بنام خدا
روح مجرد
فرامرز ملاحسین طهرانی
یک مدیوم که دارای قدرت دریافت الهامات و پیامهای معنوی ازجانب ارواح متعالی می باشد، حتما میبایست درجهت تقویت قدرتهای مدیومی خویش به ادامه تمرینات و حفظ وارستگی و تهذیب نفس و پرهیز از تعلقات بی مورد دنیایی تلاش نموده و دچار رکود و سستی و درجا زدن نشود. کم کاری درجهت حفظ و تقویت قدرتهای مدیومی باعث میشود تا این سعادت معنوی رفته رفته در شخص ضعیف شده و درنهایت خاموش گردد.
افرادی که موفق به دریافت پیام و ارتباط با عالم غیب می شوند، حتما دارای شایستگی ها و امتیازاتی در دستگاه الهی هستند وگرنه هیچگاه به این سعادت بزرگ دست نمی یافتند. اما خود شخص هرگز نباید نسبت به این شایستگی ها و موهبتی که دست یافته است مغرور گردد. زیرا غرور در جهان معنا هیچ جایگاهی نداشته و رشته ها و پیوندهای ارواح متعالی با آن شخص گسسته گشته و به مرور زمان به نازکی نخی میشود که فرجامش پارگی و قطع رابطه است. لذا مدیومها و اشخاصی که با تمرین و ممارست و تهذیب نفس به مدارجی در سطح دریافت پیام از عالم غیب نائل گشته اند، هرگز نباید درباره توانایی های مدیومی خویش با کسی، حتی نزدیکان خود صحبت کند و باب گفتگو را برای نامحرمان بگشاید.
یک مدیوم و واسط دنیای غیب با جهان مادی، فقط درصورتی مجاز به افشای راز درباره علوم روحی روی و رمز و رازهای ارتباط با جهان غیب است که فرد سوال کننده علاقه مند و شیفته علوم روحی و دارای سوالات فراوانی در این حوزه است. دراین صورت است که مدیوم مجاز به دادن اطلاعات آن هم در سطحی متناسب با سواد و معلومات روحی و روانی شخص سوال کننده باشد نه بیشتر.
خب با این مقدمه شاید این سوال برایتان پیش آید که «روح مجرد» یعنی چه؟
روح مجرد
تجرد و فردیت روح از ازل تا ابد پاینده خواهد بود و هیچ روحی از این قاعده الهی مستثنی نمیباشد. روح فقط زمانیکه جهت ادامه تکامل به یکی از کرات مادی و سیاراتی با تکاثف موجی ثقیل مثل کره زمین در یک کالبد جسمانی حلول می کند، به طور موقت و مجازی از این تجرد درمی آید و دارای قوم و خویش و نسب می گردد. اما همانگونه که گفتم این نسبت های فامیلی و خونی قراردادی و موقت بوده و درنهایت با حدوث مرگ، مجددا روح به تجرد و تنهایی و بی قوم و خویشی می رسد.
ارواح پس از جدایی از دنیای مادی و سیاره ای که در آن زیست می نمودند، به خاطر علائق و وابستگی که به اقوام و خانواده و محیط زندگانی خویش دارند، تا مدتها درگیر احساسات و عواطف خویش خواهند بود، اما رفته رفته با شناخت از رسالت و وظایفی که بر دوش ارواح درجهت نیل به تکامل و الحاق به سرمنشاء خلقت خویش پیدا می کنند، تمام گذشته خود را فراموش کرده و به سمت و سوی جهان نورانی که بدان تعلق دارند رهسپار میگردند.
پس به این نتیجه می رسیم که تمامی ارواحی که پیرامون ما در رفت و آمد هستند، روح مجرد نیستند و امکان دارد، روحی که ما موفق به ارتباط با وی شده ایم، جزء ارواحی باشد که هنوز با کالبد مادی خویش پیوند دارد و درعالم خواب موقتا از جسم جدا شده و با ما ارتباط برقرار کرده است.
یکی از افرادی که ازطریق کتابت با ارتباط با ارواح دارد، در یکی از تجربیات خود در این زمینه با اتفاق جالبی مواجه شده که با هم میخوانیم:
این شخص می گوید؛ مطابق برنامه هفتگی در شبهای دوشنبه ساعت 12 شب برنامه کتابت با ارواح داشتم، به محض شروع کتابت، روحی اعلام آمادگی کرد. از وی نامش را پرسیدم. او در جواب گفت نامش عبدالله است.
این بار پرسیدم؛ شما از کدامیک از جهان های روحی تشریف آورده اید؟
او در جواب درباره این موضوع اظهار بی اطلاعی کرد و گفت که در همین دنیای شما زندگی می کنم.
من فهمیدم که با روحی خام و غیرمتعالی مرتبط گشته ام، سپس از او پرسیدم؛ یعنی شما پس از مرگ به جهان های روحی سفر نکرده اید و به اصطلاح در برزخ دنیا هستند؟ او در جواب گفت، من هنوز نمرده ام، بلکه به طور موقت از جسم خود جدا شده ام، زیرا در حال خواب دیدن هستم.
من پرسیدم؛ یعنی شما یک روح در قید حیات دنیایی هستید؟ او پاسخ داد: بله، چطور مرا نمیشناسی؟
به او گفتم؛ چگونه باید تو را بشناسم، من که شما را نمی بینم و فقط ازطریق کتابت با تو در ارتباطم.
آن روح گفت: عجب، آیا نام من برایت آشنا نیست. من برادرت هستم. من تازه فهمیدم روحی که به سراغم آمده، برادرم امیرحسین است که نام شناسنامه ای وی عبدالله میباشد. از او پرسیدم: به راستی تو امیرحسین هستی؟ او جواب داد: بله و من بعد از اینکه خوابم برد از جسمم جدا شده و به راحتی از دیوار گذشتم و دیدم که تو در حال نوشتن هستی و چون میدانم که داری طبق برنامه هفتگی با ارواح کتابت می کنی، فرصت را غنیمت شمرده و با تو تماس گرفتم.
از روح برادرم خواستم جایی نرود و همانجا بماند. او گفت من هم دوست دارم بمانم اما میترسم بیدار شوم. من به او گفتم تا بیدار نشدی میخواهم ازطریق تو که در حال حاضر یک روح رها از قیدوبند جسمانی هستی کاری انجام دهم، روح برادرم پس از موافقت گفت چه کار باید بکنم. به او گفتم برو بر بالین پدر (یادآور میشوم که مادر این شخص دو سال پیش از دنیا رفته بود) به او گفتم برو بر بالین پدر و ببین خواب است یا بیدار، برادرم به سرعت رفت و برگشت و گفت: پدر در خوابی عمیق است. به او گفتم؛ برگرد به بالین پدر و به تعقیب روح بپرداز ببین کجاست؟ برادرم گفت درخانه که نیست چگونه بدانم که پدر کجا رفته است! گفتم برگرد به بالین پدر و با چشم روحانی خویش ریسمانهای نقره ای که از جسم به روح وصل است را تعقیب کن تا به پدر برسی.
روح برادرم همین کار را کرد و با سرعتی بسیار زیاد بالا رفت و برگشت و با اعلام حضور خود گفت؛ روح پدر در یکی از جهان های خرم و سرسبز فوقانی مشغول دید و بازدید با روح مادرمان است و من بعداز دیدار با مادر و دیده بوسی با ایشان، از هر دو آنها خواستم که با من به نزد تو بیایند اما پدرمان به قدری مجذوب محیط باصفای زندگانی مادرمان شده بود که نخواست خلوت خود را با همسرش در آن محیط فرح بخش ترک کند و از من خواهش کرد که برگردم و مزاحم آنها نشوم. فقط این را به بگویم برادر، جایی که مادرمان است، با هیچ نقطه از بهترین مکان های کره زمین قابل مقایسه نیست و من تاکنون محیطی به این خرمی و باصفایی به عمرم ندیده بودم.
در این لحظه ناگهان ارتباطم با برادرم قطع شد و او بدون خداحافظی از نزدم رفت و من فهمیدم که اون احتمالا بیدار شده است. بعد از چند دقیقه صدای باز شدن در اتاقش و رفتن وی به آشپزخانه و آب خوردنش از یخچال به گوشم رسید که معلوم می کرد که او بیدار شده است.
صبح همان شب که روز جمعه بود در حین خوردن صبحانه منتظر بودم تا برادرم خواب شب گذشته اش را تعریف کند، اما گویا او تمام آنچه را که دیده بود از یاد برده بود و حتی پدرمان نیز چیزی از رویای شب گذشته اش و دیدارش با مادر نگفت. آیا او هم رویای خود را از یاد برده بود یا آنکه نخواست از رویای شیرین شب گذشته اش با محبوبترین همدم و مونس زندگی اش چیزی به ما بگوید.