خیام از زبان خیام
فرامرز ملاحسین تهرانی
در بخشی از کتاب «خاطرات یک روح ...» حضور در محفل و مجلس نورانی خیام را یادآور شدیم. اینک به بخشی دیگر از تفسیر و تحلیل رباعیات خیام از زبان خود ایشان میپردازیم که برگرفته از همان کتاب است.
(2)
آن به که در این زمانه کم گیری دوست
با اهل زمانه صحبت از دور، نکوست
وانکس که تو را به جملگی تکیه بر اوست
چون چشم خرد باز کنی دشمنت اوست
این رباعی اندرزی است که مردم را از رفاقت های بسیار نزدیک برحذر می دارد و فاش می سازد که غالبا دوستان صمیمی بالاخره یکدیگر را می فریبند.
هیچ لازم نیست عزلت اختیار کنید یا معاشرت با آشنایان را به کلی ترک گویید، بلکه آسوده با همه کس صحبت بدارید ولی هرگز اعتماد به کسی نسپارید. شما از اشخاصی که نمی شناسید یا از دور می شناسید معمولا فریب نمی خورید و حال اینکه چه بسیار اوقات ازطرف افراد مورد اطمینان تان ازلحاظ مادی یا اخلاقی زیان هایی متوجه تان می شود. حتی اعتماد به نفس خودتان هم جایز نیست چون چه بسیار اوقات که به تحریک پاره ای امیال و غرایز حیوانی، شما را منحرف ازطریق صواب می سازد. پس فقط عقل و نیروی تمیز است که در هر مورد بایستی به کار آید تا نیک از بد جدا و مشخص گردد.
ادامه مطلب ...
خاطرات مدیوم ها / قسمت چهارم
بر مزار خودم
فرامرز ملاحسین طهرانی
مثل خیلی از انسانهای دیگر که ممکن است عاداتی بد و ناپسند داشته باشند، من نیز یک عادت بد داشتم و آن این بود که روزی یک نخ سیگار می کشیدم. البته همانطور که گفتم فقط همین یک نخ را می کشیدم و هیچگاه این یک نخ به دو نخ سیگار نمی رسید، مگر در شرایط استثنایی که به ندرت اتفاق می افتاد کشیدن سیگار به دو نخ برسد. به همین خاطر از این عادت ناپسند خودم زیاد رضایت نداشتم و کشیدن همین یک نخ سیگار در روز را هم جزء عادات و رفتارهای بد خود و تسلیم شدن به خواست های نفسانی به حساب می آوردم.
ادامه مطلب ...بخشی دیگر از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
در محضر حکیم عمر خیام نیشابوری
فرامرز ملاحسین تهرانی
وقت ملاقات شد، خنده کنان می روم
تن به چه کار آیدم، با دل و جان می روم
می روم و می روم، بی سروپا می روم
در حرم قدسی اش، رقص کنان می روم
قامت خشکیده ام در خس و خاشاک و خاک
بار دگر سبز شد، سرو چمان می روم
ریشه ام از فقر سوخت، بال و پرم باز شد
گوهر خود یافتم، همچو شهان می روم
ناله ام از خاکدان رفت به گوش فلک
از بغل خاکیان، نعره زنان می روم
نیست کسی یاورم، جز دل خوش باورم
بار زمین می نهم، جامه دران می روم
در دل دشت و کویر، در هوس گُلشنم
فصل بهارم شده، غنچه کنان می روم
رحمتِ «ناجی» روان گشته ز هفت آسمان
در یکی از شبهای گرم تیرماه، حال خوشی به من دست داد. تصمیم گرفتم یک پیاده روی شبانه در خیابانهای نزدیک خانه ام داشته باشم. ساعت 10 شب بود و من قدم زنان راهی بیرون از منزل شدم. کوچه ها تقریبا خلوت شده بود و زن و مرد و کوچک و بزرگ همگی در خانه هایشان بودند. خانه هایی که هر کدام حکایتگر سرگذشتی از ارواحی بود که در کالبد جسمانی و بنابر ضرورت و جبر آفرینش چند صباحی به شکل قراردادی با نسبت خانوادگی در زیر یک سقف مشغول ادامه حیات تکاملی خویش بودند.
ادامه مطلب ...بنام خدا
خاطرات مدیومها/ قسمت چهارم
بی صورتی
من از صورت خود گذشتم خدا
که از هرچه غیر از تو گردم جدا
غمی من ندارم به دل از بلا
به بی صورتی درد من شد دوا
این خاطره ازطرف خانمی با نام مستعار مرجان برایم ارسال شده بود که با کمی ویرایش به حضورتان تقدیم می کنم.
حدود دوازده سال پیش با مردی که دارای موقعیت مالی خوب و وجاهت مورد قبول برای یک دختر دم بختی چون من که همیشه آرزو داشتم با مردی که چنین شرایطی را داشته باشد یعنی هم ظاهر و تیپ عالی و هم دستش به دهانش برسد، پیوند زناشویی بستم. البته من نیز اگر تعریف از خودم نباشد ، دختری زیبارو و دارای خانواده ای با تمکن مالی مناسب بودم و همه این شرایط باعث شد تا چنین جوانی هم مرا بعنوان یک همسر ایده آل پذیرا باشد. اگر چه معیارهای من برای انتخاب همسر، معیارهایی ظاهری و مادی بود، و همسرم نیز مردی بود که شاید به خاطر ظاهر و قیافه ام مجذوب من شده بود، اما از همان ابتدای زندگی متوجه شدم که ایشان مردی خانواده دوست است، و مرا واقعا دوست دارد و همواره احترام مرا در خانه و بیرون از خانه و در نزد اقوام و دوستانم حفظ می کرد و من هم متقابلا علاوه بر علاقه قلبی که به او داشتم، نسبت به حفظ آداب خانه و همسرداری در دلم وی را تحسین می کردم.
ادامه مطلب ...
پاسخ به سوالات
قسمت دهم
فرامرز ملاحسین تهرانی
سوال اول: از خانم نادری
سلام من تا دوسال پیش خیلی چیز ها رو میتونستم حس کنم مثلا میدیدم ک در اینده ی جایی وایسادم یا دارم ی کاری انجام میدم مثلا سوالای امتحانا رو میفهمیدم میدونستم ی معلم میپرسه یا ن وقتی ی نفر میخواست بهم دروغ بگه از قبلش میفهمیدم و سریع توی ذهنم میتونستم بفهمم اصل موضوع چی بوده ولی الان ن خیلی خیلی کم تر شده میخواستم بپرسم برای اینکه دوباره این حسم برگرده باید چی کار کنم خواهش میکنم یک کار اساسی بگین.
پاسخ: اینکه شما در گذشته توانایی هایی داشته اید و الان این توانایی ها در شما
کمرنگ و یا محو شده است، نباید جای نگرانی و افسوس برای شما باشد. حالتهای
مدیومی ازقبیل آینده نگری لازمه اش یک سری معیارهای تکاملی و ذاتی است که
در برهه ای از زمان برای برخی اشخاص شکوفا شده و سپس محو یا ضعیف می گردد.
اگر ما به دنبال بهره برداری های غیرمعنوی از هرگونه توانایی مدیومی باشیم
مطمئنا این قدرتها ضعیف و محو میگردد. حتی اگر بنابر خوشایندی نفس باشد باز
هم هدفی غیرمعنوی محسوب می شود. همین که شما از من که مانند شما انسان و
مخلوقی بیش نیستم تقاضای کمک می کنید نشانه این است که شما درجهت شکوفایی
قدرتهای معنوی و مدیومی مسیر را اشتباه می روید، شما خود روح الهی هستید و
قادرید با تمرکز و توجه بر قدرتهای ذاتی خویش بعنوان یک روح، به هر آنچه که
درجهت تکامل معنوی است دست یابید و فقط از خالق و پروردگار متعال خواستار
کمک و راهنمایی و باز شدن درهای جهان غیب باشید نه از بندگان او. پس به شما
و خودم توصیه می کنم که در جهت تربیت نفس و شکوفایی قدرتهای معنوی در
خویش تمرکز و توجه خود را بیشتر به ذات پروردگار متعال و سپس تعالی دانش و
آگاهی خویش در علوم روحی بنماییم.
بخشی از کتاب الکترونیکی «خاطرات یک روح از لحظه قبض جان تا رسیدن به منزلگاه ابدی»
وقت ملاقات شد
فرامرز ملاحسین طهرانی
از روح حامی ام خواستم توضیح بیشتری درباره جهانی که در آن سکنی دارند بدهند. ایشان پاسخ دادند که؛ «همانگونه که خودت دیدی، من به عنوان یک روح آزاد و ساکن در یکی از بهترین طبقات بهشت، زندگی سعادتمندانهای را سپری میکنم. در آن جهان روحی که من ساکنم، قوانین الهی به بهترین وجه اجرا شده وهیچ نقصان و کمبودی در سازمان اداری آن طبقه عظیم الهی مشاهده نمیگردد. ما حقیقتا مردمانی سعادتمند هستیم و حضورمان در نزد افرادی که ساکن طبقات تحتاتی و فیزیکی هستند، فقط به خاطر راهنمایی درجهت کمک به آنها در مسیر زندگی سخت و دشوارشان در این مرحله از حیات تکامل روحی است. ما در جهانهای نورانی خودمان هیچ نیازی به دلیل و برهان برای اثبات وجود خداوند قادر متعال نداریم. زیرا همه چیز از شوکت و عظمت پروردگار برای ما واضح و مبرهن است. هیچ ناخالصی و عوامل ناراحتکننده و بیماریزا در سرزمینهای پاک بهشتی وجود ندارد. حتی خاک زیر پایمان هم مبرا از میکروب و ذرات آلوده است و همانگونه که خود مشاهده نمودی، خاک بهشت از ذرات ریز درخشندهای تشکیل یافته که مثل زمرد میدرخشد و از بس صیقلی و شفاف هستند، نور محیط را در خود منشور کرده و مجددا به فضای محیط بازمیگردانند که این باعث نورانیت صدچندان فضای بهشت میشود. حقیقت ذات مردمان بهشت برای یکدیگر مکشوف است و هیچ فکر و اندیشه باطلی در اذهان بهشتیان نقش نمیبندد. زیرا به مجرد شکلگیری اندیشهای ناصواب، سایرین قادر به درک و فهم آن گردیده و بنابراین مردمان بهشت در هر حال و لحظهای در حال مراقبه و تهذیب نفس بوده و به همین خاطر هرچه از زمان حضور ارواح در بهشت میگذرد، آنها به واسطه این مراقبه و تهذیب نفس، به جلای روح و روان بیشتر نائل میآیند.
خلاصه هرچه هست در اوج کمال و سلامت و عظمت و شکوه است و بهشتی که همگان از آن به نیکی یاد میکنند و در کتابهای مقدس شرح آن آمده است، تنها بخش کوچکی از محاسنی است که برای آن برشمردهاند.
ادامه مطلب ...خاطرات مدیوم ها / قسمت سوم
شبی در غسالخانه
فرامرز ملاحسین تهرانی
در آن اوایل که به تازگی به قدرتهای مدیومی دست یافته بودم، تصمیم گرفتم تحقیق و پژوهشی را در یکی از قبرستانهای اطراف شهر داشته باشم. درنظر داشتم که امر کتابت را در یکی از شبهای گرم تابستان در کنار غسالخانه انجام دهم. البته امروزه که چند سالی از آن زمان می گذرد می بینم که چقدر در این زمینه خام و تابع احساس بودم زیرا که در هر مکانی می توان با ارواح کتابت کرد و نیازی نیست که شب هنگام در محیطی مثل قبرستان که انسان را ممکن است دچار خیالات و اوهام نماید، دست به تحقیق و کتابت زد. بهرحال من به شما توصیه می کنم که هرگز این تجربه مرا تکرار نکنید و ارواح با درخواست شما برای کتابت و یا هر نوع ارتباطی در هر مکان و محلی حاضر خواهند شد و حتما نمی بایست که در محیطی شبیه قبرستان ها این ارتباط صورت پذیرد.
ادامه مطلب ...
پاسخ به سوالات
قسمت نهم
سوال اول: از آقای آرش
آیا این درست هست که در جزیره ها تجمع ارواح بیشتر هست؟من خودم سالها جزیره ی کیش زندگی می کردم و چندیدن بار تجربه حضور نیروهای عجیب رو داشتم که در یک مورد به شدت خشن هم بودند که بعدا فهمیدم که بسیاری از ساکنان جزیره تجربه های مشابه دارند و ارواح رو دیدند و یا حس می کنند. بعدا از فردی شنیدم که مناطقی که با آب احاظه شدند توان سفر روح رو کاهش میدن.
پاسخ: معمولا اینگونه اعتقادات بخاطر آن فضای رمزآلود و دنج و ساکتی است که مکانهایی مثل جزایر و مناطق پرت و دورافتاده و متروکه در خود دارند وگرنه نیروهای ناشناخته با طول موج های متفاوت و غایب از دید و رویت همگان، در تمامی مناطق کره زمین حضور داشته و تاثیرات آنها برای عده ای از مردمان که دارای قدرت مدیومی بالاتری نسبت به سایرین هستند، قابل درک و در پاره ای از موارد مشهود میباشد.
ادامه مطلب ...بنام خدا
خاطرات مدیوم ها (2)
نسیمی از بهشت
به کوشش فرامرز ملاحسین تهرانی
در این بخش به یکی دیگر از خاطرات مدیومها خواهم پرداخت. حدود پنج ماه پیش نامه ای الکترونیکی از آقایی بنام مستعار ش.ق دریافت نمودم که بسیار جالب و آموزنده بود و عین نامه را که برای من ارسال شده بود را در زیر می آورم.
با سلام خدمت شما که همواره سعی در نشر معارف و آگاه نمودن مردم بخصوص نسل جوان به امور معنوی و روحانی دارید. این حکایتی که برایتان تعریف می کنم عین حقیقت است و دوست داشتم شما نیز نظرتان را درباره آن بدهید.
20 سال قبل با دختری که عاشقش بودم ازدواج کردم. بگذریم که در راه وصال و رسیدن به این دختر من چقدر تلاش و کوشش نمودم تا توانستم اول رضایت خودش و بعد خانواده اش را جلب کنم. زیرا از هر لحاظ آن دختر که بعدا همسر من شد، از من سرتر بود. هم از حیث چهره و قیافه و هم ازلحاظ وضعیت مالی و خانوادگی یکی دو پله از من بالاتر بود. مثلا پدر او کارمند ارشد یکی از ادارات بود درحالیکه پدر من کارگر بازنشسته یکی از کارخانه های حومه شهر بود. یا اینکه منزل آنها در شمال تهران بود و منزل ما در جنوبی ترین نقطه تهران. اصلیت ما متعلق به یکی از شهرهای دورافتاده جنوبی بود و آنها شهروند اصیل همین شهر. ازحیث تحصیلات البته من لیسانس بودم و آن دختر فوق دیپلم. من و او در دانشگاه هم کلاس بودیم اما ایشان در میانه راه ترک تحصیل نمود و دیگر حوصله ادامه تحصیل نداشت. خلاصه با هر زحمتی بود توانستم به همسر آینده ام و خانواده اش بفهمانم که من عاشق دخترشان هستم و در این راه حتی حاضرم تمام شرایط آنها را قبول کنم تا آنها مرا به غلامی قبول کنند. اگرچه آن دختر مانند من که عاشقش بودم، چنین دلبستگی و عشقی را نسبت به من نداشت اما بالاخره دست تقدیر الهی ما را زیر یک سقف مشترک قرار داد.
ادامه مطلب ...پاسخ به سوالات
قسمت هشتم
سوال اول از: ناشناس
از شما تقاضایی داشتم که اگر اجابت کنید و از آن نتیجه بگیرم تا زمان حیاتم در این دنیا دعاگوی شما خواهم بود. گرچه صحبت از زندگی شخصی ام برای من دردناک است اما از آنجا که در پاسخ به پرسش خانم سالومه گفته بودید "سوالی اگر دارید حتما پاسخ خواهم داد" تصمیم گرفتم مشکلم را با شما در میان بگذارم ولی قبل از آن می خواهم از یک طرف، از موافقت شما برای کمک به حل این مسئله اطمینان حاصل کنم و در وهله بعد بدانم که آیا شما می توانید درمورد وضعیت آتی یک مورد بغرنج و راه حل قطعی آن در زندگی یک شخص از ارواح پرسش کرده و کمک بگیرید. ضمناً، لطفاً از انتشار علنی این نامه و احیاناً نامه های دیگر در سایت جلوگیری کنید تا ملعبه ای نباشد در دست نااهلان.
ادامه مطلب ...