‌ها و یا سال‌هاست که در بستر بیماری افتاده‌اند. - انشاالله خدا همه مریضان را شفا دهد، اما بالاخره بیماری هم جزیی از مراحل تکامل روح است. - بله اگر خوب دقت کرده باشید، می‌بینید که اینگونه افراد در روزهای آخر عمرشان، حالتی مثل بیهوشی دارند و در همان بیهوشی هم به خواب ابدی یعنی مرگ فرو می‌روند. یعنی به راحتی و با آرامش می‌میرند و یا افرادی که خیلی کهنسال و پیرند هم همینگونه از دنیا می‌روند. این مر‌گ‌ها، مرگ طبیعی است و علت اینکه این آدم‌ها تقریبا به راحتی می‌میرند این است که بخاطر  بیماری  و یا کهنسالی به مرور زمان رشته‌های اتصال روح از جسم مادی‌‌شان قطع شده و اگر دقت کرده باشید این اشخاص قبل از مرگ بعضی از اندام‌هایشان از کار می‌افتد و جسم‌شان بسیار ضعیف و ناتوان گشته و لحظه مرگشان که فرا می‌رسد باقی‌مانده روح هم از بدنشان جدا می‌شود و مرگ دائمی‌شان رخ می‌دهد.  اما در مرگ‌های ناگهانی به علت اینکه تمام روح در بدن قرار دارد و به قول معروف اتصالات روحی به تمام نقاط بدن وصل است و جسم فرد قوی و پربنیه است، اگر خدایی نخواسته اتفاقی برای آن شخص بیفتد و بنابه حکمت الهی مرگ شخص فرا برسد، هنگامی‌که فرشتگان مرگ موظف می‌شوند اتصالات و رشته‌های نامریی روح را از جسم جدا کنند، جسم آمادگی جدایی از روح را ندارد و شروع به مقاومت می‌کند و به قول معروف، شخص در حال جان کندن می‌شود و تا زمانی که آخرین واحد روحی از بدن فرد جدا نشده، جسم به ارتعاش و لرزش خود  ادامه می‌دهد و پس از آن‌که روح به طور کامل از جسم جدا شد، آنگاه جسم آرام می‌گیرد و دیگر مرگ حتمی و دایمی رخ داده است. دوستان نوجوانم حالا که بحث مریضی و کهنسالی شد، بهتر است نصیحتی به شما بکنم. البته می‌دانم که همه شما آنقدر مهربان هستید که پیشاپیش به وظایفتان به نحو احسن عمل کرده‌اید. دوستان نوجوانم نصیحت من این است که اگر شخصی بیمار و یا کهنسال در میان اقوام و آشنایانتان دارید، حتما هرچند وقت یکبار به عیادتش بروید. مبادا آنها را فراموش کنید. زیرا در احادیث و روایات است که هرجا بیماری باشد خداوند هم همانجا هست زیرا بیماران بیشتر از اشخاص سالم به فکر خدا هستند و او را صدا می‌زنند. بیماران و ناتوانان به علت ضعف جسمانی و دردی که می‌کشند با سوز دل خدا را صدا می‌زنند و از او طلب آرامش می‌کنند. هرکس با سوز دل خدا را صدا بزند خداوند هم نظر لطف و رحمت به او می‌کند. خوشا به حال اشخاصی که سالم هستند و در همان سلامتی خدا را صدا می‌زنند و خوشا بحال افرادی که هم سالم هستند و هم جوان هستند و خدا را صدا می‌زنند. دوستان نوجوان من یکی دیگر از مراحل نزدیکی به دنیای ماوراالطبیعه این است که در همین سنین جوانی و درحالی‌که صحیح و سالم و تندرست هستید به یاد خدا باشید و پیوسته او را در همه حال صدا بزنید. صدای زیبای شما نوجوانان و جوانان آن هنگام که خدا را صدا می‌زنید و با او حرف می‌زنید خیلی سریع‌تر و واضح‌تر به گوش خداوند مهربان می‌رسد. انشاالله که چنین باشد.

قسمت سی‌وهشتم - دوستان نوجوانم با عرض سلام، این هفته هم مبحث مرگ را ادامه می‌دهیم زیرا واقعه مرگ بحثی مهم در ماوراالطبیعه است. درواقع با وقوع مرگ روح انسان‌ها و حتی حیوانات به یک مرحله تازه‌ای از تکامل گام می‌گذارند. قبلا گفتیم که هر انسانی که می‌میرد مثل این است که به یک کلاس بالاتر از حیات انتقال می‌یابد. اصلا هیچ‌کس با مرگ دچار ضرر و زیان نمی‌شود. حالا با استفاده از آیات قرآنی و احادیث و روایات ببینیم که سرنوشت ارواح پس از رهایی از جسم مادی چه می‌شود. خداوند متعال مرگ را مثل خواب معرفی کرده است. در سوره انعام آیه 60 می‌فرماید: «و اوست خدایی که چون شب به خواب می‌روید جان شما را نزد خود برده و شما را می‌میراند.» از این آیه شریفه نتیجه می‌گیریم که مرگ بسیار اتفاق شیرینی است. زیرا خوابیدن برای یک فرد خسته یک اتفاق شیرین و دلچسب است. خب پس تا اینجای کار هیچ اتفاق ترسناک و غم‌انگیزی برای کسی که دارد از دنیا می‌رود، رخ نداده است. حالا سوال این است که پس از جدایی جان یا روح از بدن چه اتفاق دیگری می‌افتد. همانطور که قبلا گفتیم از سوی خداوند فرشتگان مرگ برای قطع کردن نقاط اتصال روح به جسم مادی نزد شخصی که دارد از دنیا می‌رود، می‌آیند، حتی آشنایان آن شخص که قبلا مرده‌اند هم به استقبال وی می‌آیند. پس از قطع ارتباط تمام واحدهای روحی از جسم مادی، مرگ حتمی رخ داده است. (انالله و اناالیه راجعون). در این زمان فرشتگان مرگ و همراهان آنها به شخص متوفی تبریک می‌گویند و او را درصورت ناراحتی از این اتفاق دلداری می‌دهند. روح به محض جدا شدن از جسم، بسیار احساس سبکی می‌کند و اگر در زمان حیات دچار بیماری و درد و حتی نقص عضو بوده، پس از جدایی از جسم، خود را صحیح و سالم می‌بیند و اکثر ارواح از این حالت خود دچار تعجب می‌شوند. مخصوصا ارواحی که قبل از مرگ به خاطر بیماری زمینگیر شده بودند، بلافاصله بعد از جدایی از جسم، سلامتی خود را بازمی‌یابند و مانند یک جوان تنومند و سالم دارای تحرک و جنب‌وجوش می‌شوند. حتی برخی از ارواح با نفرت به جسم بیمار و نحیف خود که در رختخواب به خواب ابدی رفته است، نگاه می‌کنند و دیگر مایل نیستند که به داخل آن جسم مریض بازگردند. اما چه چیز باعث می‌شود که بعضی از ارواح بعد از مرگ دچار ناراحتی و غم شوند، که در شماره آینده به آن می‌پردازیم. پایان قسمت سی‌وهشتم   نگارش این مقاله ادامه دارد.            

نظرات 1 + ارسال نظر
mehdi شنبه 21 مهر 1397 ساعت 10:00

بسیار عالی .. ضمن سپاس از استاد عزیز بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی هستیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد